بریدههایی از کتاب خاطرات خون آشام عاشق (دفتر دوم)
۴٫۵
(۳۲)
تو اگر حتی هیچ پایی هم نداشتی، بازم مهم نبود که. مهم اون قلبته که واسه من میتپه که. مثل قلب من که واسه تو میتپه که
sogand
خودت برو گمشو! دیگه نمیخوام ریخت ماهت رو ببینم
sogand
خودمان هم تعادل نداشتیم که. نمیدانستیم گریه کنیم، بخندیم، سکسکه کنیم، بترسیم، قربان هم برویم، دور هم بگردیم. چیکار کنیم که. واااای. خسته شدم از نوشتن. بقیهاش باشد برای فردا شب که.
سپیده
خلاصه رفتیم کابین جلو تا سر و نیشی آب بدهیم که.
سپیده
ای یار دیرینم
ای چای شیرینم
ای کیف چرمینم
بیا که بیتو غمگینم
مثل شعری با نقطهچینم
خودم را در حال سقوط از هواپیما میبینم.
چارهای نیست که. من باید خاطراتم را بنویسم که. من اگر خاطراتم را ننویسم، دق میکنم که. آن روز را هرگز فراموش نمیکنم که.
آخ... وای... آخ! بوی سم هی بیشتر و بیشتر میشد که. هواپیما به این سوراخی نوبر بود که. با این که زیر ماسک بودیم ولی انگار نبودیم. ماسکش ایکسلارژ بود و ما ایکساسمال بویم که.
سپیده
چرا بعضیها آدمیت را به کیف پولی میفروشند که؟
anne...
من برعکس ۹۹ درصد از مردم جامعه از قورمهسبزی بدم میآید که.
anne...
«اندیشهٔ بزرگ، ظرف بزرگ میطلبد. نسل دایناسورها منقرض شد، چون مدرسهای به اندازهٔ آن بیچارگان موجود نبود!»
anne...
اگر من خونآشامم، بعضیها پولآشام هستند.
anne...
تو نباید بخندی مرتیکه که. کسی که عشقش را از دست داده میخنده که؟
anne...
سرنوشت، سرگذشت ما را با خطی بد نوشت.
anne...
پارک بدون یار مزه نمیدهد
anne...
طعم سکوت و تنهایی و ماه... آه...
زندگی هست خیلی کوتاه... آه...
anne...
«یه اتفاق وحشتناک برام افتاده. من به درد زندگی با تو نمیخورم. وِ.»
اشکش را پاک کردم و گفتم: «چه اتفاقی؟ که.»
به پایش اشاره کرد و گفت: «ببین چی شدم؟ وِ.»
وای خدای پشهها! نصف پایش کنده شده بود که. خیلی غمانگیز بود که. ولی چه اهمیتی داشت؟ من کل وجودش را دوست داشتم. او تمام هستی من بود. گفتم: «همین؟ که»
گفت: «بله و من یه موجود ناقصم وِ...»
جلوی دهانش را گرفتم و گفتم: «هیس! اگر از این حرفهای نیشآزار بزنی، نیشم رو میکوبم تو دیوار که. دلبندم، تو اگر حتی هیچ پایی هم نداشتی، بازم مهم نبود که. مهم اون قلبته که واسه من میتپه که. مثل قلب من که واسه تو میتپه که.
anne...
من که از کارهای این آدمها سر درنیاوردم که. تا شب به دوربین مخفی فکر کردم. یعنی چی دوربین مخفی؟ پس وجدان چه میشود؟ که. وجدان که از دوربین مخفی باحالتر است. عجبا! که!
Book
برگشتم طرف همان زمین اسکیت. باز هم به او که داشت روزنامه میخواند که. ماچش کردم. یک نیشماچ باحال که. یک فستفوت عاشقانه و از صمیم قلب. وای...
مثل این که نباید این کار را میکردم. اصلاً تشویق به من نیامده که. یک جمله از نیشسالار بزرگ یادم آمد که گفته بود:
«جنبه داشته باش ای پشه! هر کاری با نیش درست نمیشه.»
Book
نشستم روی کلهٔ یک آقا که سرش صاف و براق بود که. اما هی سُر میخوردم و میافتادم پایین. اگر کفشهای اسکیتم را آورده بودم، حتماً اسکیتسواری میکردم که. نشستم روی کلهٔ یک آقای مودار. وای وای وای. کلهاش بوی قرمهسبزی میداد. موهای وزوزیاش عینهو یک دسته سبزی قورمه بود.
Book
«معلم که خندان شود، بچه شادمان میشود، بچه که شادمان شود، دنیا گلستان میشود.»
Book
:
«اندیشهٔ بزرگ، ظرف بزرگ میطلبد. نسل دایناسورها منقرض شد، چون مدرسهای به اندازهٔ آن بیچارگان موجود نبود!»
Book
بیچاره پسره. دلم براش سوخت. آدمها یک ضربالمثل دارند که میگوید: «آشِ نخورده و دهان سوخته.»
ما میگوییم نیش نخورده و جان سوخته.
Book
حجم
۴۲۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۴۲۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان