بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زندان الرشید؛ خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه سردار علی اصغر گرجی زاده | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب زندان الرشید؛ خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه سردار علی اصغر گرجی زاده اثر محمدمهدی بهداروند

بریده‌هایی از کتاب زندان الرشید؛ خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه سردار علی اصغر گرجی زاده

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۵۵ رأی
۴٫۶
(۵۵)
حدود ده دقیقه‌ای یک‌نفس به زدن من مشغول بودند. از درد ناله می‌کردم، اما نه ذلیلانه. بعدها فهمیدم داد و فریاد کردن باعث می‌شود آن‌ها زودتر دست از کتک زدن بردارند؛ البته این را دیر فهمیدم! و همین سبب شد که آن روز ده دقیقه معطل من بشوند
من زنده ام و غزل فکر میکنم
برای یک لحظه به سمت جادهٔ سیدالشهدا، که فاصلهٔ زیادی با من نداشت، برگشتم. با همهٔ تعلقاتم، با ایران خداحافظی کردم. قطره اشکی از گوشهٔ چشمم به‌آرامی پایین غلتید.
من زنده ام و غزل فکر میکنم

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۴۰ صفحه

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۴۰ صفحه

قیمت:
۱۴۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد