- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب مصطفی چمران
- بریدهها
بریدههایی از کتاب مصطفی چمران
۴٫۳
(۳۰)
دور و برش پر بود از آدمهایی با تفکرهای جور واجور. اما هیچ وقت نشد که اصولش را فراموش کند.
ایرانmo
میدید مصطفی بعد از هر نماز به سجده میرود، صورتش را به خاک میمالد و گریه میکند. چقدر این سجدهها طول میکشید! وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، غاده طاقت نمیآورد و میگفت: «بس است دیگر! استراحت کن، خسته شدی.» ولی مصطفی جواب میداد: «تاجر اگر از سرمایهاش خرج کند، بالاخره ورشکست میشود. باید سود در بیاورد که زندگیاش بگذرد. اگر نماز شب نخوانیم ورشکست میشویم.»
hashem
«تاجر اگر از سرمایهاش خرج کند، بالاخره ورشکست میشود. باید سود در بیاورد که زندگیاش بگذرد. اگر نماز شب نخوانیم ورشکست میشویم.»
Faezeh Sheykhi
«اصولاً انقلاب سه چهره دارد. چهره اول؛ تغییر سلطهی سیاسی و نظامی مملکت است، چهرهی دوم؛ تغییر سیستم و نظام کشور و چهرهی سوم انقلاب؛ تغییر و تحول قلبی و روحی در انسانهاست. اگر عدهای فکر کنند که فقط با تغییر و تحول ظاهری، با پول زیادتر دادن به کارگران، با کشیدن راه و جاده در دهات و شهرستانها، با زدن چاههای آب در اینجا و آنجا، با تغییر ظاهری ساختمانها یا حتی تغییر ظاهری زنها و غیره میتوانند انقلاب را به پیروزی برسانند در اشتباهند. بزرگترین اصل اساسی انقلاب که همین چهره سوم است تغییر و تحول درونی در انسانهاست.
کربلایی
یکی از نقاشیها زمینهای کاملاً سیاه داشت ولی وسط سیاهی، شمع کوچکی قرار داشت که نورش در مقابل این ظلمت، خیلی کوچک بود. زیر نقاشی نوشته بود: «من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی کوچک، فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان میدهم. کسی که به دنبال نور است؛ این نور هر چه قدر هم کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد شد!» آن شب غاده تحت تأثیر این شعر و نقاشی تا صبح گریه کرد. ولی هنوز نمیدانست که مصطفی چمران صاحب آن شعر و نقاشی باشد.
حسین
خانهی اجارهایشان اتاق کوچکی بود که ده متر بیشتر جا نداشت. اما انگار خیابانهای پر رفت و آمد بازار، فقر آشکار اقتصادی و مهمتر از آن، فقر فرهنگی ناشی از عقبماندگی تاریخی ایران، بر روح پاک مصطفی، تأثیری نداشت: «از آسمان لذت میبردم، به ستارگان عشق میباختم و ماه تابان، رازدار شبهای تار من بود.»
"Shfar"
برای حل بعضی از مسئلههای مشکل، ساعتها و بعضاً روزها و ماهها فکر میکرد. خیلی وقتها در خیابان راه میرفت یا شبها در رختخواب، با صورت مسئلههای سخت ریاضی دست و پنجه نرم میکرد.
شیعه علی بن ابی طالب
چند روز بعد که مادر را به خانه برگرداندند، جلوی چشم همه، مصطفی دست غاده را گرفت و بوسید. مادر گفت: «چرا این کار را میکنی؟» مصطفی گفت: «دستی که روزها به مادرش خدمت کرده، برای من مقدس است و باید آن را بوسید. کسی که به مادرش خیر ندارد، به هیچ کس خیر ندارد. من از غاده ممنونم که با این محبت و عشق به مادرش خدمت میکند
هدی✌
به دنبال انسانی میگردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر میگردد، کمتر مییابد....
Amirreza s
..... نامبرده گفت: من به آن عده از دوستان که با دیانت و مذهب مخالفت دارند، توصیه مینمایم که مخالفت شما با متدینین و مذهب، مثل مخالفت محمد رضا پهلوی نباشد. زیرا او با سران مذهبی ایران که با دستگاه ظالمانه او مخالف هستند و میکوشند او را سرنگون سازند به این طریق رفتار میکند و آنها را به زندان انداخته و تبعید میکند. در عوض خودش از دعای تبریک عدهای آخوند خائن و بیسواد برخوردار است و برای فریب ملت و گمراهی عده زیادی هر کجا که بخواهد برود، در فرودگاه قبل از پروازش در گوش او دعای سفر میخوانند و در جلوی مرقد مطهر حضرت امام رضا در مقابل دوربینهای تلویزیون و عکاسی خم و راست میشود و با نمازخواندن مثل گربه زاهد به عوامفریبی میپردازد.
Mahdi dehghani ashkezari
او جنگجویی پرهیزگار و معلمی متعهد بود... هنر آن است که بیهیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی و این هنر مردان خداست. و اما، ما میتوانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند.
"Shfar"
من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود میسوزم و لذت میبرم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید....
m.m.attarian
پدر فقیران
به کوچک و بزرگ نزدیک بود، یعنی به مشکلات همه رسیدگی میکرد؛ مشکلات شخصی و مشکلات عمومیشان را به شکل مستقیم و بیواسطه حل میکرد. لحظهای از عمرش را تلف نمیکرد و هیچ وقت ضایعشدهای نداشت. شب زندهدار بود و بسیاری از اوقات، وقتی کارش در بیروت تمام میشد، ساعت دو یا سه بعد از نیمه شب به صور برمیگشت. در حالی که مسیرش پر بود از خطرهای جورواجور. او سوژهی تیراندازی بسیاری از گروههای داخلی و خارجی بود. در لبنان به مصطفی میگفتند: «ابو الفقرا» یعنی پدر فقیران! چون رفتارش خیلی شبیه فقرا و مستضعفین بود؛ بعضی وقتها، فاصله مدرسه و منزلش را که بیشتر از یک ساعت و نیم راه بود، با پای پیاده میرفت: «خدایا! تو را شکر میکنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی
کاربر ۱۵۴۵۹۴۷
ای علی! دینداران متعصب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دورغ، «روشنفکر» مینامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانتها کردند. رژیم شاه نیز که نمیتوانست وجود تو را تحمل کند و روشنگری تو را مخالف مصالح خود میدید تو را به زنجیر کشید و بالاخره شهید کرد.
ای علی! ای نماینده غم! ای دریای درد! این رحمت بزرگ خدا بر تو گوارا باد...»
محسن
دور و برش پر بود از آدمهایی با تفکرهای جور واجور. اما هیچ وقت نشد که اصولش را فراموش کند.
هدی✌
هفتهای یکبار با بچههای مدرسه میرفتند زبالههای منطقه را جمع میکردند؛ دکتر میگفت: هم شهر را تمیز میکنیم، هم غرور بیجای بچهها میریزد.
ایرانmo
نمیدانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکردهاند. نمیدانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست....
و من قدر خود را بزرگتر از آن میدانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آنکس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سوء استفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود میسوزم و لذت میبرم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید....
امالبنین
در این دنیا به عدهی زیادی محبت کردهام، حتی عشق ورزیدهام، ولی جواب بدی دیدهام. عشق را به ضعف تعبیر میکنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوء استفاده مینمایند! اما این بیخبران نمیدانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند
امالبنین
شهادت شریعتی، مصطفی را خیلی ناراحت کرد: «ای علی! همیشه فکر میکردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه میخوانم!
ای علی! من آمدهام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی.
ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه ابعاد روحی و معنوی خود را نمیدانستم. تو دریچهای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز بردی و زشتیها و زیباییهای آن را به من نشان دادی.
هدی✌
از وقتی صحبت ازدواج به میان آمده بود، غاده آرزو میکرد ای کاش در خانوادهی اعیان به دنیا نیامده بود. همه مخالفت میکردند چون ظاهر را میدیدند و مصطفی هم در ظاهر، هیچ نداشت.
هدی✌
حجم
۲۴۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۲۴۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۱۶,۰۰۰
۸,۰۰۰۵۰%
تومان