بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تراژدی تنهایی | طاقچه
کتاب تراژدی تنهایی اثر کریستوفر دوبلگ

بریده‌هایی از کتاب تراژدی تنهایی

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۰از ۴۱ رأی
۴٫۰
(۴۱)
«پدرِ ملت» ــ بسیاری حاکمانِ خاورمیانه ادعای این عنوان را برای خودشان داشته‌اند. این عنوان از جواب پس دادن به مردم معاف‌شان می‌کند و مجوزِ هر رفتار ددمنشانه‌ای را به‌شان می‌دهد. دیکتاتور گله می‌کند که «غصهٔ این را نخورید که من مردمم را زیرِ ضرب می‌گیرم، چون آدم هرازگاه مجبور می‌شود برای مهربان بودن بی‌رحم باشد.» مصدق در سرزمینش از این نظر هم جالب‌توجه بود که حس نمی‌کرد لازم است بی‌رحم باشد. سرباز نبود که حیثیتش را از سردوشی‌ها و براقیِ کفش‌هایش بگیرد. هر چه داشت از خودش بود.
AP
یک‌بار که زمان غذا خوردن داشت نزدیک می‌شد و مصدق هنوز داشت حرف می‌زد، نماینده‌ای پرید وسطِ حرفش و درخواستِ تنفس کرد. مصدق گفت «شکمِ شما به قاروقور افتاده، اما من شکمم را از اعتقاداتم پُر نگه می‌دارم.»
Call_Me_Mahi
مصدق سالِ ۱۳۳۰ در سرتاسرِ دنیا بدنام شد، زمانی که جرئت کرد عظیم‌ترین داراییِ بریتانیا در آن‌سوی آب‌هایش را ملی کند، «شرکتِ نفتِ ایران و انگلیس» را.
ادریس
یکی از نخستین کارهایش بعدِ رسیدن به قدرت، دستوری بود که به رییس‌پلیس داد، این‌که هیچ سردبیرِ روزنامه‌ای را به خاطرِ توهین به نخست‌وزیر پیگرد نکند. «بگذارید هر چه می‌خواهند بنویسند!» این کارش بی‌سابقه بود و در پی‌اش آبشاری از سوءاستفاده‌ها و توهین‌های مطبوعاتی روان شد، چنان که تاکنون هیچ رییسِ دولتی قبل یا بعدِ او مواجهش نبوده. بعدتر این خواستهٔ مخالفان را پذیرفت که جلساتِ مجلس از رادیو پخشِ زنده بشود، حتا به‌رغمِ این‌که سویهٔ غالبِ این جلسات، حملاتی تُند به خودِ او و دولتش بود. به احمق‌های خوش‌نیتی که پیشنهادِ عَلَم کردنِ مجسمهٔ او را در شهر داده بودند، تُند و تیز پرید و لعنتِ خدا و پیامبر را برای هر کسی خواست که در زمانِ عمرش یا بعدِ مرگش بخواهد چیزی به اسمِ او هوا کند.
melodious_78
وینستن چرچیل مصدق را جوری تلفظ می‌کرد که به انگلیسی معنای «اردکِ کَروکثیف» می‌داد و مجنونش می‌پنداشت. برای میلیون‌ها هموطنش هیچ‌کسِ دیگری بهتر از مصدق کشورشان را صاحبِ شخصیت نکرد. او ــ خیلی ساده ــ خودِ ایران بود.
سیّد جواد
مصدق آدمِ عجیبی بود. کاملاً تاس بود و بینیِ درازِ افتادهٔ کم‌وبیش خمیده‌ای داشت و لب‌هایی باریک و پُرشهوت؛ جلوِ همه غش و گریه می‌کرد. افسرده‌ای بود که رودربایستی نداشت و اغلبِ وقت‌ها آدم‌ها را می‌ترساند که دارد می‌میرد. به‌نظر همیشه پیر می‌آمد ــ از حول‌وحوشِ چهل‌سالگی که دیگر آخرین تارهای مویش خودشان را از سرِ او خلاص کردند، یک دهه‌ای پیرتر از آن سنی که واقعاً بود به‌نظر می‌رسید. ایران را که کشوری بزرگ و پیچیده است، پیژامه‌به‌پا اداره می‌کرد.
سیّد جواد
ایران هر روز بیش از پیش جامهٔ اروپا را به تن می‌کرد.
AP
یکی از نخستین کارهایش در مقامِ نخست‌وزیری، درخواست از پسرِ بزرگش احمد برای استعفا از معاونتِ وزیرِ راه بود. به نوهٔ بزرگش مجید که داشت در ژنو درس می‌خواند گفتند دیگر مقرریِ کمک‌هزینهٔ تحصیلِ دانشجویانِ ایرانیِ خارج از کشور به او تعلق نمی‌گیرد. مصدق حقوق نمی‌گرفت و وقت‌هایی هم که نمایندهٔ ایران در خارج از کشور بود، خودش پولِ سفرش و پولِ سفرِ بچه‌هایش را می‌داد.
Mary gholami
گرفتارِ درد و رنج. به‌زاری می‌گفت «زندگیِ آزاد در طویله بهتر است تا محبوس بودن در قصر. آه آزادی!»
Mithrandir
«وزنِ اشخاص در جامعه به‌قدرِ شدایدی است که در راهِ مردم تحمل می‌کنند.»
Mithrandir

حجم

۴۸۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

حجم

۴۸۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
۳۱,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۱۲صفحه بعد