بریدههایی از کتاب اضطراب موقعیت
۳٫۶
(۲۲۲)
طی مدت زیادی در تاریخ، دورهٔ زندگی کالا و خدمات از طول زندگی انسانهایی که آنها را تولید و مصرف میکردند طولانیتر بود. در ژاپن، کیمونو و جینبااوری چهارصد سال بدون تغییر باقی ماند. در چین مردم قرن هجدهم دقیقاً همان چیزی را میپوشیدند که اجدادشان در قرن شانزدهم به تن میکردند. بین سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۶۶۰، طراحی خیش در سرتاسر اروپای شمالی تغییری نکرد. چنین ثباتی در محصولات باید به صنعتگران و کارگران حس اطمینانبخشی میداده که کارشان از خودشان بیشتر زنده میماند. هرچند از میانهٔ قرن نوزدهم طول عمر محصولات به شدت کاهش یافت و این روند اعتماد به نفس کارگران را به دوام طولانیمدت شغلشان از بین برده است.
کتاب_باز
دستگاه خودپرداز یا ATM را در نظر بگیرید که در سال ۱۹۶۸ ساخته شد و سال بعد، زمانی که یک واحد از آن در سوراخی در دیوار یکی از شعبههای بانک کمیکال منهتن کار گذاشته شد از آن رونمایی کردند. در طول یک دهه در سرتاسر جهان پنج هزار دستگاه خودپرداز نصب شد. تا سال ۲۰۰۰، این رقم به صد هزار رسید. اما دستگاههای خودپرداز هرقدر هم که از نظر تکنولوژی تأثیرگذار بودند، چیز زیادی برای شادی کارمندان واقعی بانک نداشتند. خیلی زود تحقیقات نشان دادند که یک دستگاه خودپرداز میتوانست کار بیش از سی و هفت کارمند بانک را انجام دهد (و در مقایسه به ندرت بیمار میشد). در ایالات متحده به لطف اختراع این دستگاههای کارآمد، حدود نصف کسانی که در شعبههای کوچک بانکها استخدام بودند (حدود پانصد هزار نفر) بین سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۵ کار خود را از دست دادند.
کتاب_باز
شما انسانی صادق هستید و این را به خود مربوط ندانید که افراد خاصی را خوشحال میکنید یا نمیکنید. شما صرفاً به اربابتان و وظیفهتان مرتبط هستید. همین و بس.
برویر
در باب نیاز به تهدید:
مطمئنتر این است که از شما بترسند تا اینکه به شما عشق بورزند. عشق با قدردانی پایدار است و از آنجا که انسانها به شدت خودخواهاند، هرگاه فرصتی برای سود رساندن به خود ببینند این قید شکسته میشود. اما ترس با وحشت از تنبیه پایدار است که همیشه اثر میکند.
ماکیاولی
کتاب_باز
اگر به شکل سنتی، فقر جریمهٔ مادیِ موقعیت اجتماعی پایین است، بیتوجهی و برگرداندن نگاه، جریمههایی احساسیاند که ظاهراً دنیای پر از اشرافیگری نمیتواند دست از تحمیل آن بر کسانی که موقعیتی ندارند بردارد.
کتاب_باز
چقدر سطح اضطراب موقعیت مردم پایین میآمد، اگر روزنامهها هم کمی از علاقهشان به بانو اگنس داف و فرزندانش را کنار میگذاشتند و روی اهمیت زندگی عادی تمرکز میکردند.
۶.
شاید همیشه بتوان ترس را ملامت کرد. برای کسانی که از جایگاه خودشان مطمئن شدهاند، تحقیر دیگران برای خوشگذرانی نیست. در پشت تکبر، وحشت قرار دارد. برای اینکه کاری کنیم تا دیگران احساس کنند برای ما به اندازهٔ کافی خوب نیستند، باید اول پستی خودمان را درک کنیم.
کتاب_باز
توجه مشروط ما را میآزارد چون اولین خاطرات ما از عشق، خاطرهٔ مراقبت از ما در شرایط برهنگی و بدون قدرت بوده است. نوزادان نمیتوانند به معنای واقعی کلمه کار مراقبانشان را با پاداشهای دنیایی جبران کنند. عشق و حس مراقبتی که در قبال آنان داریم، به خاطر موجودیتشان، و هویت عریان و بیپردهای است که شاهدش هستیم. آنها را با وجودِ شخصیت کنترلنشده، جیغجیغو و کلهشقشان دوست داریم.
اما زمانی که بالغ میشویم محبت به نتیجه وابسته میشود: مؤدب بودن، موفقیت در مدرسه و پس از آن کسب جایگاه و حیثیت. چنین تلاشهایی ممکن است توجه دیگران را جلب کند، اما عشق نهفته در آن به خاطر کارهایمان، آنقدر نیست که بتواند آن نوازشهای فراوان و خالی از تبعیضی را یادآوری کند که در ازای تمیز کردن کف چوبی آشپزخانه، داشتن بدنی نرم و چشمهایی درشت و مطمئن دریافت میکردیم.
کتاب_باز
روسو میگوید دو راه برای ثروتمندتر کردن فرد وجود دارد: به او پول بیشتری بدهیم یا آرزوهایش را محدود کنیم. جوامع مدرن مورد اول را به طرز خارقالعادهای خوب انجام دادهاند، اما با تهییج مداوم اشتهای افراد، همزمان توانستهاند بخشی از موفقیت آنها را نفی کنند. برای فرد سعی در کسب درآمد بیشتر ممکن است مؤثرترین راه برای احساس ثروتمند بودن نباشد. در عوض ممکن است با فاصله گرفتن عملی و احساسی از آنهایی که برابر خودمان فرض میکنیم و از ما ثروتمندتر شدهاند، نتیجهٔ بهتری بگیریم. به جای اینکه سعی کنیم ماهی بزرگتری باشیم، میتوانیم انرژیمان را روی پیدا کردن برکههای کوچکتر یا گونههای کوچکتری از ماهی برای شنا کردن در کنار آنها متمرکز کنیم که اندازهمان کمتر ما را اذیت کند.
کتاب_باز
«دست کشیدن از ظواهر دنیایی به همان اندازه مایهٔ راحتی و سعادت است که دستیابی به آنها. وقتی هیچیِ فرد در زمینهای بخصوص با ایدهای خوب پذیرفته شود، سبکی عجیبی در قلبش حس میکند. چقدر روزی که برای جوانی و خوشاندامی دست از تلاش بکشیم، لذتبخش است. میگوییم خدا را شکر! آن توهمات از بین رفت. هر چیزی که به فرد اضافه میشود، همانقدر که مایهٔ افتخار اوست، باری بر دوش وی هم به حساب میآید.»
کتاب_باز
جیمز میگوید که توانایی فرد برای احساس رضایت از خود فقط به تجربهٔ موفقیت در تمام زمینههای تلاش وابسته نیست. او میگوید ما همیشه از شکست تحقیر نمیشویم. تنها زمانی تحقیر میشویم که غرور و حس ارزشمان را در آرزو یا دستاورد مشخصی سرمایهگذاری کنیم و بعد از اینکه آن را دنبال کردیم احساس ناامیدی کنیم. اهداف ما معین میکنند که چه چیزی را پیروزی و چه چیزی را شکست مفتضحانه تفسیر کنیم. برای مثال خود جیمز در مقام استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد به اینکه روانشناسی برجسته بود بسیار افتخار میکرد. او اعتراف میکند اگر قرار بود بفهمد که دیگران بیشتر از او در مورد روانشناسی میدانند، احساس حسد و شرم میکرد. از طرفی چون هیچوقت یادگیری زبان یونانی باستان را وظیفهٔ خود نمیدانسته، دانستن اینکه کس دیگری میتواند سیمپوزیوم افلاطون را ترجمه کند، درحالیکه او برای خواندن خط اول آن هم به مشکل میخورد، اهمیتی برای وی نداشت. او میگوید:
«وقتی تلاشی نباشد، شکستی هم نیست. شکستی که نباشد، تحقیری هم نیست.
کتاب_باز
«وقتی قدرت سلطنتی که اشرافزادگان از آن پشتیبانی میکردند بر کشوری حکومت میکرد، جامعه علیرغم همهٔ بیچارگیهایش از وجود انواع مختلفی از شادی لذت میبرد که امروزه درک آنها دشوار است. مردم که هیچگاه احتمال موقعیت اجتماعی دیگری را غیر از جایگاهی که میشناختند، به ذهنشان راه نمیدادند و هیچگاه انتظار نداشتند که با رهبرانشان برابر شوند، از حقوق خودشان نمیپرسیدند. آنها در گردن نهادن در مقابل سختیهایی که به نظرشان ناخوشیهایی از طرف خداوند بود نه احساس مغایرت میکردند و نه پستی. کشاورز فقیر پستی خود را از نظم تغییرناپذیر طبیعت میدانست. در نتیجه در بین طبقاتی که بخت و اقبال با تفاوت بسیاری به آنها توجه کرده است، نوعی حسننیت برقرار بود. افراد نابرابری را در جامعه میدیدند، اما روح آنها با این نابرابری پست نمیشد.»
کتاب_باز
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰۵۰%
تومان