بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خاطرات خون آشام عاشق (دفتر دوم) | صفحه ۷ | طاقچه
کتاب خاطرات خون آشام عاشق (دفتر دوم) اثر فرهاد حسن‌زاده

بریده‌هایی از کتاب خاطرات خون آشام عاشق (دفتر دوم)

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۲ رأی
۴٫۵
(۳۲)
این‌هایی که گفتی مال آدم‌هاست که. نه ما پشه‌ها که.» گفت: «چرا ارزش خودت رو پایین می‌آری، وِ؟ چند بار بگم ما خون‌آشام هستیم و پشه نیستیم وِ. وانگهی، ما باید به مثبت‌اندیشی فکر کنیم که همه چیز مثبت بشه وِ.» اگر عاشقش نبودم، آنچنان نیشی می‌زدمش که پشه‌سالاری از سرش بیفته که.
🧚‍♂️💚𝙃𝙖𝙨𝙩𝙞💚🧚‍♂️
داشتم از این همدلی و انسان‌دوستی حال می‌کردم و لذت می‌بردم که یک‌مرتبه... حالم گرفته شد که. تازه فهمیدم آن آدم‌ها برای چه آمده بودند طرف آن رانندهٔ بخت‌برگشته و ماشینِ سقف برگشته که. همه گوشی‌هایشان را درآورده و با سوژه عکس سلفی می‌گرفتند که. منظرهٔ جالبی بود که. همه می‌خواستند عکسشان را توی شبکه‌های اجتماعی بگذارند و زیرش بنویسند: من و ماشین و درخت یهویی!
محمود
من اگر یک کارهٔ عالم هستی بودم، این آدم‌های ظاهرساز را می‌انداختم توی دستگاه ساندویچ‌ساز.
محمود
چو بدخواه کین در خروش آورد ستیزنده را خون به جوش آورد. (نظامی گنجوی) چون خون بنده به جوش آید که کلاه و کلاه‌برداری به سر آید که (خودم)
Mahsa
چه کنم که یادت زنده می‌شود دمادم مثل زلزله می‌لرزاندم زلزلهٔ بم گریه‌ام را می‌جورم کم‌کم تو خنده کن مثل باران نم‌نم خنده بر جنازه تازه‌دم
ملیکا
برای شب باید خرید می‌کرد که. کاهو و خیار و گوجه فندقی و گوشت و مرغ و میگو و ماهی که. من خدا را شکر کردم که آدم‌ها هر حیوانی را می‌خورند به جز پشه‌ها.
ملیکا
دکتر گفت که: «عجب گیری کردیم‌ها! ببین کدوم {...} زنگ می‌زنه.» (خیلی فحش بد و غیرپزشکی بود. من که خجالت می‌کشم بنویسم.)
ملیکا
قول خون‌سالار بزرگ: وز وزی وای وز وزی وای وای واز/ وای بر پرنده‌ای که از یاد ببرد پرواز!
ملیکا
روز و شب از دل من خون می‌چکد هیچکس نیست که خون دل ما را بچشد داد و فریاد از این بی‌مِهری آب در قوری و چای در کتری
ملیکا
خنده خلبان و کمک‌خلبان را سوار دوتا آمبولانس کردند و بردند که. توی آمبولانس سوم کسی نبود که. نمی‌دانم چرا آن را فرستاده بودند که. شاید برای من و بانوی عزیزم بود که. ولی آدم‌ها این‌قدر مرام ندارند که برای ما خون‌آشام‌ها آمبولانس بفرستند که. آنها دشمن خونی ما هستند که.
ملیکا
دکتر با جدیت و عصبانیت و خشونت بی‌نظیری گفت: «موقع انجام وظیفه، هرگز!» عجب دکتر وظیفه‌شناسی بود که. خوشم آمد که. یک دقیقهٔ بعد دوباره گوشی زنگ خورد. دکتر گفت که: «عجب گیری کردیم‌ها! ببین کدوم {...} زنگ می‌زنه.» (خیلی فحش بد و غیرپزشکی بود. من که خجالت می‌کشم بنویسم.) دستیارش به گوشی نگاه کرد و گفت که: «از منزله. خانمتونه.»
ZAHRA
واتس‌آپ می‌خواند و حال می‌کند که. خواستم بگویم تلگرام بهتر است و سرعتش بالاتر است که گفتم: «ولش کن! سرعت بالا می‌خواهد چه کار! مگر می‌خواهد هستهٔ اتم را بشکافد که؟» به قول خون‌سالار بزرگ: وز وزی وای وز وزی وای وای واز/ وای بر پرنده‌ای که از یاد ببرد پرواز! وقتی مهدکودک می‌رفتم این جمله را با خون روی مقوای سرخ نوشته بودند. من که هرکاری کردم نمی‌توانستم بفهمم چی نوشته. آخرش هم نفهمیدم چرا؟ خلاصه بدون هماهنگی خزیدم توی اتاق عمل که. به‌به! چه اتاق عملی! از خنکی عینهو یخچال بود و نیشم مورمور می‌شد که. چندتا دکتر و دستیار و پرستار ایستاده بودند بالای سر یک انسان بیمار و داشتند حالش را جا می‌آوردند که. نمی‌دانم چرا همه جلوی دهان و بینی‌شان را پوشانده بودند. فکر می‌کنم مریضه چند روزی حمام نرفته بود و بوی گند می‌داد که. دستگاه‌هایی که عینهو ویدئو و رادیو و... بودند خیلی آلودگی صوتی ایجاد کرده بودند و هی بوق‌بوق و بیق‌میق می‌کردند که. دکتر هی
ZAHRA
اتاق عمل لطفاً بدون هماهنگی وارد نشوید! من همیشه از عمل خوشم می‌آمد که. عموی خدابیامرزم اهل حرف بود، پدر خدابیامرزم می‌گفت: «خون‌آشام باید اهل عمل باشد.
ZAHRA
که. انسان‌ها یک ضرب‌المثل باحال دارند که می‌گوید: کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من. ما می‌گوییم: کس نخارد ریش من، جز نیش من.
ZAHRA
روز و شب از دل من خون می‌چکد هیچکس نیست که خون دل ما را بچشد داد و فریاد از این بی‌مِهری آب در قوری و چای در کتری
ZAHRA
آقا گفت: «بزن بریم. سه‌سوته من رو برسون خیابون ناصرخسرو. آژیر بکش و از خط ویژه برو. چراغ قرمزها رو رد کن و کلاً به ترمز هم فکر نکن. فهمیدی؟»
ZAHRA
تیر عاشق کُش ندانم بر دل حافظ که زد این‌قدر دانم که از شعر ترش خون می‌چکد (حافظ) تیر عاشق کُش به جان میگوری آمد فرو برد از پیشم نگاه نیگوریِ خنده‌رو (میگوری) سرنوشت... روزگار... سرنوشت... روزگار...
ملیکا
طعم سکوت و تنهایی و ماه... آه... زندگی هست خیلی کوتاه... آه... غزل خداحافظی مقابل پلیس‌راه... آه...
ملیکا
طعم سکوت و تنهایی و ماه... آه... زندگی هست خیلی کوتاه... آه... غزل خداحافظی مقابل پلیس‌راه... آه...
ملیکا
نمی‌دانستیم گریه کنیم، بخندیم، سکسکه کنیم، بترسیم،
ملیکا

حجم

۴۲۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۴۲۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان