بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب صید ماهی بزرگ | صفحه ۱۳ | طاقچه
کتاب صید ماهی بزرگ اثر علی‌ظفر‌ قهرمانی‌نژاد

بریده‌هایی از کتاب صید ماهی بزرگ

نویسنده:دیوید لینچ
انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۳.۵از ۶۵ رأی
۳٫۵
(۶۵)
می گویند، «چشمت به نان شیرینی باشد، نه حفرهٔ میانی اش.» اگر چشم از نان شیرینی بر نداری و کارت را بکنی، چیزی را که باید مهار کرده ای. تو نمی توانی چیزهای غیر از آن یا غیر از خودت را مهار کنی. ولی می توانی به درون بروی و آنچه از دستت برمی آید انجام دهی. تو از دنیا عقب نمی مانی. تضمینی نیست که مراقبه یا توزیع روزنامهٔ وال استریت جُرنال از تو آدم موفقی بسازد. ولی با تمرکز و مراقبه نحوهٔ برخورد تو با رویدادهای بیرونی زندگی ات ــــ حتی اگر به همان صورت باقی بمانند ــــ تغییر می کند و بسیار بهبود می یابد.
miss_yalda
من هر فیلم و پروژه ای را نوعی تجربه گری می دانم؛ تجربهٔ اینکه ایده را به چه صورت ترجمه کنی؟ چطور ترجمه اش کنی که از ایده به فیلم یا به یک صندلی تبدیل شود؟ تو ایده را دریافت کرده ای و می توانی آن را ببینی، بشنوی، احساس کنی و بشناسی. بگذار این طور بگویم که تو شروع به تراشیدن قطعه چوبی کرده ای، ولی آن طور که باید از کار درنیامده است. همین باعث می شود بیشتر فکر کنی و حشو و زوائد آن را برداری. تو در حال کنش و واکنشی. پس نوعی تجربه گری انجام می دهی تا بالأخره به نتیجهٔ درست برسی. وقتی مراقبه کنی، این جریان افزایش می یابد. کنش و واکنش سریع تر می شود. اینجا ایده ای می گیری که تو را به آنجا و بعد به جایی دیگر می رساند. شبیه رقصی بداهه پردازانه است. با انرژی پیش می روی؛ هر هشت سیلندر تو به کار می افتد.
miss_yalda
گاهی مردم می گویند برای فهم یک فیلم دچار مشکل اند، اما به نظرم آن ها بیش از آنچه می دانند می فهمند؛ زیرا همهٔ ما موهبت شهود داریم ــــ ما واقعاً از موهبت شهود چیزها برخورداریم. شاید کسی بگوید موسیقی را نمی فهمد؛ اما اغلب مردم موسیقی را به صورت حسی تجربه می کنند و می دانند که موسیقی نوعی انتزاع است. لازم نیست موسیقی را به کلام تبدیل کنی ــــ فقط آن را می شنوی. سینما بسیار به موسیقی شبیه است. می تواند بسیار انتزاعی باشد، اما مردم مشتاق اند مفهومی عقلانی به آن دهند و آن را به صورت کلمات درآورند. وقتی نمی توانند، احساس نومیدی می کنند؛ اما اگر بخواهند، می توانند توضیحی درونی برایش پیدا کنند
miss_yalda
تو به چیزی خارج از اثر هنری نیاز نداری. کتاب های با ارزش زیادی نوشته شده اند که سال هاست نویسنده هایشان مرده اند. نمی توانی آنان را نبش قبر کنی، اما کتابشان را می خوانی و خود کتاب می تواند باعث رؤیاپردازی و اندیشیدن تو در مورد همه چیز شود.
miss_yalda
باید آن قدر ایده داشته باشی که بتوانی کار را شروع کنی، چون به نظرم آنچه پس از آن روی می دهد فرایندی از کنش و واکنش است؛ فرایند دائمیِ ساختن و خراب کردن. با خراب کردن، چیزی کشف می شود و روی خرابه بنا می گردد. طبیعتْ نقش مهمی در این امر بازی می کند. کنار هم قرار دادن مواد ناهمگون ــــ مثل پختن چیزی در دمای آفتاب یا استفاده از ماده ای که با دیگری در تضاد است ــــ واکنشِ طبیعیِ خود را به بار می آورد و این باعث می شود که بنشینی و بارها و بارها آن را بررسی کنی؛ بعد یک دفعه می بینی بلند شده ای و می روی سر وقت کار بعدی. این یعنی کنش و واکنش. ولی اگر قرار باشد نیم ساعته به جایی برسی، باید قید این کارها را بزنی. پس زندگی هنری یعنی باید فراغت داشته باشی تا اتفاق های خوبی را رقم بزنی. برای کارهای دیگر وقت چندانی نخواهی داشت.
miss_yalda
خشم و افسردگی و غم به دردِ قصه ها می خورند، ولی برای فیلم ساز یا هنرمند در حکم زهرند. آن ها انبُرقفلی خلاقیت اند. اگر گیر این انبر بیفتی، به آسانی نمی توانی از تخت خواب دل بکنی و تجربهٔ چندانی از جریان فکر و خلاقیت نخواهی داشت. باید زلال باشی تا بتوانی خلق کنی. باید بتوانی ایده صید کنی.
miss_yalda
تمام آسمان را در دستمالی کوچک پیچیدن آسان تر است از رسیدن به شادی حقیقی بدون شناخت خود.
miss_yalda
ایده ها همچون ماهی اند. برای صید ماهی کوچک می توانی در سطح آب بمانی. ولی اگر می خواهی ماهی بزرگ بگیری، باید به عمق بروی. ماهی های اعماق، قوی تر و ناب ترند. آن ها درشت، انتزاعی و بسیار زیبا هستند. من ماهی خاصی را می خواهم که به کارم می آید؛ ماهی ای که بتوان به سینما ترجمه اش کرد.
miss_yalda
بعد از آنکه به جای کل تماشاگرانْ فیلم را برای این گروه کوچک نمایش دادی، شاید چیزهایی را حذف و چیزهای دیگری را به آن اضافه کنی. این به معنای اشتباه مطلق نیست. صحنه هایی که از فیلم حذف می شوند در نوع خود صحنه های جالبی اند، ولی برای آنکه کلیت فیلم مؤثر واقع شود، باید آن ها را حذف کرد. این بخشی از فرایند کار است و همیشه این اتفاق تا حدی می افتد.
M.M. SAFI
بالأخره شغلی پیدا کردم؛ روزنامهٔ وال استریت جُرنال را توزیع می کردم و هفته ای پنجاه دلار می گرفتم. آن قدر پس انداز کردم تا توانستم صحنه ای را فیلم برداری کنم و بالأخره فیلم را به اتمام برسانم. بعد شروع به مراقبه کردم. جک نانس، بازیگر نقش هِنری، سه سال منتظر من ماند، تصویر موجود از هِنری را حفظ کرد و آن را زنده نگه داشت. در فیلم صحنه ای وجود دارد که شخصیت جک پشت یک در قرار می گیرد. یک سال و نیم گذشت تا آمدنش به این سوی در را فیلم برداری کردیم. نمی دانستم این کار چطور ممکن می شد. چطور بعد از این همه مدت آن دو تصویر به هم می آمدند؟ ولی جک منتظر ماند و آن شخصیت را حفظ کرد.
M.M. SAFI

حجم

۱۰۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۸۹ صفحه

حجم

۱۰۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۸۹ صفحه

قیمت:
۶۸,۰۰۰
۴۷,۶۰۰
۳۰%
تومان