بریدههایی از کتاب اضطراب موقعیت
۳٫۶
(۲۴۰)
پشیمانی ایوان از اینکه زندگی کوتاهش را بر باد داده است به او میفهماند که اطرافیانش تنها عاشق موقعیت او هستند، نه خود آسیبپذیر واقعیاش. وی به سبب قاضی بودن، پدری ثروتمند و رئیس خانه احترام دیگران را جلب کرده است، اما حالا که دارد همهٔ این داراییها را از دست میدهد، در کمال رنج و وحشت، دیگر نمیتواند به عشق کسی تکیه کند: «چیزی که بیش از همه ایوان ایلیچ را عذاب میداد این بود که هیچکس آنطور که میخواست به او عشق نمیورزید. لحظاتی بود که پس از زجری طولانیمدت، چیزی که بیش از همه میخواست (با اینکه اعتراف به آن برایش شرمآور بود) این بود که مانند بچهای بیمار برایش دل بسوزانند. میخواست نوازشش کنند، او را ببوسند و برایش گریه کنند؛ همانطور که بچههای کوچک را نوازش میکنند و دلداری میدهند. میدانست که شخصیتی مهم با ریشی سفید است و چنین چیزی غیرممکن بود، اما با این همه، این چیزی بود که از ته دل میخواست.»
خاک
«شانس طبق ارادهٔ خودش نقش مهمی در اعطای بزرگی به ما ایفا میکند: من بارها دیدهام که شانس جلوتر از شایستگی حرکت میکند و گاهی خطی بزرگ بر روی شایستگی میکشد.»
خاک
از آنجا که سرنوشت شما معمولاً بیشتر وابسته به نظر دیگران بوده تا واقعیات، فکر خوبی است که طوری تظاهر کنید انگار همهچیز خوب است.
خاک
به جای اینکه سعی کنیم ماهی بزرگتری باشیم، میتوانیم انرژیمان را روی پیدا کردن برکههای کوچکتر یا گونههای کوچکتری از ماهی برای شنا کردن در کنار آنها متمرکز کنیم که اندازهمان کمتر ما را اذیت کند.
خاک
«دست کشیدن از ظواهر دنیایی به همان اندازه مایهٔ راحتی و سعادت است که دستیابی به آنها. وقتی هیچیِ فرد در زمینهای بخصوص با ایدهای خوب پذیرفته شود، سبکی عجیبی در قلبش حس میکند. چقدر روزی که برای جوانی و خوشاندامی دست از تلاش بکشیم، لذتبخش است. میگوییم خدا را شکر! آن توهمات از بین رفت. هر چیزی که به فرد اضافه میشود، همانقدر که مایهٔ افتخار اوست، باری بر دوش وی هم به حساب میآید.»
خاک
افرادی هستند که نعمات فراوانشان فکر ما را مشغول نمیسازد. با اینکه پیشرفتهای ناچیز دیگران منبعی برای عذاب بیپایان ما میشود، تنها به آنهایی حسد میورزیم که احساس میکنیم شبیهشان هستیم. در واقع فقط به اعضای گروه مرجع خودمان حسادت میکنیم. تحمل برخی موفقیتها، که اتفاقاً تعدادشان هم زیاد نیست، از تحمل موفقیت افرادی که به ظاهر با ما برابرند راحتتر است.
خاک
هزینهای که ما به خاطر انتظار بیش از حد خود در مقایسه با پیشینیانمان پرداختیم، اضطرابی ابدی است مبنی بر اینکه نکند از چیزی که باید باشیم، فاصلهٔ بسیاری داریم.
hedgehog
ثروتمند بودن حقیقی نیازی به دارایی فراوان ندارد، بلکه نیاز به چیزی دارد که فرد آرزوی آن را دارد. ثروت چیزی مطلق نیست. بسته به میل هرکس نسبی است. هر بار که ما آرزوی چیزی را در سر میپرورانیم که نمیتوانیم از عهدهٔ هزینهاش بربیاییم، فقیرتر میشویم. هرقدر هم که منابع داشته باشیم و هر بار که از داشتهٔ خود احساس رضایت میکنیم، میتوانیم خودمان را ثروتمند به حساب بیاوریم. هرقدر هم که داراییهای واقعیمان کم باشد.
hedgehog
از اوایل قرن هجدهم نویسندگان و ناشران غربی تلاش کردهاند خوانندگانشان را با زندگینامههای خودنوشت قهرمانانی خودساخته و توصیههایی کوتاه برای آنان که هنوز ساخته نشدهاند، داستانهای اخلاقی از دگرگونی کامل یک شخص و نیل به ثروت بیکران و شادی بسیار، متأثر کنند و ناخواسته در این روند آنها را ناراحت کردهاند.
hedgehog
«دست کشیدن از ظواهر دنیایی به همان اندازه مایهٔ راحتی و سعادت است که دستیابی به آنها. وقتی هیچیِ فرد در زمینهای بخصوص با ایدهای خوب پذیرفته شود، سبکی عجیبی در قلبش حس میکند. چقدر روزی که برای جوانی و خوشاندامی دست از تلاش بکشیم، لذتبخش است. میگوییم خدا را شکر! آن توهمات از بین رفت. هر چیزی که به فرد اضافه میشود، همانقدر که مایهٔ افتخار اوست، باری بر دوش وی هم به حساب میآید.»
hedgehog
«وقتی تلاشی نباشد، شکستی هم نیست. شکستی که نباشد، تحقیری هم نیست. بنابراین عزت نفس ما در این دنیا کاملاً وابسته به این است که خودمان تصمیم بگیریم چطور باشیم و چهکار کنیم. این عزت نفس حس ما را به واقعیتهایمان و پتانسیلهای فرضی ما تعیین میکند»
hedgehog
توانایی فرد برای احساس رضایت از خود فقط به تجربهٔ موفقیت در تمام زمینههای تلاش وابسته نیست. او میگوید ما همیشه از شکست تحقیر نمیشویم. تنها زمانی تحقیر میشویم که غرور و حس ارزشمان را در آرزو یا دستاورد مشخصی سرمایهگذاری کنیم و بعد از اینکه آن را دنبال کردیم احساس ناامیدی کنیم. اهداف ما معین میکنند که چه چیزی را پیروزی و چه چیزی را شکست مفتضحانه تفسیر کنیم.
hedgehog
«وقتی تمام امتیازات ویژهٔ تولد و ثروت از میان برداشته شده باشد، وقتی هر حرفهای در دسترس همگان قرار داشته باشد... ممکن است یک مرد جاهطلب فکر کند ورود به شغلی عالی برای او آسان است و تصور کند که سرنوشتی غیرمعمول برایش در نظر گرفته شده. اما این توهمی است که تجربه خیلی زود آن را اصلاح میکند. وقتی نابرابری، قانون عمومی جامعه باشد، بزرگترین نابرابریها هم توجهی جلب نمیکنند. اما وقتی همهچیز کم و بیش برابر باشد، کوچکترین تفاوت مورد توجه قرار میگیرد... این علت آن مالیخولیای عجیبی است که معمولاً ساکنان کشورهای دموکرات در میان وفور نعمت حس میکنند و آن انزجار از زندگیای است که گاهی حتی در شرایط آرام و آسان هم آنها را در برمیگیرد. در فرانسه، ما نگران آمار رو به افزایش خودکشی هستیم. در آمریکا خودکشی نادر است، اما به من گفته شده که جنون از هر جای دیگر رایجتر است.»
hedgehog
«نبوغ ایالات متحده به هیئت رئیسه یا قوهٔ مقننهٔ آن وابسته نیست، به سفرا، نویسندگان، کالجها، کلیساها یا تالارهای پذیرایی آن هم بستگی ندارد. حتی به روزنامهها یا اختراعات آن هم وابسته نیست... بلکه بیشتر از همه در بین تودهٔ مردم است... نمایی که آنها از افرادی دارند که هیچگاه ندانستند ایستادن در حضور افراد بالاتر چه حسی دارد... اهمیت فوقالعادهٔ انتخابات آنها، اینکه رئیسجمهور در برابر آنها کلاه از سر برمیگیرد، نه آنها در برابر رئیسجمهور...»
hedgehog
جان سالیسبوری با کتاب پولیکراتیکوس (۱۱۵۹) خود به مشهورترین نویسندهٔ مسیحی تبدیل شد که جامعه را با بدن انسان مقایسه میکرد تا از این قیاس برای توجیه نابرابری طبیعی استفاده کند. در دستور سالیسبوری هر عنصری در کشور، یک همتا در بدن داشت: حاکم سر بود، مجلس قلب، دادگاه پهلوها، مقامات رسمی و قضات، چشمها، گوشها و زبان بودند. خزانهداری معده و رودهها، ارتش دستها و دهقانان و طبقهٔ کارگر پاها بودند. این تصویر، مفهومی را تقویت کرد که هر عضو جامعه برای ایفای نقشی تغییرناپذیر گماشته شده است؛ طرحی که باعث میشد اگر دهقانی بخواهد در ملک اربابی زندگی کند و حرفش را به کرسی بنشاند، به همان اندازه مضحک باشد که انگشت پا، رؤیای چشم بودن را در سر بپروراند.
hedgehog
این باور را هم که نابرابری عادلانه است یا حداقل نمیتوان از آن فرار کرد، خود ستمگران رایج کردند.
hedgehog
«این ناسازگاری بزرگ بین ما و دیگران نیست که باعث حسد میشود، بلکه برعکس نزدیکی ما به آنهاست. سرباز معمولی در مقایسهٔ خود با گروهبان یا سرجوخهاش، هیچ حسدی به فرماندهاش نمیورزد. همچنین حسادت یک نویسندهٔ برجسته به مبتذلنویسان عادی در مقایسه با حسادتش به نویسندگانی که به او نزدیکترند هم هیچ است. یک ناسازگاری بزرگ، ارتباط را به طور کامل قطع میکند یا جلوی مقایسهٔ ما را با چیزی که خارج از دسترسمان است میگیرد یا تأثیر مقایسه را کم میکند.»
hedgehog
وقتی اعتقاد به جهان آخرت افیونی بچگانه دانسته شود و از نظر علمی غیرممکن شناخته، رد بشود، فشار رسیدن به موفقیت و کمال بیتردید با آگاهی از اینکه فرد فقط یک فرصت برای رسیدن به آن دارد که آن هم به طرز وحشتناکی زودگذر است، بیشتر میشود. در چنین تفکری دستاوردهای زمینی دیگر نمیتوانند پیشدرآمد چیزی قلمداد شوند که فرد در دنیایی دیگر به آن خواهد رسید؛ بلکه آنها مجموع تمام چیزهایی هستند که فرد به آن خواهد رسید.
sima
اگر ما کوتاهقد باشیم، اما در میان افرادی همقد خودمان زندگی کنیم، ذهن ما به سؤالهای مبهمی دربارهٔ اندازهٔ قدمان مشغول نخواهد شد:
اما اگر دیگران در گروهمان تنها کمی بیشتر از ما رشد کنند، ناگهان احساس ناراحتی میکنیم و در چنگال ناخشنودی و حسادت اسیر میشویم. با اینکه حتی کسری از یک میلیمتر هم از قد ما کوتاه نشده است.
عباص
هزینهای که ما به خاطر انتظار بیش از حد خود در مقایسه با پیشینیانمان پرداختیم، اضطرابی ابدی است مبنی بر اینکه نکند از چیزی که باید باشیم، فاصلهٔ بسیاری داریم.
Fatemeh
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان