بریدههایی از کتاب فصل فیروزه
۴٫۱
(۸۶)
نه برادر! از تو آموختهام که هیچگاه بعد از خواست و رضای خداوند، جایی برای هیچ ای کاشی باقی نگذارم. من تسلیم امر خداوند خواهم بود.
تتتال
در ششسالگی به دشوارترین سؤالات شیعیان پاسخ فقهی میداد.
تتتال
قدسی بود که این خیال به سرم زد. اینکه خداوند فرموده بود: «آنکه من را طلب کند، من را مییابد و آنکه من را یافت، من را میشناسد و آنکه من را شناخت، من را دوست میدارد و آنکه من را دوست داشت، به من عشق میورزد و آنکه به من عشق ورزید، من نیز به او عشق میورزم و آنکه من به او عشق ورزیدم، او را میکشم و آنکه را من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آنکه خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او هستم.»
تتتال
بانویم میفرمود: «گاه لازم است که انسان با خودش خلوتی داشته باشد؛ هرچند طولانی
تتتال
مهم این است که ما قدم از راه حق برنخواهیم داشت و بهخاطر خداوند بر مُقدَّرات صبوری خواهیم کرد.
زهرا جاویدی
عشق مرتبه دارد. مجاز، آغاز راه است. نگران نباش! تو هم روزی به حقیقت خواهی رسید.
زهرا جاویدی
- اینجا محلی است که بانوی ما بعد از شهادت اهل قافلهاش، به مدت هفده روز در آن عبادت کرده. تمامش نور است و بانوی ما سرچشمهٔ نور. چیزی مانع ورود تو نیست.
سیندخت مکثی کرد و آهسته زیر لب گفت:
- بانوی شما هم عاشق بوده؛ عشقی فطری. عشق من و کیارش ریشه در غریزه دارد. عشق بانویتان حقیقت بود و دلدادگی من مجازی بیش نیست.
زهرا جاویدی
راه سعادت این است که به رضای خداوند دل بسپاری و تسلیم باشی. مولای ما به ما آموخته که مؤمن باید مانند مردهای در دست غَسّال باشد. در برابر ارادهٔ خداوند سر تسلیم و صبر فرود آورده و تنها به امداد و خیر او دل بسپارد.
kh.A
دین، دل میخواهد. دل که نباشد، دین جز کافری نمیآورد.
فاطمه
به چه میاندیشی؟ دنیا بیاعتبارتر از آن است که حالت را برایش دگرگون کنی
arezou
- تو عاشقش بودی اما وقتی دیدی که او را از دست دادهای، از پای درنیامدی. میبینم که زندهای و قرار است به زندگیات ادامه دهی. بدون بانویت... آیا این با عشق سازگار است؟
خدیجه کنار پنجره ایستاد و از لابهلای پردهٔ اتاق به ستارههای دوردست خیره شد.
- عشق من به بانو، ریشه در عشق به خداوند دارد؛ ریشه در عشقی ازلی. بانویم را بهخاطر وجود جسمانیاش دوست نداشتم که فنا و فراقش، عشق را از من بگیرد. عشق من به بانویم، ریشه در روحانیت او دارد که ابدی خواهد بود. از دستدادن جسمانیت بانویم، تقدیر پروردگارم بوده و من بر آن راضی هستم.
arezou
- رستگاری تو در عشق است سیندخت! و عشق درِ هر قلبی را نمیکوبد. مواظب باش آن چنان زندگی کنی که عشق درِ خانهٔ قلبت را بکوبد.
arezou
- عشق موهبتی خدایی است که تنها بر اساس ظرفیتی که خودت برای روحت رقم زدهای، اتفاق میافتد. دلیلش خودت هستی. در جستوجوی علّتی نباش. عشق، خود بالاترین دلیل و راهنماست بر مقصدی که جز سعادت نیست
arezou
- عشق مرتبه دارد. مجاز، آغاز راه است. نگران نباش! تو هم روزی به حقیقت خواهی رسید.
arezou
قرار نیست عشق با عقل جور دربیاید شاهزاده! اما حالا که حرف از غریزه زدی باید بدانی عشق من به بانویم، به حکم فطرت است؛ به حکم ولایت
arezou
جسمی که سالم نباشد، مجالی برای رسیدن به دل ندارد.
arezou
صبر کن و بگذار تا خود را مرور کند. هرچند این مرور، تلخ و عذابآور باشد.
arezou
گاه لازم است که انسان با خودش خلوتی داشته باشد؛ هرچند طولانی.»
arezou
«بهراستی اگر آن چنانی که سیندخت دلباختهٔ کیارش است، او از عشقش فارغ باشد، آیا دیگر شوقی برای زندگی در این دنیای بیوفا خواهد داشت؟»
arezou
برای سیندخت عجیب بود که در تمام زندگیاش کمتر از یک ساعت را کنار کیارش سپری کرده و پس از آن، تمام ثانیههایش دلسپردگی به او باشد
arezou
حجم
۷۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۷۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
۶,۰۰۰۷۰%
تومان