بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بینوایان (جلد دوم) | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بینوایان (جلد دوم)

بریده‌هایی از کتاب بینوایان (جلد دوم)

۴٫۳
(۶۴)
پرتو نور مشعل همانند وجدان آدمی دون است که مدام در حال لرزیدن است، به همین دلیل بر اطرافش نوری نمی‌تاباند.
آسمان :)
شورش از چه ترکیب می‌یابد؟ از هیچ چیز و همه چیز. الکتریسیته‌ای که در اثر اصطکاک پدید می‌آید، از شعله‌ای که ناگهان برمی‌جهد، از نیرویی که سرگردان است، از بادی که رد می‌شود و این بار بر سر راه خود با سرهایی که پراندیشه از مغزهایی که رویاپردازند، جانهایی که در رنجند، رویاهایی که در تب و تابند، تیره‌روزانی که ناله‌گرند برخورد می‌کند و همه را با خود می‌برد. کجا؟ به دنیای حوادث و پیش‌آمدها که از میان دوست، از هزارتوی قوانین، از لایه‌های شادکامی و بی‌شرمی دیگران می‌گذرد. ایمانهای درهم ریخته، شیفتگی‌های گرفتار محن، نفرتهای حُزن‌آلود، غرایز به کار نگرفته شده، جنگاوری، شهامتهای جوان به جان آمده، چشم فروبستن‌ها بر بسیاری ازامور، کنجکاوی، اشتیاق به تغییر و دگرگونی برای امور دور از انتظار، احساسی که میل آدمی را به خواندن آگهی یک نمایش تازه برمی‌انگیزد، یا دلبستگی به هیاهوی تغییر دکور در تأتر؛
محسن
زمین بی‌شباهت به یک زندان نیست. از کجا می‌دانید که آدم، یک زندانی عدالت خدا نیست! از نزدیک به زندگی بنگرید، چنان ساخته شده است که در همه جای آن مجازات و کیفری هست. آیا شما آن فردید که خوشبخت نامیده می‌شود؟ بسیار خوب؛ با این همه، همه روزها غمزده‌اید. هر روز اندوهی بزرگ یا هراس کوچکی خاص خود دارید. دیروزدرغم سلامت کسی که برایتان عزیز است بر خود می‌لرزیدید، امروز به سلامت خود بیمناکید، فردا دل نگرانی شما برای پول خواهد بود، و دیگر روز نیش زبان یک تهمت گو غرق اندوهتان می‌سازد؛ پسین روز دیگری تیره بختی دوستی متأثرتان می‌کند، بعد هم بد و خوب هوا، از آن پس شکستن یا گم شدن شیئی گران قیمت، پس از آن یک خوشگذرانی که وجدانتان را معذب یا جسمتان را کوفته می‌سازد، دگربار حوادث اجتماعی آزارتان می‌دهد. این در حالی است که درددلهای شما را به حساب نگیریم و همین طور ادامه خواهد داشت.
raha
شما که رنج می‌برید چون عاشقید، بیشتر عاشق شوید، چون مردن از عشق، زندگی واقعی است. دوست داشته باشید که تاریکی آن همانند شبی پُر ستاره است و عاشقانه جان سپردن، خود لذتی دارد.
raha
سعادت بی‌منتهایی که عشق در زندگی دنیایی به آدمیان می‌بخشد، حتی درآسمان هم نصیب خدا نمی‌شود. خداوند بالاترین نقطه شکوهمند آسمان است و عشق بالاترین نقطه عظمت آدمی می‌باشد.
raha
همه جهان خلقت را در موجودی خلاصه کردن و آن موجود را تا عرش خدایی رساندن ... این عشق است. عشق درود فرشتگان به ستارگان است. چه اندوه گرانی است وقتی که غم آدمی برآمده از عشق باشد! چه فقدان سترگی است فراق موجودی که خود به تنهایی جان جهان است. آه! چقدر این حرف واقعی است موجودی را که دوست می‌داریم برای ما همانند خداست، حتی می‌توان گفت خدای آسمان هم به این خدای زمینی حسد می‌ورزد اگر خود بدون حرف و بحث جهان را برای جان و جان را برای عشق خلق نکرده بود.
raha
شگفت آنست که نخستین نشانه عشق واقعی در یک مرد حیا، ولی در یک زن بی‌پروایی است. این حیرت‌انگیز است، با این همه هیچ چیز به این سادگی نیست. اینها دو جنس هستند که برای نزدیکی به هم می‌کوشند و هر یک از آن دو ویژگی آن دیگری را به خود می‌گیرد.
raha
آنها خواهان انهدام فشار و خفقان و ستم بودند و کار برای مردان، تعلیم و تربیت بچه‌ها، همدلی و همیاری اجتماعی برای زنان، آزادی، برابری، نان برای همه، آزادی اندیشه برای همه، دنیا را به بهشتی بدل ساختن، اینها خواهان ترقی و رشد بودند. وحشیان که از آنها گفتیم، اینان بودند و وحشیان دنیای متمدن. آنها با هیجان و غضب حق‌طلب بودند، می‌خواستند نوع بشر را با تکان‌های وحشتناک، از جا تکان دهند و به طرف آسایش و آرامش بهشتی برند؛ همانند وحشیان، اما رهایی بخش بودند، نقاب تاریکی بر چهره داشتند و در پی دستیابی به روشنایی بودند.
raha
حق چیزی جُز عدالت و حقیقت نیست، از مختصات حق، آن است که پاکی و زیبایی همیشگی داشته باشد. خشم و خروش هرچند گاهی ضروری است و نزد همعصران ما خوش آیندتر از هر چیز دیگر بود، اگر تهی از حق و حقیقت باشد، یا با حق بیگانه باشد، بی‌تردید در طول ایام، زشت، کثیف و ترس‌آور می‌شود.
raha
رژیم‌های استبدادی که همیشه انتظار می‌کشند تا کار آزادی به رسوایی کشد و جار و جنجال پیرامون او به راه افتد، انقلاب ژوئیه را متهم به این گناه می‌کردند که هم موثر و رعب خیز و هم نرم و منطقی بود. حقیقت آن بود که برعلیه این انقلاب کاری نکردند و حتی بدبین‌ترین و ریزبین‌ترین افراد را ستودند، چون هر اندازه که خودخواه و کینه ورز باشیم، نسبت به واقعه‌ای که دستی بر فراز دست آدمی باشد، احترام رازآلودی را حس می‌کنیم.
raha
خوشبخت بودن چیز هراس‌آوری است. آدمی از خوشبختی راضی می‌شود، می‌پندارد که این کفایت می‌کند؛ درحالی که در پی هدف دروغ زندگی یعنی خوشبختی است، هدف واقعی زندگی یعنی وظیفه را از یاد می‌برد.
Moho Sheba
هرکس روشی برای ستایش خدا دارد، به خدا سوگند بهترین روش ستایش او اینست که انسان عاشق زنش باشد. من تو را دوست دارم، این اصول دین من است.
Moho Sheba
سعادت خشک و خالی همانند نان خشک است، البته می‌شود آن را خورد، اما این جانشین ناهار نمی‌شود.
Moho Sheba
عشق بلاهت آدم و ذکاوت خداوند است
Moho Sheba
روزی ژرار دو نروال به من گفت: «شاید خدا مُرده است.» اما او خدا را با ترقی اشتباه می‌گرفت، و قطع جنبش انسانی را در راه پیشرفت به حساب فنای خداوند می‌پنداشت.
Moho Sheba
چون به آخرین پله رسید، آنگاه که این شبح لرزان و ترسناک، بر فراز این تل خرده ریزه‌ها، در برابرهزار ودویست لوله تفنگ نامریی ایستاد و در پیشگاه مرگ چنانکه گویی که از او تواناتراست قامت راست کرد. تمام این سنگر، درتاریکی، به شکل چیزی فراتراز تصور و خیال درآمد. در آن لحظه سکوت فضا را دربرگرفت، سکوتی که جُز در لحظات پُر شکوه دیده نمی‌شود. دراین سکوت، پیرمرد پرچم سرخ را برافراشت و فریاد کشید: «زنده‌باد انقلاب! زنده‌باد جمهوری! برادری! برابری! مرگ!» از سنگر صدایی نجواگونه به گوش می‌آمد، همه به تندی و به آهستگی با هم پچ‌پچ می‌کردند؛ همانند زمزمه دلنشین کشیشی که با شتاب زیر لب دعا بخواند. شاید این کلانتر پلیس بود که در سوی دیگر کوچه مشغول انجام وظایف قانونی خود بود. سپس همان صدایی که درابتدا فریاد کشیده بود: «کی اونجاست؟» این بار فریاد زد: «عقب بنشینید!»
Moho Sheba
جنگ داخلی! مقصود ازاین حرف چیست؟ آیا در جهان جنگ خارجی هم وجود دارد؟ مگر در تمام جنگهایی که میان آدمها درمی‌گیرد جنگ میان برادران نیست؟ برای داوری در باب یک جنگ، باید هدفهای آن را در نظر بگیریم، جنگ میان خودیها و جنگ میان خودیها و بیگانه، در عالم وجود ندارد. جنگ دو نوع بیش نیست: جنگ عادلانه و ناعادلانه، تا آن روز که آدمها هماهنگ و همرنگ نگردند، پیش آمدن جنگ و یا حداقل جنگی که برای بنیان نهادن آینده و ویرانی گذشته باشد، ناگزیر می‌باشد. جنگهایی این‌گونه را نباید نکوهید. جنگ مایه شرمساری نیست. شمشیرها در آن زمان آلوده می‌شوند که حق، پیشرفت، تمدن و حقیقت را معدوم کنند. در چنین حالتی، جنگ چه در میان هموطنان و یا در میان بیگانگان باشد، ظالمانه و نادرست است و باید به آن نام جنایت نهاد. اگر جنگ پا از حدود عدالت بیرون ننهد، چرا باید یک نوع جنگ، نوع دیگر را حقیر بدارد؟
Moho Sheba
هرگاه که می‌توانید قیام کنید، جنبش و حرکت خوب است، به آن شرط که در راه رشد و تعالی باشد. به من بگویید پس از برخاستن و به حرکت درآمدن رو به کدام سو دارید؟ از چه راهی؟ شورش به آن شرط نیک و مقبول است که گام به پیش بردارد و گرنه هر نوع برپاخاستن و راه افتادنی نامطلوب است. هرگام سریع و شتابانی که به عقب بگذارید فتنه است. عقب رفتن و در مسیر نادرست گام زدن، کاری برعلیه بشریت است.
Moho Sheba
برخطاست اگر تصور شود که سودای عشق آن گاه که سعادت آمیزو پاک است، رهنمون آدمی به سر منزل کمال است، همان گونه که پیش از این گفتیم، فقط و در نهایت سادگی‌اش او را به یک حالت فراموشی می‌کشاند. آدمی در چنین حالی، بد بودن را از یاد می‌برد، اما خوب بودن را نیز فراموش می‌کند.
Moho Sheba
آنان که اهل خردند، ازاین عبارت کمتراستفاده می‌کنند: خوشبخت‌ها و تیره روزها. دراین جهان که بی‌تردید، دهلیزجهان دیگری است، خوشبخت وجود ندارد.
Moho Sheba

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰۶ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰۶ صفحه

قیمت:
۲۸۱,۰۰۰
۱۹۶,۷۰۰
۳۰%
تومان