شانس بیاورد روح وجود نداشته باشد؛ تنها راه برای اینکه دُم به تله ندهد. همین روزهاست که دانشمندان بروند سراغش و جِرم حجمیاش را حساب کنند، غلظتش را اندازه بگیرند و سرعتِ عروجش را تخمین بزنند... وقتی فکرش میرود پیش میلیاردها روحی که از آغاز تاریخ پر زدهاند و رفتهاند بالا، اشکش درمیآید: چه منبعِ خارقالعادهای از انرژی هدر رفته. خوب است چندتایی سد عَلم کنند تا درست موقع عروج بگیرندشان. کل زمین را میشود با انرژیشان روشن کرد. همین روزهاست که سرتاپای آدمیزاد مصرفی بشود.
SFatemehM
همهی بچهها قصه تعریف میکنند و وقتی بزرگ میشوند، دست از داستان گفتن برمیدارند. اما من دست برنداشتم. مطمئنم یک جایی از وجودم همانطور کودک مانده.
farnaz Pursmaily
دستِآخر هم خواندن روزنامههای بهشدت ناامیدکننده را تعطیل کرد و با مطالعهی چندبارهی شاهکارهای کتابخانهاش کنار آمد تا بتواند در رویارویی با تضادهایی که جاودانگی به فنا تحمیل میکند، نیرویی را که برای ماندن بر سر اعتقاداتش لازم داشت، به دست آورَد.
farnaz Pursmaily
همیشه توی نگاهش برقی بود از درکی دردناک، از معرفتی تماموکمال که گاه از لبخندی که یکآن روی لبهاش سُر میخورد، میشد بهش پی برد
farnaz Pursmaily