بریدههایی از کتاب شازده حمام (جلد سوم)
۴٫۷
(۴۲)
آدمهایی که در جوانی جز کوچه و پس کوچههای شهرشان جایی را ندیده بودند، حالا بچههایشان در سانفرانسیسکو و نیویورک و پاریس بودند. همه چیز متحول شده بود، الاّ فرهنگ. حرف زدن و حرف درآوردن و غیبت کردن، تهمت زدن، افترا بستن سر جایش بود. مادیات تحول مثبت یافته بود و معنویات؟ فرهنگ چیز یک دستی نیست. فرهنگ شامل مجموعهای از فرهنگهاست. فرهنگ مادی، خیلی سریع تحول مییابد.
تحول فرهنگ معنوی سالها، دههها و گاه قرنها طول میکشد.
پ. و.
فربد پاپلی پسر من هم، آبگوشت دوست دارد. روزهای جمعه روی زمین و دور سفره مینشینیم و آبگوشت میخوریم. گوشت میکوبیم، استخوان پاک میکنیم. کیفش چند برابر از غذای روی میز است. روزهای جمعه صندلی و میز در کار نیست، سفره است. بقیه ظهرها برمیگردیم به عصر مدرن. مینشینیم دور میز. برخی شبها میرویم به عصر پست مدرن، پیتزا میخوریم که نه سفره میخواهد و نه بشقاب، غذا توی ظرف کاغذی است. زنده باد صنایع بستهبندی و ظرفهای یک بار مصرف، که همه شهرها را آلوده کرده است.
پ. و.
بسیاری از مردم یزد به آبگوشت میگفتند دو ذوقه. وقتی نان را در آبگوشت ترید (تریت) میکردند؟ ذوق میکردند. وقتی گوشت کوبیده را میخوردند ذوق دیگر. تازه بعضیها سه ذوقه داشتند. چون بخشی از گوشت کوبیده را فردا صبح میخوردند. البته بعضیها هم که آبگوشت گیرشان نمیآمد با بوی آبگوشت همسایه ذوق میکردند.
پ. و.
میخواست به همهٔ عالم مسافرت کند. برود و همهٔ عالم را بگردد. هر کجا میرفت دوباره در محلهٔ قدیم به خانهٔ قدیم دنبال بچگیاش میگشت. هر جا میرفت دوباره به خانه قدیم بر میگشت. به خانه کودکیاش. همه ما اسیر کودکی خود هستیم. اکثر مردم اسیر جغرافیای کودکی خویشند. محلهها، روستاها، شهرکهای محل تولد، بهترین محل برای گذراندن دوران پیری آدمها است. آدم مسن با خاطره زنده است. خاطرات مردم را شیرین کنید عمرشان طولانی میشود. شبها اگرخوابتان نبرد قرص خواب نخورید. به یاد کارهای شیرین جوانیتان بیفتید، راحت میخوابید.
پ. و.
با وجود انقلاب اسلامی دیگر توی رستورانها مشروب نمیدادند. قبلاً مردم غذایشان را توی خانه میخوردند و عر. قشان را توی کافه. حالا عر. قشان را توی خانه میخورند و غذایشان را توی کافه. خود این یعنی تحول. قبلاً از زنشان و بچهشان میترسیدند، حالا از دولت. ترس از زن و بچه ریخته بود. ترس از خانواده، ترس خوبی است. ترس از خانواده ترس از خداوند میآورد. آدم یک جایی باید بترسد. وقتی از خانواده ترسید از حکومت نمیترسد. وقتی از حکومت ترسید از خانواده نمیترسد. وقتی از خانواده نترسید همین میشود که حالا هست. وقتی مردها بیرون از خانه عر. ق میخوردند، زنها لب به مشروب نمیزدند. عر. قخوری از بیرون خانه به دورن رفت. کم کم زنها هم دارند مشروب را مزه میکنند. رستورانها جای امنی شده است. اما آیا خانهها جای امنی است؟
پ. و.
بعد از چند هزار سال زنها به حساب میآمدند. یادتان نرود که پنج نفر از زنهای ما در ۱۵۰۰ سال قبل شاه شدند.
ولی مدتها از یادشان برده بودند که آنها آدم هستند. خودشان هم باور کرده بودند که توانائیهایشان کمتر از مردهاست. زنها تحت ظلم و جور مضاعف بودند. در دهه ۱۳۴۰ تازه زنها داشتند وارد اجتماع میشدند.
پ. و.
عدهای از آبروی خودشان میترسند. عدهای از آبروی خانوادهشان میترسند. عدهای از آبروی شهرشان میترسند. عدهای هم میترسند که راستگویی اخلاق مردم را به هم بریزد. خدا همه را ارشاد کند. خدا این ترس زمینی را از دل ما بردارد. خدا ترس آسمانی را در دل ما بیفکند. شاید دعا کنیم که خدا هر رقم ترس، زمینی و آسمانی را از دل ما بردارد. ما خود شویم. پس. خدایا ترس را از دل ما بردار! خوف را از دل ما بردار! ما را آن کن که هستیم! تا زمانی که معلوم نشود ما کی هستیم، نمیتوانیم خودمان و جامعه را اصلاح کنیم.
پ. و.
آخر یکی از ویژگیهای مردم شهر ما مثل مردم همه کشورها پز دادن است. ویژگی که روز به روز دارد گستردهتر میشود. مردم خود را قرضدار، وامدار، قسطدار میکنند چون میخواهند پز بدهند.
مردم زندگیشان را میکنند، یک ظاهری دارند و یک باطنی. مردم کار به زندگی خصوصی هم ندارند. کار به اعمال بیرونی هم دارند.
پ. و.
کسی که همه منابع مالی، انسانی و حتی عقلی و فکری در اختیار اوست مگر از خر شیطان پایین میآید؟ این مردم زار و نزار اعتماد به نفس خود را از دست دادهاند. غیر از محدوده زندگی خود جایی را ندیدهاند. ارتباطات آنها با جامعه غیر خود قطع است. چه میتوانند بکنند؟ در این شرایط باید دیکتاتور را خواب کرد. خوابی سنگین. قرص خواب دیکتاتور هم چاپلوسی است.
wraith
وقتی یک نظام دیکتاتوری انسجام یافت و دیکتاتور باورش شد که تافته جدا بافته است، باورش شد که عقل کل است، خود را در اوج میبیند. او مردم را هیچ فرض میکند. اجازه نمیدهد مردم حرف بزنند تا او بشنود. در جمع مشاوران و اطرافیانش فقط او حرف میزند و تصمیم میگیرد. دیکتاتور تمام منابع ملی را در دست میگیرد.
wraith
در دوره دیکتاتوری بزرگترین هنر، هنر زیستن است. زیستن بدون آلودهشدن و بدون گرفتار شدن. وقتی دیکتاتوری قوت گرفت هر آدم صاحب قدرتی خود دیکتاتور میشود. هر آدمی که پشت میز بنشیند در حوزه خود دیکتاتور میشود. حتی دربان اداره هم دیکتاتور میشود. پدر هم در خانه دیکتاتور میشود، حتی معلم کلاس اول ابتدایی هم دیکتاتور میشود. در دوره دیکتاتوری آدمها پست میشوند. حسودها فرصت اذیت و آزار دیگران را پیدا میکنند
wraith
علی خان برای من نمونه یک دیکتاتور مستبد، در یک منطقه کوچک بود. او حاکم همه چیز این خانوارهایی بود که دامهای او را نگه میداشتند. آدمهای فقیر که منفعت خان در فقر آنها بود. فقر مادی و فقر معنوی. اگر این آدمها با سواد میشدند، اگر با شهر و روستاها آشنا میشدند، اگر با حقوق انسانی خود آشنا میشدند، اگر با حمام و مستراح آشنا میشدند، حکومت او فرو میریخت. این بیچارهها فکر میکردند، همه دنیا یعنی همین محله خان. همه دنیا یعنی همین
wraith
این ترس لعنتی در همه وجودشان رخنه کرده است. ترس از آن دنیا هم همه وجودشان را گرفته است. ترس از جهنم. ترس از پل صراط. ترس از دوزخ. ترس از قبر. ترس از تاریکی قبر. ولی ظاهراً ترس از این دنیا و ترس از حرف مردم بیش از هر چیز بر وجودشان مسلط است.
بالاخره همه میترسند. ترسی سه هزار ساله. ترسی تاریخی
farnia
بسیاری، از جمله من معتقد بودیم که دکتر علی شریعتی آدمی بود که هر چه به او نزدیکتر میشدی، بیشتر با او مخالف میشدی. هر چه از او فاصله داشتی بیشتر پیرو افکارش میشدی. این بحث را در جلد خاطرات مربوط به دانشکده بیشتر توضیح خواهم داد. بنظر من دکتر علی شریعتی خود یک نوع غربزده بوده. هر چه را در پاریس دیده بود و خوشش آمده بود به حضرت امام علی و یا ائمه دیگر نسبت میداد. او هرگز نمیتوانست سند تاریخی و یا روایت و حدیث مربوط به حرفهای خود را ارائه دهد.
حمید ثروت(تلگرام :hamid1408)
آدمها وقتی پولدار شدند نه تنها آب زیر پوستشان میافتد بلکه زبانشان هم عوض میشود. لغات هم به زبانشان میافتد. وقتی کمی شکمشان سیر شد آن وقت شاعر و هنرمند هم میشوند. جامعه فقیر گرسنه شاعر و هنرمند ندارد یا کم دارد. چون کسی نیست که برای شعر و هنر و... پول بدهد.
حمید ثروت(تلگرام :hamid1408)
در کنار جویباری با آب زلال چادر زده بودند. اطرافشان علفزارهای بلند بود. درختان جنگل نه آنقدر انبوه بودند که ترسناک باشند و نه آنقدر پراکنده که منظره اطراف شبیه بیابان باشد. نه آلودگی صدا بود، نه آلودگی هوا. هوای پاک پاک. آنچه میدیدم طبیعت زیبایی بود. صورتهایشان را آفتاب سوزانده بود. دستهایشان پینه بسته بود. قوی و سالم و زرنگ بودند. مثل بز کوهی از تخته سنگها بالا میرفتند. مثل یک پلنگ خود را به بالای درخت میرساندند. فریاد شادی و خندهشان در کوه میپیچید. دختران و پسرانشان زبان ما را نمیفهمیدند و من را به بازی با خود میطلبیدند. در عین زیبایی عفیف و پاکدامن بودند. اگر آنجا بهشت نبود، کجا بود؟ اگر این آدمها فرشته نبودند پس فرشتهها چطوری هستند؟ قانون این بهشت را ما چند تا شهری به هم میزدیم
حمید ثروت(تلگرام :hamid1408)
. گرفتن زن دوم دل شیر میخواهد و عقل خر
mahi
وقتی یک نظام دیکتاتوری انسجام یافت و دیکتاتور باورش شد که تافته جدا بافته است، باورش شد که عقل کل است، خود را در اوج میبیند. او مردم را هیچ فرض میکند. اجازه نمیدهد مردم حرف بزنند تا او بشنود. در جمع مشاوران و اطرافیانش فقط او حرف میزند و تصمیم میگیرد. دیکتاتور تمام منابع ملی را در دست میگیرد. مثل خان ما که تمام مراتع، گوسفندان و حیوانات بارکش مال او بودند. آدمها هم مال او بودند.
mahi
برای آدم فقیر یک بچه کمتر یعنی یک دهان کمتر. وقتی جامعه در حال پویایی است یک آدم اضافی یعنی یک بازوی کار. یعنی یک مغز سازنده و مدیر. وقتی فقر همه جا را گرفته است آدم اضافی یعنی دهان اضافی. یعنی فقر مضاعف. در اکثر کشورهای جهان سوم درست وقتی جامعه دارد فقیر میشود روسا میخواهند سیاست افزایش جمعیت پیشه کنند.
mahi
«نان»! حتی تا سالهای بعد وقتی کبری میخواست بگوید بیایید صبحانه یا ناهار و شام آماده است، میگفت: بیایید نان بخورید! در فرهنگ فقرا خیلی کلمات وجود ندارد.
mahi
حجم
۶۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
حجم
۶۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان