نیستی
و تمام روزها «مبادا» هستند
کاش کمی از صدایت را
زیر بالشم نگه داشته بودم
|ݐ.الف
دلم لک زده برای یک قرار معمولی
گوشهی کافهای معمولی
دو صندلی خالی معمولی
و فنجانی چای تلخ..
|ݐ.الف
مرگ دارد دگمههای پیراهنش را میبندد
حاضر میشود تا مرا ببرد
|ݐ.الف
غروب
و چشمهای لاکپشتی که
چند قدمی دریا به پشت افتاده است...
|ݐ.الف
بر سر تفنگها،
این رویاهای من است که هی خطور میکند
آمار دقیقی از تلفاتم نیست
|ݐ.الف
چقدر دیر میفهمد
عشق شعبدهای است
که مثل بقیه یک روزی لو میرود
|ݐ.الف
ساحل قرار نیست همیشه نشانه نجات باشد
نهنگ هم که باشی
یک جایی آب از سرت میگذرد
|ݐ.الف
«ساقی!
بیار باده و
با محتسب بگو
انكار ما مكن
كه چنین جام جم نداشت»
|ݐ.الف
سرو صد ساله را
مرد همسایه امروز برید
میگفت: خراب کرده نمای سنگی سیاه خانهاش را
میگفت: درخت هم اینقدر بزرگ...
|ݐ.الف
فکرم
هر شب با پیراهن سفید به خانه بخت میرود
و صبح با پیراهن سیاه برمیگردد
|ݐ.الف