بریدههایی از کتاب زندان الرشید؛ خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه سردار علی اصغر گرجی زاده
۴٫۶
(۶۰)
آرام زیر لب میگفتم: «ای پناهِ بیپناهان.»
z.gh
فکر فیزیوتراپی کردن دستهای عباس.
ـ مگر میشود؟
ـ بله، هر روز، صبح و عصر، دو نفری دستهای او را ماساژ میدهیم تا خون در آن جریان پیدا کند و دستهایش جانی بگیرند.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
اولین بار بود که اسم حمام را میشنیدیم. چیزی برای آماده شدن نداشتیم. حوله، لباس زیر، شامپو؛ خبری از اینها نبود. هر سه نفر سر پا ایستادیم و گفتیم: «آمادهایم.» لحظاتی بعد، عباس، که دو دستش فلج شده بود، نگاهی به من و هوشنگ کرد و گفت: «من که دست ندارم خودم را بشویم. پس نمیآیم.» گفتم: «عباس، من دلاک ماهری هستم. طوری تو را کیسه بکشم که به عمرت ندیده باشی. مگر من مردهام که تو حمام نیایی؟!»
عباس خجالت میکشید. ولی من با افتخار عباس را توالت میبردم و کارهای طهارت او را انجام میدادم. مدام میگفت: «خدا به من مرگ بدهد. شرمندهات هستم گرجی. تو را به خدا حلالم کن.» میگفتم: «عباس مرض و شرمنده! زهرمار و شرمنده! اینکه چیز بدی نیست. وظیفهام است.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
من در دل جزیرهٔ مجنون هنوز صدای ابراهیم همت را میشنوم. شهادت حمید و مهدی باکری را هیچوقت فراموش نمیکنم. تو نمیدانی بچهها، سال ۶۱ و ۶۲، برای آماده کردن هور برای عملیات خیبر، در شبهای زمستان، چه سختیهایی را تحمل کردند تا وجب به وجب آن را شناسایی کنند
saba09
«صداهایی که شنیدی صدای جنها نبود. خانوادههای عراقیای بودند که به ایران رفته بودند. صدام در عراق عفو عمومی اعلام کرد و قرار شد همهٔ این خانوادهها به عراق برگردند و کسی کاری به آنها نداشته باشد. وقتی آنها از مرزهای ایران وارد عراق شدند صدام دستور داد همانجا همه را دستگیر کنند و به زندان ببرند و شکنجه شوند. لازم نیست بترسی. اینها هموطنان من هستند که دارند تقاص کارهایشان را پس میدهند!»
Vahid.Nouri.p
«من ۲۱ خردادماه ۱۳۴۲ در اندیمشک متولد شدم.» عباس گفت: «یعنی همان سالی که امام خمینی در جواب کسانی که از او پرسیدند یاران تو کجا هستند پاسخ داد سربازان من در گهوارهها شیر میخورند.» گفتم: «بله عباس جان، اما اجازه بده راحت سخنرانی کنم و میان صحبتهایم نیا.»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
آیتالله بهشتی در درسهای اخلاق تشکیلاتی، که برای اعضای حزب میگفت و جزوات آن به دست ما میرسید، بر این باور بود که مهمترین اموری که در خودسازی و پیریزی ساختمان وجودی انسان مؤمن و سالم دخالت دارد عبارت است از آگاهی و شناخت، ایمان به خدا، دین و رستاخیز، تقویت ارتباط معنوی با خداوند، و تقیّه به وظایف واجب عبادی و اجتماعی.
ar
«دنیا چقدر کوچک است. انسانها چقدر زود به هم میرسند و زود هم از هم جدا میشوند. هر حادثهٔ دنیا درس عبرتی برای آدمهاست.»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
کاش آن کار را زودتر شروع کرده بودیم. عباس میگفت: «گرجی، اصلاً تو بگو بیست سال دیگر اینجا باشیم؛ من که دیگر ترسی ندارم و وحشت نمیکنم.» باورم نمیشد اینقدر زود اثر دعاها و توسلات به ائمه را ببینم. هر روز چشمان ما برای عظمت و مظلومیت ائمهٔ اطهار خیس میشد. بعد از گریه و دعا خود را مثل پر کاه سبک حس میکردیم.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
آیتالله بهشتی در درسهای اخلاق تشکیلاتی، که برای اعضای حزب میگفت و جزوات آن به دست ما میرسید، بر این باور بود که مهمترین اموری که در خودسازی و پیریزی ساختمان وجودی انسان مؤمن و سالم دخالت دارد عبارت است از آگاهی و شناخت، ایمان به خدا، دین و رستاخیز، تقویت ارتباط معنوی با خداوند، و تقیّه به وظایف واجب عبادی و اجتماعی.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
من در دل جزیرهٔ مجنون هنوز صدای ابراهیم همت را میشنوم
saba09
از چشمان ما هم هنوز اشک میبارید؛ اشک شوقی بینظیر از اینکه غرق لذت در عنایت مولا علی (ع بودیم. من با خودم گفتم: «علی، ضعف ایمان تو کجا و لطف بیکران علی بن ابیطالب(ع کجا؟ حالا فهمیدی چقدر در دایرهٔ لطف و عنایت اهل بیت هستی؟!» این ماجرا در تاریکی محجر و زندان الرشید ما را دگرگون کرده بود. مثل درخت خشکیدهای بودیم که با نسیم بهاری شاخ و برگمان جان گرفته بود. و چه زیبا بود عید غدیر آن سال!
کاربر ۳۵۲۶۶۵۷
وقتی دیدم اگر آن حالات روحیام رشد کند بدبخت میشوم به بچهها گفتم: «هر شب و هر روز به یکی از امامانمان توسل میکنیم.» صبح روز بعد اول به رسول اکرم (ص) و شب به فاطمه زهرا (س)، روز بعد از آن صبح به علی ابن ابیطالب (ع) و شب به امام حسن (ع)، همینطور هر روز و شب به دو امام متوسل میشدیم. روضه میخواندم، سینه میزدیم، گریه میکردیم. با این برنامه روحیهمان قوّت گرفت و حالمان عوض شد. دیگر از غربت و تنهایی و ترس خبری نبود. هر روز که میگذشت احساس میکردم نسبت به روزهای قبل مقاومتر شدهایم و دیگر شکنجه و فحش و تحقیرهای عراقیها اثر چندانی ندارد. واقعاً دعا سلاحی قوی و بزرگ بود که دست ما افتاده بود و با آن احساس قدرت میکردیم.
z.gh
یکی از آن یازده نفر که نوجوان بود و اهل شاهرود صدای خوبی داشت. بعضی سورههای کوچک قرآن را حفظ بود. از او خواستم موقع نماز خواندن چند سوره را قرائت کند.
ب. قاسمی
«داداش بیخیال! از این منبر لطف کن بیا پایین. سرمان درد میکند.»
photos22_tippes
در گوش هوشنگ سه مرتبه دعای سفر را خواندم: «فالله خیر حافظاً و هو ارحم الراحمین.»
zahra.n
خدا را ندیده میپرستیدم اما ایامی بر من گذشت که او را میدیدم و با عشق و باوری متفاوت پرستش میکردم. اما باز هم به نیزار مجنون برمیگردم. نیزار سوختهٔ مجنون سخنان بسیاری با من دارد. زیرا در دل خود خون دلها و خون دل خوردنهای بسیاری را جای داده است.
نی حدیث راه پرخون میکند
قصههای عشق مجنون میکند
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مرزبان را مشتری جز گوش نیست
درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
Vahid.Nouri.p
خاطرات اسارتم به انتها میرسد؛ اما لحظات تلخ و شیرین و انسانهای مختلفی که در زندان الرشید، محجر و غیره که با آنها سروکار پیدا کردم، هنوز با مناند و گویی با آنها زندگی میکنم. الطاف بیکران خداوند، عنایتهای اهل بیت (ع)، آرامش شیرینی که پس از توسل به آنها در جانمان ریشه میدواند، در سختیهای گفتنی و ناگفتنی زندان، همواره مانند نسیمی بر جان و روحم میوزد و احساس میکنم دنیایی از زیبایی و زشتی، نگرانی و آرامش، یأس و امید را در این مدت کوتاه اسارت تجربه کردهام. درسهای زیادی را فراگرفتم که شاید هیچگاه از گذران زندگی عادی قابل فراگیری نبودند! اکنون بهجرئت میتوانم بگویم با وجود همهٔ تلخیهایی که در زندگی داشتم، شیرینیهایی بعداً چشیدم که ارزش تحمل این تلخیها را داشت.
Vahid.Nouri.p
نیم ساعتی گذشت. گفتم: «باید اولین کسی باشم که حمام را افتتاح میکنم.» بچهها ادای افتتاح را درآوردند و من روبان قرمز را با قیچی قطع کردم و وارد حمام شدم. یادم آمد در خوزستان هر طرح یا مسئلهای که میبایست افتتاح میشد، هیچ وقت علی هاشمی شرکت نمیکرد و میگفت یا تو برو یا عباس صمدی. علی همیشه از دوربین و خبرنگاران فراری بود و دوست داشت کسی او را نشناسد.
Vahid.Nouri.p
آیتالله بهشتی در درسهای اخلاق تشکیلاتی، که برای اعضای حزب میگفت و جزوات آن به دست ما میرسید، بر این باور بود که مهمترین اموری که در خودسازی و پیریزی ساختمان وجودی انسان مؤمن و سالم دخالت دارد عبارت است از آگاهی و شناخت، ایمان به خدا، دین و رستاخیز، تقویت ارتباط معنوی با خداوند، و تقیّه به وظایف واجب عبادی و اجتماعی.
Zeinab
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۴۰ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۴۰ صفحه
قیمت:
۱۴۸,۰۰۰
۷۴,۰۰۰۵۰%
تومان