کتاب زندان الرشید؛ خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه سردار علی اصغر گرجی زاده
۴٫۶
(۵۵)
آرام زیر لب میگفتم: «ای پناهِ بیپناهان.»
z.gh
فکر فیزیوتراپی کردن دستهای عباس.
ـ مگر میشود؟
ـ بله، هر روز، صبح و عصر، دو نفری دستهای او را ماساژ میدهیم تا خون در آن جریان پیدا کند و دستهایش جانی بگیرند.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
اولین بار بود که اسم حمام را میشنیدیم. چیزی برای آماده شدن نداشتیم. حوله، لباس زیر، شامپو؛ خبری از اینها نبود. هر سه نفر سر پا ایستادیم و گفتیم: «آمادهایم.» لحظاتی بعد، عباس، که دو دستش فلج شده بود، نگاهی به من و هوشنگ کرد و گفت: «من که دست ندارم خودم را بشویم. پس نمیآیم.» گفتم: «عباس، من دلاک ماهری هستم. طوری تو را کیسه بکشم که به عمرت ندیده باشی. مگر من مردهام که تو حمام نیایی؟!»
عباس خجالت میکشید. ولی من با افتخار عباس را توالت میبردم و کارهای طهارت او را انجام میدادم. مدام میگفت: «خدا به من مرگ بدهد. شرمندهات هستم گرجی. تو را به خدا حلالم کن.» میگفتم: «عباس مرض و شرمنده! زهرمار و شرمنده! اینکه چیز بدی نیست. وظیفهام است.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
«صداهایی که شنیدی صدای جنها نبود. خانوادههای عراقیای بودند که به ایران رفته بودند. صدام در عراق عفو عمومی اعلام کرد و قرار شد همهٔ این خانوادهها به عراق برگردند و کسی کاری به آنها نداشته باشد. وقتی آنها از مرزهای ایران وارد عراق شدند صدام دستور داد همانجا همه را دستگیر کنند و به زندان ببرند و شکنجه شوند. لازم نیست بترسی. اینها هموطنان من هستند که دارند تقاص کارهایشان را پس میدهند!»
Vahid.Nouri.p
«من ۲۱ خردادماه ۱۳۴۲ در اندیمشک متولد شدم.» عباس گفت: «یعنی همان سالی که امام خمینی در جواب کسانی که از او پرسیدند یاران تو کجا هستند پاسخ داد سربازان من در گهوارهها شیر میخورند.» گفتم: «بله عباس جان، اما اجازه بده راحت سخنرانی کنم و میان صحبتهایم نیا.»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
آیتالله بهشتی در درسهای اخلاق تشکیلاتی، که برای اعضای حزب میگفت و جزوات آن به دست ما میرسید، بر این باور بود که مهمترین اموری که در خودسازی و پیریزی ساختمان وجودی انسان مؤمن و سالم دخالت دارد عبارت است از آگاهی و شناخت، ایمان به خدا، دین و رستاخیز، تقویت ارتباط معنوی با خداوند، و تقیّه به وظایف واجب عبادی و اجتماعی.
ar
من در دل جزیرهٔ مجنون هنوز صدای ابراهیم همت را میشنوم. شهادت حمید و مهدی باکری را هیچوقت فراموش نمیکنم. تو نمیدانی بچهها، سال ۶۱ و ۶۲، برای آماده کردن هور برای عملیات خیبر، در شبهای زمستان، چه سختیهایی را تحمل کردند تا وجب به وجب آن را شناسایی کنند
saba09
«دنیا چقدر کوچک است. انسانها چقدر زود به هم میرسند و زود هم از هم جدا میشوند. هر حادثهٔ دنیا درس عبرتی برای آدمهاست.»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
کاش آن کار را زودتر شروع کرده بودیم. عباس میگفت: «گرجی، اصلاً تو بگو بیست سال دیگر اینجا باشیم؛ من که دیگر ترسی ندارم و وحشت نمیکنم.» باورم نمیشد اینقدر زود اثر دعاها و توسلات به ائمه را ببینم. هر روز چشمان ما برای عظمت و مظلومیت ائمهٔ اطهار خیس میشد. بعد از گریه و دعا خود را مثل پر کاه سبک حس میکردیم.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
آیتالله بهشتی در درسهای اخلاق تشکیلاتی، که برای اعضای حزب میگفت و جزوات آن به دست ما میرسید، بر این باور بود که مهمترین اموری که در خودسازی و پیریزی ساختمان وجودی انسان مؤمن و سالم دخالت دارد عبارت است از آگاهی و شناخت، ایمان به خدا، دین و رستاخیز، تقویت ارتباط معنوی با خداوند، و تقیّه به وظایف واجب عبادی و اجتماعی.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۴۰ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۴۰ صفحه
قیمت:
۱۴۸,۰۰۰
تومان