بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مرگ یک دست سفید می‌پوشد | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب مرگ یک دست سفید می‌پوشد اثر ابراهیم عادل

بریده‌هایی از کتاب مرگ یک دست سفید می‌پوشد

انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۹ رأی
۴٫۷
(۹)
کار از کار گذشته حالا سالهاست کرگدن تنها هر شب می‌رود گوشه‌ای پیدا می‌کند سرش را می‌گذارد بر شانه کلمات و می‌گرید...
|ݐ.الف
از زندگی همان‌قدر سرم شده که یک ماهی از آکواریومی شلوغ
|ݐ.الف
در بغضهایم گوزنی است که شاخ‌هایش را بریده‌اند...
|ݐ.الف
از دهان افتاده‌ام لب نمی‌توانم به کلمه‌ای بزنم رویاها دست‌نخورده در بشقابی می‌آیند و دست‌نخورده برمی‌گردند
|ݐ.الف
تقدیرمان پیشانی‌نوشت كدام مسافر مغموم است كه از هر سو می‌رود به هیچ جا نمی رسد
|ݐ.الف
جهان دیگر آنقدر بازی بدی شده که هر لحظه ممکن است دستی هفت ساله پشیمان دراز شود و همه ما را به جعبه‌های اسباب‌بازی برگرداند...
|ݐ.الف
دلتنگت شدم و با سیگارها ریختم روی هم سیگارها یک به یک ترکم کردند باد آمد وخاکسترشان را برد.
|ݐ.الف
می‌روم بچه شوم و با تکه چوبی همه‌ی دنیا را به رگبار ببندم.
|ݐ.الف

حجم

۷۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۷۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد