بریدههایی از کتاب اضطراب موقعیت
۳٫۶
(۲۴۲)
«وقتی تمام امتیازات ویژهٔ تولد و ثروت از میان برداشته شده باشد، وقتی هر حرفهای در دسترس همگان قرار داشته باشد... ممکن است یک مرد جاهطلب فکر کند ورود به شغلی عالی برای او آسان است و تصور کند که سرنوشتی غیرمعمول برایش در نظر گرفته شده. اما این توهمی است که تجربه خیلی زود آن را اصلاح میکند. وقتی نابرابری، قانون عمومی جامعه باشد، بزرگترین نابرابریها هم توجهی جلب نمیکنند. اما وقتی همهچیز کم و بیش برابر باشد، کوچکترین تفاوت مورد توجه قرار میگیرد... این علت آن مالیخولیای عجیبی است که معمولاً ساکنان کشورهای دموکرات در میان وفور نعمت حس میکنند و آن انزجار از زندگیای است که گاهی حتی در شرایط آرام و آسان هم آنها را در برمیگیرد.
Fatemeh
جهان معمولاً به نشانههای شایستگی پاداش میدهد تا خود شایستگی.
روشفوکالد
sina tahmasbi
«اگر هنر همدردی انسانها را برنینگیزد، از نظر اخلاقی هیچ کاری نکرده است.»
malihe
سریعترین راه برای اینکه دیگر قدر کسی را ندانیم، ازدواج با اوست.
malihe
تبلیغات در مقایسه بین ناتوانی نسبی چیزهای مادی، در تغییر سطح خوشبختی، با قدرت غافلگیرکنندهٔ وقایع احساسی ساکت میماند. زیباترین و کاملترین ماشینها هم نمیتواند به ما ذرهای از رضایتی را بدهد که از رابطهای خوب به دست میآوریم، درست همانطور که نمیتواند پس از جر و بحث خانوادگی یا طردشدگی به ما آرامش بدهد.
malihe
ما باید طوری با دشمنمان زندگی کنیم که انگار روزی دوست ما خواهد شد و طوری با دوستانمان زندگی کنیم که بالاخره روزی دشمنمان خواهند شد.
برویر
malihe
درحالیکه اگر خانهای دلچسب و شغلی راحت داشته باشیم، اما در یک گردهمایی تجدید دیدار با هممدرسهایهای سابقمان از یکی از حضار نابخرد بشنویم که برخی از دوستان قدیمیمان (هیچ گروه مرجع تأثیرگذارتری وجود ندارد) حالا در خانهای بزرگتر از خانهٔ ما سکونت دارند و با درآمد شغلی آن را خریدهاند که از شغل ما اغواکنندهتر است، به احتمال زیاد با حس شدیدی از بدبختی به خانه برمیگردیم.
این حس نشان میدهد که در شرایط مختلف، شاید ما چیزی غیر از آن هستیم که وجود دارد؛ حسی که خاستگاه آن این است که در معرض دستاوردهای برتر کسانی قرار میگیریم که فکر میکردیم با ما برابرند؛ حسی که در ما اضطراب و خشم به وجود میآورد.
malihe
Anxiety: اضطراب موقعیت
نگرانیای مهلک که توانایی خراب کردن دورههایی طولانی از زندگی ما را دارد. ترس از خطر شکست در برابر آرمانهایی که جامعهمان وضع کرده است و در نتیجه از دست دادن مقام و منزلت خود. نگرانی از این بابت که نکند در حال حاضر بر روی پلهٔ بسیار پایینی از نردبان قرار گرفتهایم یا حتی نزدیک است که به پلهٔ پایینتری هم سقوط کنیم.
کاربر ۹۴۴۵۵۱
حس هویت ما زندانی داوری آنهایی است که در میانشان زندگی میکنیم. اگر آنها از شوخیهای ما سرگرم شوند، به قدرت سرگرمکنندگی خودمان مطمئنتر میشویم. اگر آنها ما را تشویق کنند، حس میکنیم شایستگی بالایی داریم و اگر وقتی وارد اتاق میشویم نگاهشان را از ما برگردانند یا بعد از اینکه شغلمان را به آنها گفتیم به نظر بیحوصله بیایند، ممکن است در حس بیارزشی سقوط کنیم و به ارزش خودمان مشکوک شویم.
REZA
اسمیت، در آنچه که احتمالاً تبدیل شده است به مشهورترین نقلقول در ادبیات اقتصاد سرمایهداری، اینطور ادعا میکند: «ثروتمندان با وجود خودخواهی و درندهخویی طبیعیشان، اگرچه تنها به فکر آسایش خودشاناند، اگرچه از کار هزاران کارگر در استخدامشان تنها به دنبال ارضای آرزوهای بیهوده و سیریناپذیر خودشان هستند، اما آنها محصول تمام پیشرفتهایشان را با فقرا تقسیم میکنند. دستی نامرئی ایشان را راهنمایی میکند تا ملزومات زندگی را تقریباً طوری تقسیم کنند که اگر زمین به قسمتهای مساوی بین ساکنانش تقسیم میشد، چنین میکردند. بنابراین بدون اینکه چنین قصدی داشته باشند و بدون اینکه بدانند، به نفع جامعه عمل میکنند و اسباب رشد گونهها را فراهم میآورند.»
vahidk
«دست کشیدن از ظواهر دنیایی به همان اندازه مایهٔ راحتی و سعادت است که دستیابی به آنها. وقتی هیچیِ فرد در زمینهای بخصوص با ایدهای خوب پذیرفته شود، سبکی عجیبی در قلبش حس میکند. چقدر روزی که برای جوانی و خوشاندامی دست از تلاش بکشیم، لذتبخش است. میگوییم خدا را شکر! آن توهمات از بین رفت. هر چیزی که به فرد اضافه میشود، همانقدر که مایهٔ افتخار اوست، باری بر دوش وی هم به حساب میآید.»
Mina
«وقتی تلاشی نباشد، شکستی هم نیست. شکستی که نباشد، تحقیری هم نیست. بنابراین عزت نفس ما در این دنیا کاملاً وابسته به این است که خودمان تصمیم بگیریم چطور باشیم و چهکار کنیم. این عزت نفس حس ما را به واقعیتهایمان و پتانسیلهای فرضی ما تعیین میکند»
Mina
«این ناسازگاری بزرگ بین ما و دیگران نیست که باعث حسد میشود، بلکه برعکس نزدیکی ما به آنهاست.
Mina
یک خشم خام از اشرافیگری برای نجات ما از اینکه خودمان سرانجام تبدیل به اشرافگرایان شویم کافی نیست؛ چون وقتی گستاخانه مورد بیتوجهی قرار میگیریم، طبیعتاً عطشی در ما به وجود میآورد که میخواهیم توجه افرادی را که به ما بیتوجهی کردهاند جلب کنیم
rana
توجه مشروط ما را میآزارد چون اولین خاطرات ما از عشق، خاطرهٔ مراقبت از ما در شرایط برهنگی و بدون قدرت بوده است. نوزادان نمیتوانند به معنای واقعی کلمه کار مراقبانشان را با پاداشهای دنیایی جبران کنند. عشق و حس مراقبتی که در قبال آنان داریم، به خاطر موجودیتشان، و هویت عریان و بیپردهای است که شاهدش هستیم. آنها را با وجودِ شخصیت کنترلنشده، جیغجیغو و کلهشقشان دوست داریم.
اما زمانی که بالغ میشویم محبت به نتیجه وابسته میشود: مؤدب بودن، موفقیت در مدرسه و پس از آن کسب جایگاه و حیثیت.
rana
ایدئولوژی مانند گازی بیبو و بیرنگ در جامعه رها شده. این گاز در روزنامهها، تبلیغات، برنامههای تلویزیونی و کتابهای درسی نفوذ کرده است، حکومت غیرمنطقی یا ناعادلانهٔ آن بخشهایی از جریانات کشور را بیاهمیت جلوه میدهد و با احتیاط بیان میکند که تنها حامل حقایقی قدیمی است که فقط یک احمق یا یک روانی میتواند با آنها مخالفت کند.
نازنین بنایی
ممکن است با «کم» احساس خوشبختی کنیم، اگر «کم» چیزی باشد که انتظار داریم و ممکن است با «زیاد» احساس بدبختی کنیم، اگر به ما آموخته باشند که باید «همهچیز» را بخواهیم
rana
فلاسفه ما را به سمت استفاده از عقل و منطقمان راهنمایی میکنند تا احساساتمان را به اهداف مناسب برسانیم و از خود بپرسیم که آیا چیزی که میخواهیم واقعاً چیزی است که نیاز داریم و آیا چیزی که از آن میترسیم حقیقتاً چیز ترسناکی است یا نه.
مهدی ابراهیمی
حقوقی که به کارگران پرداخت میشود «مانند روغنی است که به چرخها میزنند تا به چرخیدنشان ادامه دهند... هدف واقعی کار دیگر انسان نیست، بلکه پول است.»
مهدی ابراهیمی
جهان معمولاً به نشانههای شایستگی پاداش میدهد تا خود شایستگی.
مهدی ابراهیمی
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان