بریدههایی از کتاب اضطراب موقعیت
۳٫۶
(۲۴۲)
«وقتی تلاشی نباشد، شکستی هم نیست. شکستی که نباشد، تحقیری هم نیست. بنابراین عزت نفس ما در این دنیا کاملاً وابسته به این است که خودمان تصمیم بگیریم چطور باشیم و چهکار کنیم. این عزت نفس حس ما را به واقعیتهایمان و پتانسیلهای فرضی ما تعیین میکند» بنابراین:
معادلهٔ جیمز نشان میدهد که چگونه هر افزایشی در سطح انتظارات ما خطر تحقیر شدن را افزایش میدهد. چیزی که ما عادی قلمداد میکنیم در تعیین فرصتهای خوشبختیمان نقشی حیاتی دارد. چیزهای کمی میتوانند با رنج بازیگری که زمانی مشهور بوده، سیاستمداری که سقوط کرده یا آنطور که توکویل ممکن بود بیان کند، آمریکاییهای ناموفق، رقابت کنند.
hooman
توانایی فرد برای احساس رضایت از خود فقط به تجربهٔ موفقیت در تمام زمینههای تلاش وابسته نیست. او میگوید ما همیشه از شکست تحقیر نمیشویم. تنها زمانی تحقیر میشویم که غرور و حس ارزشمان را در آرزو یا دستاورد مشخصی سرمایهگذاری کنیم و بعد از اینکه آن را دنبال کردیم احساس ناامیدی کنیم. اهداف ما معین میکنند که چه چیزی را پیروزی و چه چیزی را شکست مفتضحانه تفسیر کنیم.
hooman
توکویل اشاره میکند که اگرچه این حسِ فرصت نامحدود در ابتدا میتوانست شادی سطحیای در آنها به وجود بیاورد، بخصوص در جوانترها، و اگرچه باعث میشد بااستعدادترین و خوششانسترین آنها تشویق شوند که به اهدافشان برسند، اما همانطور که زمان میگذشت و بیشتر مردم نمیتوانستند خودشان را بالا بکشند، حالت روحی آنها تیره میشد، تلخی، روحشان را فرامیگرفت و آن را خفه میکرد و نفرت آنها از خود و اربابانشان بیشتر میشد.
hooman
هرچند این انتظارات تبدیل به یک قاعده نشده بود. آمریکا هنوز هم طبقهٔ زیر خط فقر داشت. مسئله تنها این بود که برخلاف فقرای جامعهٔ اشرافی، آمریکاییهای فقیر دیگر نمیتوانستند به وضعیتشان به چشم چیزی به جز برآورده نشدن انتظاراتشان نگاه کنند.
توکویل احساس میکرد مفاهیم متفاوت فقر در جوامع اشرافی و دموکراتیک بخصوص در رفتار خدمتکاران با اربابانشان دیده میشد. در جامعهٔ اشرافی، خدمتکاران معمولاً جایگاه خود را به خوبی میپذیرفتند؛ به گفتهٔ توکویل برای آنها غیرممکن بود که «اندیشههای والا، افتخار مستحکم و احترام به خود» را در پس اندیشههایشان نگه دارند. در مقابل، در جامعهٔ دموکراسی، تبلیغات روزنامهها و افکار عمومی بیوقفه به خدمتکاران وعده میداد که آنها هم میتوانند به قلههای جامعه دست یابند و به عنوان صنعتگر، قاضی، دانشمند یا حتی رئیسجمهور برای خود ثروتی به هم بزنند.
hooman
دموکراسی طبق تعریف، تمام موانع روبهروی انتظار و توقع را برداشت. تمام اعضای جامعهٔ دموکراتیک خودشان را برابر میدیدند، حتی درحالیکه وسایل لازم برای دستیابی به برابری مادی وجود نداشت. توکویل نوشته است: «در آمریکا هیچگاه شهروندی را ندیدم که از شدت فقر نگاهی امیدوارانه و حسادتبار به لذت ثروت نیندازد.» شهروندان فقیر، شهروندان ثروتمند را در اقامتگاههایی نزدیک به خودشان میدیدند و مطمئن بودند که آنها هم روزی پا جا پای ثروتمندان خواهند گذاشت. آنها همیشه هم اشتباه نمیکردند. تعدادی از افرادی که از طبقات پایین شروع کرده بودند هم میتوانستند ثروتی به دست بیاورند.
hooman
«وقتی قدرت سلطنتی که اشرافزادگان از آن پشتیبانی میکردند بر کشوری حکومت میکرد، جامعه علیرغم همهٔ بیچارگیهایش از وجود انواع مختلفی از شادی لذت میبرد که امروزه درک آنها دشوار است. مردم که هیچگاه احتمال موقعیت اجتماعی دیگری را غیر از جایگاهی که میشناختند، به ذهنشان راه نمیدادند و هیچگاه انتظار نداشتند که با رهبرانشان برابر شوند، از حقوق خودشان نمیپرسیدند. آنها در گردن نهادن در مقابل سختیهایی که به نظرشان ناخوشیهایی از طرف خداوند بود نه احساس مغایرت میکردند و نه پستی. کشاورز فقیر پستی خود را از نظم تغییرناپذیر طبیعت میدانست. در نتیجه در بین طبقاتی که بخت و اقبال با تفاوت بسیاری به آنها توجه کرده است، نوعی حسننیت برقرار بود. افراد نابرابری را در جامعه میدیدند، اما روح آنها با این نابرابری پست نمیشد.»
hooman
والت ویتمن در کتاب برگهای علف (۱۸۵۵) شکوه آمریکا را مشخصاً به برابری شهروندانش نسبت داد: «نبوغ ایالات متحده به هیئت رئیسه یا قوهٔ مقننهٔ آن وابسته نیست، به سفرا، نویسندگان، کالجها، کلیساها یا تالارهای پذیرایی آن هم بستگی ندارد. حتی به روزنامهها یا اختراعات آن هم وابسته نیست... بلکه بیشتر از همه در بین تودهٔ مردم است... نمایی که آنها از افرادی دارند که هیچگاه ندانستند ایستادن در حضور افراد بالاتر چه حسی دارد... اهمیت فوقالعادهٔ انتخابات آنها، اینکه رئیسجمهور در برابر آنها کلاه از سر برمیگیرد، نه آنها در برابر رئیسجمهور...»
hooman
این باور را هم که نابرابری عادلانه است یا حداقل نمیتوان از آن فرار کرد، خود ستمگران رایج کردند. با رواج مسیحیت در اواخر امپراطوری روم، افراد زیادی در مقابل دینی سر فرود آوردند که به آنها میآموخت رفتار نابرابر را به مثابهٔ بخشی از نظم طبیعی و تغییرناپذیر جهان بپذیرند.
علیرغم اصول مساوات که در آموزههای مسیح جا داده شده بود، صحبت کمی در مورد سیاستمداران مسیحی شده است که میتوانند یا باید بتوانند طوری ساختار اجتماعی زمینی را تغییر دهند که تمام اعضای کلیسا به صورت مساوی از ثروتهای زمین سهم ببرند. ممکن است انسانها در پیشگاه خداوند برابر باشند، اما این دلیل نمیشود که عملاً در پی یافتن برابری باشند.
hooman
اگر انقلابهای بزرگ سیاسی و مصرفی قرن هجدهم و نوزدهم باعث اضطراب روانی شده و همزمان به طور گسترده بهرهٔ مادی نسل بشر را افزایش دادند، به خاطر این بود که این انقلابها بر روی چندین آرمان خارقالعادهٔ جدید پایهگذاری شد. بر روی باوری عملی به برابری درونی تمام انسانها و بر نیروی نامحدود هرکسی برای دستیابی به هرچیزی. در طول تاریخ برعکس این فرض میشد و نابرابری و انتظارات پایین، هم عادی و هم خردمندانه بود. تعداد بسیار کمی از تودهٔ مردم خیال ثروت یا کمال را در سر میپروراندند، باقی آنها به خوبی میدانستند محکوم به استثمار و تسلیماند.
hooman
«نفس» یا خودانگارهٔ ما را میتوان مانند بادکنکی سوراخ تصور کرد. برای اینکه بادکرده باقی بماند تا ابد نیاز به هلیومِ عشق بیرونی دارد و همیشه در برابر نوک سوزنِ بیتوجهی آسیبپذیر است. در آن مقداری که ما با توجه دیگران برمیخیزیم و با نادیده گرفتنشان سقوط میکنیم، چیزی وجود دارد که هم ما را هوشیار میسازد و هم پوچ است.
hooman
مجموعهای از اختراعات تکنولوژیک به گسترش افقهای ذهنی کمک کرد؛ حتی اگر آنها الگوهای زندگی روزمره را تغییر میدادند، دیدگاه مدور قدیمی به جهان، که در آن فرد انتظار داشت سال بعد تقریباً به همان شکل (و درست به همان بدی) سال گذشته باشد، راه را برای این مفهوم باز کرد که نسل بشر میتواند هر سال پیشرفت کند
hooman
فواید تمدن دوهزارسالهٔ غربی به اندازهٔ کافی آشناست: افزایشی فوقالعاده در ثروت، ذخیرهٔ غذا، دانش، در دسترس داشتن کالاهای مصرفی، امنیت جسمی، امید به زندگی و موقعیت اقتصادی. چیزی که شاید کمتر به چشم بیاید و مبهمتر باشد، این است که این پیشرفتهای چشمگیر مادی همزمان شده با آنچه که نیکسون در سخنرانیاش در مقابل بینندگان شوروی اشارهای به آن نکرد: افزایش سطح اضطراب موقعیت در بین شهروندان عادی غربی؛ یعنی افزایش سطح نگرانی دربارهٔ اهمیت، دستاورد و درآمد.
hooman
«همانطور که در میان فرشتگان، از بالاترین آنها تا پایینترینشان، هیچ فرشتهای وجود ندارد که هم بالاتر و هم پایینتر از او فرشتهای باشد، بنابراین در بین سایر مخلوقات، از انسان گرفته تا پستترین کرمها، هم مخلوقی وجود ندارد که از مخلوقی برتر باشد و نسبت به دیگری پست.»
♡bahar8413♡
«روشن است که برخی از انسانها طبیعتاً آزادند و دیگران طبیعتاً برده و برای این بردگان، بردگی هم مصلحت است و هم صحیح.»
♡bahar8413♡
ممکن است با «کم» احساس خوشبختی کنیم، اگر «کم» چیزی باشد که انتظار داریم و ممکن است با «زیاد» احساس بدبختی کنیم، اگر به ما آموخته باشند که باید «همهچیز» را بخواهیم.
وحشیهای برهنهٔ روسو داراییهای کمی داشتند. اما برخلاف جانشینانشان، حداقل میتوانستند به خاطر ثروت فراوانی که از آرزوهای بسیار کم حاصل میشود جشن بگیرند.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
ایوان که تنها چند هفته فرصت دارد، متوجه میشود که وقتش را در این دنیا هدر داده و یک زندگی اگرچه ظاهراً محترمانه، اما در باطن بیثمر داشته است. او دوران بچگی، تحصیلات و کارش را مرور میکند و متوجه میشود که هر کاری تا به حال انجام داده، با این انگیزه بوده که در نظر دیگران مهم بیاید. او علایق و احساسات خودش را به خاطر تأثیر گذاشتن در افرادی که حالا متوجه شده کمترین اهمیتی به وی نمیدهند، قربانی کرده است. یک بار سر شب، درحالیکه از درد روی تخت دراز کشیده بود «به این فکر افتاد که شاید آن انگیزههای مبهمی که همیشه سرکوبشان کرده بود، دقیقاً چیزی باشد که اهمیت دارد و تمام چیزهای دیگر غیرواقعیاند. مسئولیت رسمی وی، روش زندگیاش، خانوادهاش، ارزشهایی که به خاطر مردم جامعه و حرفهاش به آنها چسبیده بود، شاید همهٔ اینها چیزهایی غیرواقعی بودند.»
omidez0322
تا سن مشخصی برای هیچکس مهم نیست که چهکار میکنیم، صرف وجود داشتن کافی است تا محبت بیقید و شرط دریافت کنیم. میتوانیم پس از غذایمان آروغ بزنیم، از ته دل جیغ بکشیم، قاشق و چنگالمان را روی زمین بیندازیم، تمام روز از پنجره به بیرون خیره شویم، خودمان را در گلدان راحت کنیم و با وجود این بدانیم که کسی خواهد آمد و موهایمان را نوازش خواهد کرد، لباسهایمان را عوض میکند و برایمان آواز خواهد خواند. ما زندگی روی زمین را در آغوش مادر شروع میکنیم، مادری که چیزی بیشتر از ادامهٔ زندگی از ما نمیخواهد. حتی آنهایی که مادر خودمان نیستند، چه مرد و چه زن، همانقدر مهربان رفتار میکنند. وقتی ما را هنگام خرید میبینند لبخند میزنند، در مورد طرح زیبای روی لباسهایمان نظر میدهند و اگر خوششانس باشیم، برایمان حیوانی پشمالو یا چند ریل چوبی قطار میآورند، به پاداش اینکه فقط خودمان بودهایم.
donye.book
ناپلئون در خشم پاین شریک بود و در همان اوایل حکمرانیاش، تبدیل به اولین رهبر غربیای شد که آزادانه به سمت چیزی حرکت کرد که خود آن را نظام carrières ouvertent aux talents «شایستهسالار» مینامید. او در روزهای آخر زندگیاش در جزیرهٔ سنتهلن با افتخار به یاد میآورد: «من بیشتر فرماندهانم را از دل لجن بیرون کشیدم. هرگاه که استعدادی را مییافتم، به آن پاداش میدادم.»
donye.book
بیتوجهی، فواید راهبرد فلسفی بهتر از هر موقع دیگری خود را به ما نشان میدهد، چون به جای اینکه به هر ذرهای از مخالفت یا بیتوجهی اجازه دهیم به ما ضربه بزند، فلاسفه ما را دعوت میکنند که ابتدا عدالت رفتار دیگران را بیازماییم. تنها آن رفتاری اجازه دارد عزت نفس ما را خدشهدار کند که عمومی و صحیح است. ما باید همیشه این روند مازوخیستیای را که در آن به دنبال تأیید دیگرانیم، انکار کنیم، پیش از اینکه از خود بپرسیم آیا دیدگاه آن فرد ارزش شنیده شدن دارد یا نه؛ روندی که در آن به دنبال عشق کسانی هستیم که بعد از بررسی ذهن آنها متوجه میشویم احترام کمی برای آن قائلیم.
آنوقت ممکن است شروع کنیم همانطور که عدهٔ خاصی ما را خوار میشمارند، آنها را خوار بشماریم و جای پای خود را در وضعیت مردمگریزی محکم کنیم.
فاطمه افشار
عطش رسیدن به موقعیت، مانند دیگر تمایلات فوایدی هم دارد: به ما مهمیز میزند که حق استعدادهایمان را ادا کنیم، برتری را تشویق میکند، راه ما را در انجام کارهای بیقاعده و زیانآور میبندد و اعضای یک جامعه را حول نظام ارزشی واحدی نگه میدارد. اما مانند دیگر تمایلات حجم زیاد آن میتواند کشنده باشد. مفیدترین راهحل این مسئله تلاش برای درک آن و صحبت در مورد آن است.
Farhan_ghalebi
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان