بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مرگ یک دست سفید می‌پوشد | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب مرگ یک دست سفید می‌پوشد اثر ابراهیم عادل

بریده‌هایی از کتاب مرگ یک دست سفید می‌پوشد

انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۹ رأی
۴٫۷
(۹)
نیستی و تمام روزها «مبادا» هستند کاش کمی از صدایت را زیر بالشم نگه داشته بودم
|ݐ.الف
دلم لک زده برای یک قرار معمولی گوشه‌ی کافه‌ای معمولی دو صندلی خالی معمولی و فنجانی چای تلخ..
|ݐ.الف
مرگ دارد دگمه‌های پیراهنش را می‌بندد حاضر می‌شود تا مرا ببرد
|ݐ.الف
غروب و چشمهای لاک‌پشتی که چند قدمی دریا به پشت افتاده است...
|ݐ.الف
بر سر تفنگها، این رویاهای من است که هی خطور می‌کند آمار دقیقی از تلفاتم نیست
|ݐ.الف
چقدر دیر می‌فهمد عشق شعبده‌ای است که مثل بقیه یک روزی لو می‌رود
|ݐ.الف
ساحل قرار نیست همیشه نشانه نجات باشد نهنگ هم که باشی یک جایی آب از سرت می‌گذرد
|ݐ.الف
«ساقی! بیار باده و با محتسب بگو انكار ما مكن كه چنین جام جم نداشت»
|ݐ.الف
سرو صد ساله را مرد همسایه امروز برید می‌گفت: خراب کرده نمای سنگی سیاه خانه‌اش را می‌گفت: درخت هم اینقدر بزرگ...
|ݐ.الف
فکرم هر شب با پیراهن سفید به خانه بخت می‌رود و صبح با پیراهن سیاه برمی‌گردد
|ݐ.الف

حجم

۷۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۷۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان