بریدههایی از کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
۴٫۴
(۳۳۱)
با اصلاحی که در طرح انجام داد، بخشی از نیروهای برادر باکری از محور دیگری هم وارد عمل شدند تا این الحاق بین نیروها انجام گرفت و شهر در روز سوم آزاد شد. اکنون وقت آن بود که سرهنگ صیاد و فرماندهانش برای گزارش این پیروزی به دیدار آقای رجایی بیایند و به او اطمینان بدهند که دیگر نگران نفوذ ارتش عراق از آن منطقه نباشد، اما افسوس که این دیدار صورت نگرفت. در همان ایام رجایی و باهنر بر اثر بمبی که یکی از عناصر وابسته به سازمان مجاهدین خلق در اتاق جلسهاشان گذاشته بود، سوختند و به خدا رسیدند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
اگر آدمی در سنگرهای اسلام قرار بگیرد، خداوند هم او را یاری میکند و به او جسارت، شجاعت و تهور میدهد. حالتی میدهد که احساس میکند همه چیز رو به راه است. این از شدت توکل به خداست که به عنوان یک نعمت نازل میشود.
البته اینها را که میگویم، نه این که خدای ناکرده مدعی باشم خیلی مخلصم. ولی به کارم و به انقلاب عشق داشتم و دلم میخواست هر کاری که از دستم بر میآید، انجام دهم. این را میتوانم اطمینان بدهم که مایل به انجام هرکاری که از دستم برآید، بودم
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
فرماندهی که شجاعت و سرنترسی جوانان را داشت و تدبیر و دوراندیشی پیران را. و نیز بودند کسانی که تجربه و تخصص داشتند اما حاضر نبودند خود را به دردسر بیندازند و پا به پای او بجنگند. دوره قبلی او در کردستان نشان داده بود آدمی است سختکوش و اهل خطر. فرماندهی که در خطرناکترین صحنهها حضور مییافت، طبیعی است از فرماندهان زیر دستش هم همین انتظار را داشته باشد. بنابراین همکاری با صیاد یعنی خداحافظی با راحتی و آسایش و استقبال از خطر!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
چهل و هشت ساعت مهلت گرفتم که بروم مشهد زیارتی بکنم. همیشه قبل از مأموریتهای واگذاری، به مرقد مطهر حضرت رضا (ع) میرفتم. چون از آن توسلاتی که پیدا کرده بودم، خیلی بهره برده بودم.
برخلاف آن چه که میپنداشت، وقتی برای هماهنگی به دفتر فرماندهی نیرو رفت، تیمسار ظهیرنژاد او را به گرمی پذیرفت
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
باز هم تقاضا کردم. فکر کنم جلسه سومی که آمدم هر جلسه بیش تر از یک ساعت طول میکشید شهید باهنر نیز به عنوان نخستوزیر حضور داشت. آقای رجایی گفت: مطلبی که ما میگوییم، آن را با حضرت امام در میان گذاشتیم. ایشان نظر مساعد دارند که بروید این مأموریت را انجام دهید.
این را که فرمود، ناخودآگاه از جا بلند شدم. از نظر روحی برای خودم خیلی جالب بود که بیاختیار بلند شدم. گفتم: چرا نفرمودید که این را به حضرت امام گفتهاید و ایشان عنایت دارند که این کار انجام شود؟ اگر فرموده بودید، همان اول، با توکلی که دارم، میرفتم و انجام میدادم
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
علی صیادشیرازی از کسانی بود که آقای رجایی از او برای کابینهاش دعوت به همکاری کرد. وزیری وزارت دفاع به او پیشنهاد شد اما او نپذیرفت. مدتی بعد بازهم آقای رجایی او را خواست. این بار پیشنهاد کرد مجدداً به غرب کشور برگردد و فرماندهی آنجا را به عهده بگیرد. رئیسجمهور توضیح داد که دو شهر اشنویه و بوکان دست ضدانقلاب است و عراق میتواند از این طریق رخنهای ایجاد کند و مشکلاتی جدیدتری برای کشور به وجود آورد، اگر تا حالا از این ناحیه غافل بوده و مزاحمتی برایمان ایجاد نکرده، تنها از لطف خداست. بنابراین باید هر دو شهر آزاد شوند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
ده روز بعد نیز نمایندگان مجلس شورای اسلامی رأی به عدم کفایت سیاسی بنیصدر دادند و برای همیشه از صحنه سیاسی کشور کنار انداخته شد. او اگر میخواست میتوانست بماند زیرا امام در سخنرانیای گفتند اگر توبه کند، عذرش را میپذیرد. اما او چنین نکرد و سرانجام بسیار بدی پیدا کرد. یک ماه بعد وقتی که با لباس و آرایش زنانه دست در دست مسعود رجوی با هواپیمایی که خلبان محمدرضا شاه ربوده بود، از ایران فرار کردند، عملاً به عنوان شریک جرم سازمان مجاهدین خلق در جنایتهایی شد که در آن روزها انجام شده بود.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
علی در این مأموریت تا نزدیکترین خطوط دشمن پیش رفت و نقاط آسیب و قوت آنها را در محورهای مختلف دید و به دنبال راهی برای نفوذ گشت. نتیجه این سفر نهایتاً طرحی شد برای شکستن محاصره آبادان. آن را نوشت و به شورای عالی سپاه داد. پیشنهاد کرده بود برای اجرای این طرح، عملیات مشترکی بین سپاه و ارتش صورت گیرد. او وحدت این دو نیرو را در کردستان از نزدیک تجربه کرده بود و در آن معجزهای میدید که متأسفانه فرماندهان عالی جنگ اعتقادی به آن نداشتند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
در کنار این بیشتر وقت صیاد به طرح و بررسی عملیاتی بود تا بتوانند آبادان را از محاصره در بیاورند. این فرمان امام بود که در دیدار با فرماندهان سپاه فرموده بودند: «باید محاصره آبادان شکسته شود.» خود برای شناسایی همراه تیمی به منطقه رفت. البته مخفیانه و در لباس بسیجی. بیش از ۳۳۰ درجه از پیرامون آبادان در تسلط دشمن بود و تنها میان دو رود بهمنشیر و اروند فضایی بود که دشمن نفوذ کمتری بر آن داشت.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
وقتی که بنیصدر گمان میکرد همه درها را به روی صیادشیرازی بسته است تا او نتواند در جنگ دخالتی داشته باشد، او از در دیگری وارد شد که روح بنیصدر و مشاورانش هم خبردار نشد!
علی طرحی به شورای عالی سپاه داد و اعلام آمادگی کرد تا واحد طرح و عملیات سپاه را راهاندازی کند. برای این که خبر به بیرون درز نکند، پیشنهاد کرد این کار به نام آقای رحیم صفوی باشد. در حالی که آن زمان آقارحیم در جبهه دارخوین بود ولی آن قدر با صیاد هماهنگ و همرأی بود که نیازی به حضورش نباشد.
به زودیاتاق جنگ در یکی از ساختمانهای خیابان پاسداران، تشکیل شد و برای تعدادی از نیروهای سپاه دوره یک ماههای آموزش نقشهخوانی و مسائل مربوط به شناسایی و طرح و عملیات توسط تعدادی از اساتید ارتشی برقرار
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
حضرت امام با قاطعیت فرموده بودند که ایشان تمرد کرده. یعنی در مقابل تمرد نمیشود اغماض کرد. معنایش این نبود که حرف آنها را قبول نمیکردند، بلکه معنایش این بود که باید پایبند قانون بود. این ریشه تذکر برادرانه و ناصحانه شهید بهشتی بود. این بر من خیلی مؤثر بود. به طوری که به خاطر ندارم، بعداز آن ماجرا، به سادگی دست به قلم ببرم و مطلبی بنویسم که در آن آثار تمرد، طغیان و بیبند و باری نسبت به قانون و این چیزها باشد. ممکن است نظری نسبت به قانونی داشته باشم ولی تا روزی که قانون عوض نشده، خود را مقید به اجرا میدانم. این درس برای همه ما لازم بود.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
ین خیلی مهم است. آن آثار به اصطلاح جرم که خدمت حضرت امام رسیده بود، ایشان به شکل قانونی و رسمی تصمیمگیری کرده بودند. همان را فرموده بود و چیز دیگری نفرموده بود. من هم رفتم خدمتشان، حضرت امام اقدام عملی کردند؛ البته آن هم به شکل قانونی. گفته بودند بدهید به شورای عالی دفاع رسیدگی کند. آنها هم رسیدگی کردند.
در این ماجرا، این درس را گرفتیم که اگر نظام و حکومتی بخواهد استوار بماند و حاکمیت و ثباتش برقرار باشد، رهبری، مسؤولین و همه کسانی که میخواهند زیر پوشش حکومت کار کنند، باید مقید به مقررات و قانون باشند. حالا ممکن است قانون نقص هم داشته باشد ولی پایبند بودن به همین مقررات ناقص، بهتر است
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
در این ماجرا، این درس را گرفتیم که اگر نظام و حکومتی بخواهد استوار بماند و حاکمیت و ثباتش برقرار باشد، رهبری، مسؤولین و همه کسانی که میخواهند زیر پوشش حکومت کار کنند، باید مقید به مقررات و قانون باشند. حالا ممکن است قانون نقص هم داشته باشد ولی پایبند بودن به همین مقررات ناقص، بهتر است تا این که به چیزی پایبند نباشد.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
صیاد در جواب مخالفان که معتقد بودند اجرا شدنی نیست، گفت: راست میگویید، شما نمیتوانید این طرح را اجرا کنید، اما من میتوانم و روحیه چنین کاری را دارم!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
همه نیروهای انقلابی، مخصوصاً مسؤولان سپاه که اهمیت صیاد را میفهمیدند، به دنبال راهی بودند تا او دوباره به منطقه برگردد. شاید به خواهش آنان بود که چهار امام جمعه شهید و تعدادی دیگر از علمای بزرگ خدمت امام رسیدند و خواستار برگشتن صیادشیرازی به منطقه شدند ولی حضرت امام با همه احترامی که به آنان قائل بودند، خواهششان را نپذیرفتند زیرا این طور امور به رئیسجمهور مربوط میشد و ایشان تمایلی نداشتند در کار او دخالت کنند. بعدها که صیاد به حکمت این برخورد امام با ایشان آشنا شدند، به ایشان حق دادند
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
وقتی در مجالس و مراسم مساجد سخنرانی میکنید فقط به کارها و عملیاتهایی که در کردستان انجام دادهاید بپردازید و اقدامات انجام شده را بگویید. اگر اصرار کردند راجعبه بنیصدر صحبت کنید، شما هیچ چیز نگویید. خیلی که اصرار کردند و علت برکناریتان را پرسیدند، بگویید با من طبق قانون و مقررات عمل شد و حضرت امام چون مقید به قانون هستند، من هم موردی نوشته بودم که قانوناً اشکال داشت و طبق قانون با من برخورد شد و هیچ مسألهای نیست و باز کارمان را ادامه خواهیم داد. برای من خیلی عجیب بود.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
حزب جمهوری اسلامی که به رهبری او فعالیت میکرد، مهمترین سدی بود که در مقابل آنان ایستاده بود و مانع پیشرفت کارها آن گونه که آنان میخواستند، بود. طبیعی است که در چنان شرایطی اکثر تبلیغات جبهه مخالف که از قضا تعهدی هم برای رعایت انصاف و تقوا نداشتند، علیه دکتر بهشتی باشد. به گونهای که وقتی چند ماه بعد او توسط همانان و به دست منافقان به شهادت رسید، امام خمینی (ره) شهادت او را در مقابل مظلومیتش کوچک و ناچیز شمردند. در چنین اوضاع و احوالی وقتی که صیاد به دیدار او میرود، تمام توصیه او حفظ حرمت رئیسجمهور است!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
این همه در کمتر از هشت ماه اتفاق افتاده بود. حالا با دیدن او که داشت با ویلچر خود را به آمبولانس میرساند، دلها آتش گرفته بود و تنها آه حسرت از سینهها بیرون میآمد و لبها گزیده میشد. هرچه که بود میدانستند با رفتن صیاد دیگر کردستان جای ماندن نیست. پس تکلیف چیست؟
ـ جناب سرهنگ، بچهها میگویند، حالا تکلیف ما چیه؟ آیا برگردیم به شهرهای خودمان....
نگذاشت حرف سرگرد ترکان تمام شود. با قاطعیت یک فرمانده گفت: احمد، به بچهها بگو، هیچ کس حق ندارد کردستان را ترک کند، من روزی باز خواهم گشت و کارمان را ادامه خواهیم داد!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
آیا اگر او بیچون و چرا این فرمان را میپذیرفت، برای فردای تاریخ و در برابر خونهای پاک دوستان و سربازانش جواب قانع کنندهای داشت؟ باید تصمیمی میگرفت و گرفت!
یادم میآید که برای این مطلب نماز خواندم. وضو گرفتم و نماز حاجت خواندم. در سه جمله جواب این که نوشته بودند قرارگاه را تحویل بدهم، نوشتم: «ما به دستور مرکز آمدیم و به دستور مرکز خواهیم رفت. باید شورای عالی دفاع دستور بدهد تا ما برویم و گرنه همینجا هستیم چون کارمان تمام نشده است.»
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
طبیعی است او به عنوان یک نظامی باید فرمان را اجرا کند. این درست. اما از سوی دیگر او آن قدر باهوش بود که متوجه خیانتی باشد که در شرف وقوع بود. ۱۴ ماه پیش را به یاد داشت که در رکاب دکتر مصطفی چمران داشتند به غائله کردستان پایان میدادند که ناگهان آن فرمان از دولت موقت رسید و آنها مجبور شدند از سردشت برگردند. و بعد بر سر کردستان آن آمد که آمد!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
حجم
۹۸۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۹۸۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
۵۷,۵۰۰۵۰%
تومان