بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شازده حمام (جلد سوم) | صفحه ۷ | طاقچه
کتاب شازده حمام (جلد سوم) اثر محمدحسین پاپلی‌یزدی

بریده‌هایی از کتاب شازده حمام (جلد سوم)

امتیاز:
۴.۷از ۴۲ رأی
۴٫۷
(۴۲)
این ترس لعنتی در همه وجودشان رخنه کرده است. ترس از آن دنیا هم همه وجودشان را گرفته است. ترس از جهنم. ترس از پل صراط. ترس از دوزخ. ترس از قبر. ترس از تاریکی قبر. ولی ظاهراً ترس از این دنیا و ترس از حرف مردم بیش از هر چیز بر وجودشان مسلط است. بالاخره همه می‌ترسند. ترسی سه هزار ساله. ترسی تاریخی
farnia
بسیاری، از جمله من معتقد بودیم که دکتر علی شریعتی آدمی بود که هر چه به او نزدیکتر می‌شدی، بیشتر با او مخالف می‌شدی. هر چه از او فاصله داشتی بیشتر پیرو افکارش می‌شدی. این بحث را در جلد خاطرات مربوط به دانشکده بیشتر توضیح خواهم داد. بنظر من دکتر علی شریعتی خود یک نوع غرب‌زده بوده. هر چه را در پاریس دیده بود و خوشش آمده بود به حضرت امام علی و یا ائمه دیگر نسبت می‌داد. او هرگز نمی‌توانست سند تاریخی و یا روایت و حدیث مربوط به حرف‌های خود را ارائه دهد.
حمید ثروت(تلگرام :hamid1408)
آدم‌ها وقتی پول‌دار شدند نه تنها آب زیر پوستشان می‌افتد بلکه زبانشان هم عوض می‌شود. لغات هم به زبانشان می‌افتد. وقتی کمی شکمشان سیر شد آن وقت شاعر و هنرمند هم می‌شوند. جامعه فقیر گرسنه شاعر و هنرمند ندارد یا کم دارد. چون کسی نیست که برای شعر و هنر و... پول بدهد.
حمید ثروت(تلگرام :hamid1408)
در کنار جویباری با آب زلال چادر زده بودند. اطرافشان علف‌زارهای بلند بود. درختان جنگل نه آنقدر انبوه بودند که ترسناک باشند و نه آنقدر پراکنده که منظره اطراف شبیه بیابان باشد. نه آلودگی صدا بود، نه آلودگی هوا. هوای پاک پاک. آنچه می‌دیدم طبیعت زیبایی بود. صورت‌هایشان را آفتاب سوزانده بود. دست‌هایشان پینه بسته بود. قوی و سالم و زرنگ بودند. مثل بز کوهی از تخته سنگ‌ها بالا می‌رفتند. مثل یک پلنگ خود را به بالای درخت می‌رساندند. فریاد شادی و خنده‌شان در کوه می‌پیچید. دختران و پسرانشان زبان ما را نمی‌فهمیدند و من را به بازی با خود می‌طلبیدند. در عین زیبایی عفیف و پاکدامن بودند. اگر آنجا بهشت نبود، کجا بود؟ اگر این آدم‌ها فرشته نبودند پس فرشته‌ها چطوری هستند؟ قانون این بهشت را ما چند تا شهری به هم می‌زدیم
حمید ثروت(تلگرام :hamid1408)
. گرفتن زن دوم دل شیر می‌خواهد و عقل خر
mahi
وقتی یک نظام دیکتاتوری انسجام یافت و دیکتاتور باورش شد که تافته جدا بافته است، باورش شد که عقل کل است، خود را در اوج می‌بیند. او مردم را هیچ فرض می‌کند. اجازه نمی‌دهد مردم حرف بزنند تا او بشنود. در جمع مشاوران و اطرافیانش فقط او حرف می‌زند و تصمیم می‌گیرد. دیکتاتور تمام منابع ملی را در دست می‌گیرد. مثل خان ما که تمام مراتع، گوسفندان و حیوانات بارکش مال او بودند. آدم‌ها هم مال او بودند.
mahi
برای آدم فقیر یک بچه کمتر یعنی یک دهان کمتر. وقتی جامعه در حال پویایی است یک آدم اضافی یعنی یک بازوی کار. یعنی یک مغز سازنده و مدیر. وقتی فقر همه جا را گرفته است آدم اضافی یعنی دهان اضافی. یعنی فقر مضاعف. در اکثر کشورهای جهان سوم درست وقتی جامعه دارد فقیر می‌شود روسا می‌خواهند سیاست افزایش جمعیت پیشه کنند.
mahi
«نان»! حتی تا سال‌های بعد وقتی کبری می‌خواست بگوید بیایید صبحانه یا ناهار و شام آماده است، می‌گفت: بیایید نان بخورید! در فرهنگ فقرا خیلی کلمات وجود ندارد.
mahi
آدم‌ها وقتی پول‌دار شدند نه تنها آب زیر پوستشان می‌افتد بلکه زبانشان هم عوض می‌شود. لغات هم به زبانشان می‌افتد. وقتی کمی شکمشان سیر شد آن وقت شاعر و هنرمند هم می‌شوند. جامعه فقیر گرسنه شاعر و هنرمند ندارد یا کم دارد. چون کسی نیست که برای شعر و هنر و... پول بدهد.
mahi
قهرمان چوخه باید مال ما عشایر باشد. آن هم چه بهتر که از طایفه ما باشد. قهرمان چوخه سال‌های سال از طایفه ما بود. حالا سه سال است که این برزو قهرمان شده است. او معرفت ندارد. آدم شهری شده است. خانه و زندگیش را به مشهد برده است. بی‌خود می‌آید اینجا کشتی می‌گیرد. او برای ما مردم قیافه می‌گیرد. او رفته است مشهد فوت و فن کشتی جدید یاد گرفته است. پهلوان‌های ما را با فوت و فن کشتی مشهدی به زمین می‌زند. کشتی با چوخه کشتی مردی و مردانگی است. کشتی رستم است. کشتی اسفندیار است. کشتی نامردان نیست. کشتی مردان است. میدانش خاکی است. لباسش عادی است.
لیلا اردشیری
میزان استبداد و ظلم بستگی به ظلم‌پذیری مردم دارد.
Nazi Beigi
آدم‌های فقیر که منفعت خان در فقر آن‌ها بود. فقر مادی و فقر معنوی. اگر این آدم‌ها با سواد می‌شدند، اگر با شهر و روستاها آشنا می‌شدند، اگر با حقوق انسانی خود آشنا می‌شدند، اگر با حمام و مستراح آشنا می‌شدند، حکومت او فرو می‌ریخت. این بیچاره‌ها فکر می‌کردند، همه دنیا یعنی همین محله خان. همه دنیا یعنی همین گوسفندها. همه دنیا یعنی همین سر کوه فاطمه خانم قوچان و مسیر ایلراه و دشت آق‌تقه مراوه تپه ترکمن صحرا. همه دنیا یعنی جان کندن. همه دنیا یعنی ماهی ۷ من آرد و روزی ۵ ریال مزد.
Nazi Beigi
پولدارها به گردش می‌روند در هتل‌های ۵ ستاره ساکن می‌شوند تا آرامش یابند. مرد عادی با اشک برای ائمه و حضرت ابوالفضل (س) وحضرت زینب (س) آرامش می‌یابند.
Nazi Beigi
. یک وقتی ۹۰ درصد زن‌های یزدی کار می‌کردند و ۱۵-۱۰ درصد بیکار بودند، حالا ۱۵-۱۰ درصد کار می‌کنند، ۹۰-۸۵ درصد بیکار می‌گردند. آیا این گذر از سنت به مدرنیته است؟ به نظر می‌رسد این گذر از کار به تنبلی است. گذر از اقتصاد متکی به کار به اقتصاد متکی به نفت است. آن وقت می‌توان انتظار داشت که فرهنگ به طرف مثبت متحول شود؟
کاربر ۱۰۹۸۲۹۸
گفتند اگر همان جا که بودی می‌نشستی دورت جمع می‌شدند و صدا می‌کردند تا چوپان یا باجو بیاید. اگر فرار می‌کردی تکه پاره‌ات می‌کردند. جلو سگ نباید فرار کنی. توی زندگی هم همین طور است. اگر جلو بعضی‌ها محکم ایستادی فقط هارت و پورت می‌کنند. اگر کوتاه آمدی و فرار کردی نابودت می‌کنند. اما بهتر آن است که در زندگی به پیشواز سگ نروی. در جامعه سگ زیاد است. بدترین سگ کوهستان سگی است که قلاده آهنی با میخ‌های بلند داشته باشد. بدترین سگ شهری آن است که حسود، طماع و باسواد باشد. سگ بیابانی خودش می‌درد. سگ تحصیل‌کرده شهری وسیله دریدن را فراهم می‌کند.
omega
چهل سال بعد، سال ۱۳۸۷ تقریباً همان موقع سال به همان محل‌ها رفتم. اثری از آن علوفه و شادابی پوشش گیاهی نبود. مراتع از بین رفته بودند. خاک‌ها شسته شده بودند. البته آرامش بود. اما از آن طراوت هوا و شادابی طبیعت خبری نبود. آدم‌ها همراه تراکتور، اره برقی و تفنگ حساب منابع طبیعی را رسیده بودند. چنان منابع را از بین بردیم که ده‌ها نسل دیگر هم نمی‌توانند آن را بازسازی کنند.
omega
یزدی‌ها هم به مسافرت، رستوران و کافه می‌رفتند. میز و صندلی فروشی زیاد شده بود. پولدارها و جدیدها روی مبل می‌نشستند. سفره نمی‌انداختند. جهیز عروس مفصل و مفصل‌تر می‌شد. مهریه‌ها بالا می‌رفت. مغازه لوکس فروشی‌ها زیادتر می‌شد. بقالی‌ها سوپر می‌شدند و عطاری‌ها دارو گیاهی. دوچرخه‌ها جمع می‌شد، موتور سیکلت و ماشین‌ها جای آن را می‌گرفت. تلفن آمده بود تا سرعت اطلاعات را بالا برد. رقابت‌ها و حسادت‌ها، چشم و هم‌چشمی‌ها افزایش می‌یافت. نزول‌خوارهای سنتی جمع می‌شدند. بانک‌ها گسترش می‌یافتند.
omega
نزول‌خوارها که بانک‌دار نیستند که قانون و دستگاه‌های دولتی پشتیبان آن‌ها باشند. بانک‌ها اگر سودهای کلان می‌گیرند و دمار از روزگار مردم در می‌آورند، صیغه عقود اسلامی را خوانده‌اند. نزول‌خوارها که اگر صیغه عقود اسلامی را بخوانند مردم می‌گویند، دارند کلاه شرعی درست می‌کنند.
Z.SH
کشوری که زن‌هایش در اجتماع فعال نباشند به آزادی نمی‌رسند. تا زن‌ها آزاد نشوند انقلاب‌ها به ثمر نمی‌رسد. منظورم آزادی است یک کسی به بی و بند باری تفسیر نکند. انقلاب‌های بهار عربی در تونس، لیبی و مصر و جاهای دیگر به نتیجه چندانی نمی‌رسد. چون مردانشان حاضر نیستند برای زنان حقوق چندانی قائل شوند. تا زن‌های عرب به آزادی نرسند مردان عرب هم به آزادی نمی‌رسند. البته آنان در لبنان، تونس، مراکش و بخصوص الجزایر آزادتر از بقیه کشورهای عربی هستند.
مهشید

حجم

۶۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۶۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۶
۷
صفحه بعد