بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ‫پاییز فصل آخر سال است‬‌‫ | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ‫پاییز فصل آخر سال است‬‌‫

بریده‌هایی از کتاب ‫پاییز فصل آخر سال است‬‌‫

نویسنده:نسیم مرعشی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۵از ۷۸۸ رأی
۳٫۵
(۷۸۸)
نمی‌دانم پاییز چه دارد غیر از گِل‌و‌شُل و هوای گرفته که همه خودشان را می‌کُشند برایش. روشنفکرهای قلابی با آن اداهای نفرت‌انگیز.
سایه
کاش مُرده بودی، اما نرفته بودی. اگر مُرده بودی، چیزهای خوبت برایم زنده می‌ماند و بس بود برای بقیه‌ی عمرم. اما رفته بودی و هیچ‌چیز خوبی از تو باقی نمانده بود.
Shadi
دوره‌ی آرزوهــای بــزرگ و شــادی‌هــای عجیب‌و‌غریب‌مان گذشته. به‌نظرت زندگی باید چه‌طور باشد؟ همه‌اش یک مشت چیز کوچک معمولی ا‌ست. اگر قرار باشد خوشحال باشیم باید با همین‌ها خوشحال باشیم.
𝑬𝒍𝒏𝒂𝒛
فکر زندگی بی‌خنده و بی‌آرزو تکه‌تکه‌ام می‌کند.
Parinaz
چه‌قدر دلم می‌خواست کنارشان بودم. دلم رستوران می‌خواهد و دوست‌های خودم را. دوست‌هایی که مواظبم‌اند.
باران
ــ هنوز هم دوست دارم وقتی ساز می‌زنی و حواست نیست، به انگشت‌هایت نگاه کنم که می‌رقصند روی ساز. تمرین که می‌کردم، می‌دانستم ایستاده‌ای توی چارچوب درِ اتاق و نگاهم می‌کنی. چه‌طور ساز بزنم وقتی نیستی و نگاهم نمی‌کنی؟ نیستی و انگشت‌هایم رقصیدن یادشان رفته. خشک شده‌اند و دیگر چیزی از شوپن یادم نیست
zeinab
چرا همیشه همه‌چیز با‌هم به‌هم می‌ریزد؟ نمی‌شود بدی‌ها یکی‌یکی بیایند تا وقت کنم تکه‌پاره‌های خودم را از گوشه‌و‌کنار دشت بزرگ پُر از گرگ جمع کنم؟
helya.B
زندگی آدم‌ها همه‌اش دست خودشان نیست شبانه. تو فقط می‌توانی سهم خودت را درست زندگی کنی. بقیه‌اش دست دیگران است.
باران
خوش نمی‌گذرد، می‌دانم. هر روز باید بنشینم پشت میز، و روی کاغذ و نقشه و مانیتور و همه‌جا عدد بنویسم. چهارها قاطی دو‌ها می‌شوند، دو‌ها قاطی پنج‌ها‌ و همه پشت‌سر هم ردیف می‌شوند و مغزم را می‌جوند. پشت‌شان منفی می‌آید و ممیز. صفر، نقطه، سه. صفر، نقطه، هشت. قطرِ شِفت ضرب‌‌در ارتفاع پره می‌شود، طول پیستون منهای اندازه‌ی سیلندر می‌شود و این‌ها دیوانه‌ام می‌کند.
ツAlirezaツ
آه واگیر دارد، مثل خمیازه. پخش می‌شود توی هوا و آوار می‌شود روی دل آدم‌هایی مثل من، که گیرنده‌ی غصه دارند.
باران
دلم می‌خواهد مغزم را بیاورم بیرون و با برس بسابم. هی بسابم، هی بسابم، شاید این چیزهایی که رویش چسبیده شده کنده شود برود توی سینک.
کاربر ۲۹۷۷۰۴۱
چرا هیچ‌چیزِ این روزها دیگر مرا نمی‌خنداند؟
helya.B
لعنت به من که هیچ‌وقت یاد نگرفته‌ام مثل بچه‌ی آدم بگویم چه می‌خواهم و چه نمی‌خواهم.
zeinab.ghl
هر چیز بدی را می‌شود تحمل کرد، اگر یواش‌یواش آن را بفهمی.
Mina
حسرت نمی‌گذارد زندگی کنم. نمی‌گذارد خوشبخت باشم. همه‌ی خوشحالی‌هایم را می‌خورد.
باران
حقوق گرفته بودم و خانم خانه‌ی خودم بودم. خانم بودم و دلم مهمانی می‌خواست. مهمانی دادن انتهای زنانگی است.
کتاب ناب
می‌گویند دخترها پسرهای قوی را دوست دارند. پسرهایی که از آن‌ها حمایت کنند. پسرهای خوش‌تیپ و درشت‌هیکل. پسرهایی که دختر‌بازی نمی‌کنند و چشم‌چران نیستند. پسرهای آرام. پسرهایی که می‌شود برای‌شان نقش مادر را بازی کرد. پسرهایی که شاد‌ند و شوخی می‌کنند. پسرهایی که دائم محبت می‌کنند. پسرهایی که... اما من ارسلان را
کتاب ناب
نمی‌توانیم خودمان را بتکانیم و دوباره بایستیم و اگر بتوانیم، آنی نیستیم که قبل از آوار بوده‌ایم.
سایه
حالم از این زندگی به‌هم می‌خورد که خوشی‌اش هم گیر و گرفت داشت.
کاربر ۳۴۷۳۵۰۸
آن‌قدر به خودم گفتم آن شب هیچ اتفاقی نیفتاده، که کم‌کم‌ باورم شد همه‌اش را در خواب دیده‌ام.
helya.B

حجم

۱۶۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۹ صفحه

حجم

۱۶۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۹ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰
۵۰%
تومان