گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا، برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
Ali Yeganeh
چون پادشاه روی نمود غلام خاص از دیدار پادشاه بیخود و مست شد، قدح از دستش بیفتاد و بشکست. دیگران چون از او چنین دیدند قدحها را به قصد بینداختند، پادشاه عقاب کرد، گفتند که او مقرّب بود چنین کرد، پادشاه گفت: «ای ابلهان آن را او نکرد، من کردم... آن یک گناه عین طاعت بود بلکه بالای طاعت...»
Ali Yeganeh
گر اناری میخری خندان بخر
تا دهد خنده ز دانۀ او خبر
رمز الکاسب حبیبالله شنو
از توکل در سبب کاهل مشو
طفل تا گیرا و تا پویا نبود
مرکبش جز شانۀ بابا نبود
نار خندان باغ را خندان کند
صحبت مردانت چون مردان کند
مهر پاکان در میان جان نشان
دل مده الا به مهر دلخوشان
مریم
علتِ عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
Maede Kh