بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شازده حمام (جلد سوم) | صفحه ۶ | طاقچه
کتاب شازده حمام (جلد سوم) اثر محمدحسین پاپلی‌یزدی

بریده‌هایی از کتاب شازده حمام (جلد سوم)

امتیاز:
۴.۷از ۴۲ رأی
۴٫۷
(۴۲)
زن‌های نمونه‌ای که موجب افتخار فرهنگ این مرز و بوم هستند. صدها بلکه هزارها زن فقیر یا کم درآمد که با کار و تلاش، شوهرانشان و بچه‌هایشان را به جایی رساندند. اقتصاد شهر یزد، توسعه این شهر روی دوش زن‌ها می‌چرخد. مردها همه ساخته و پرداخته زن‌ها هستند.
پ. و.
حالا دکتر مرتاض مگر چند تا زن می‌خواست که این همه خانواده منتظر بودند او به خواستگاری دخترشان بیاید؟ در آن سال‌ها دکتر حاجب مرتاض مثال بودن و شدن بود. آدم از خانواده اصیل باشد، دکتر هم باشد پول‌دار هم باشد، خوشگل و قد بلند و خوش تیپ هم باشد. به این آدم می‌گفتند هلوی آبدار پوست کنده. حتی وقتی این هلو را یکی هم خورد باز هم تا سال‌ها مثالش باقی است. خداوند دکتر حاجب مرتاض را همیشه سالم نگه دارد. در سال ۱۳۹۰ یعنی بعد از ۴۵ سال از آن حرف‌ها هنوز هم دکتر حاجب مرتاض هلوی پوست کنده است.
پ. و.
اگر کتاب تاریخ بیهقی را مطالعه کنید، می‌بینید که پادشاهان و بزرگان کشور ما، حتی آن‌ها که خود را پاسدار اسلام می‌دانستند چه بساط‌های بزم و شراب‌خواری به راه می‌انداختند. بعضی‌ها فکر می‌کنند فقط این محمدرضا شاه پهلوی است که مشروب می‌خورده است. بدشانسی محمدرضا شاه این بود که تلویزیون آمده بود و مشروب‌خواری او را به همه نشان می‌داد.
پ. و.
بعضی‌ها که عصر در روضه شرکت می‌کنند شب دور هم روی تخت کنار حیاط می‌نشینند، ویسکی و عر. ق می‌خورند. دیدن این امور برایش کم‌کم عادی شد. هر چیزی جای خودش. چه کسی جرأت دارد فرهنگ برونی و درونی و میانی ما را تشریح و توصیف و تحلیل کند؟ فرهنگ داخل خانه، فرهنگ محل کار و بیرون خانه، فرهنگ رفقای مردانه، فرهنگ جلسات زنانه، فرهنگ سفره انداختن و میز چیدن و رستوران رفتن و پیتزا خوردن. فرهنگ رفتار برخی از مردان با پسران. بدون شناخت دقیق این فرهنگ‌ها نمی‌شود جامعه را خوب مدیریت کرد. می‌شود جامعه را به طور ظاهری آرام نگه داشت ولی جامعه در عمق ملتهب است. نتیجه‌اش را در زندان‌ها، طلاق‌ها و ناهنجاری‌ها ببینید. فرهنگ با شلاق درست نمی‌شود. فرهنگ با پول و تکنولوژی هم درست نمی‌شود. فرهنگ با فرهنگ درست می‌شود،
پ. و.
آنچه را که کوروش کرد، ۱۸۰۰ سال بعد سعدی به زیبایی سرود. چون می‌دانید سعدی چه گفت، بر سر سازمان ملل هم نوشته است من دیگر تکرار نمی‌کنم. از میراث کوروش خوب پاسداری کنید تا پاسدار این مملکت باشید. این اتحاد اقوام مختلف با زبان‌ها و دین‌ها و نژادهای مختلف و رساندن آن‌ها به اوج انسانیت یعنی همزیستی، بزرگترین معجزه خدایی و بشری است. این معجزه در این مملکت به اوج کمال رسیده است.
پ. و.
همه ایرانی بودیم. اتحاد این ملت یک معجزه است. برایم جالب بود که آمده‌ایم استان فارس تا به کسانی بر بخوریم که فارسی یاد نداشتند. بعدها فهمیدم بنیان‌گذار این معجزه مردی بزرگ به نام کوروش کبیر بوده است. مردی که مردمانی را با زبان‌ها، ادیان و نژادهای مختلف تحت یک لوا و پرچم و کشور در آورد. معجزه‌ای که ۲۵۰۰ سال دوام آورده است. هرگز فکر نکرده‌اید چگونه کوروش ۲۵۰۰ سال قبل از اروپا اتحادیه‌ای این چنین مستحکم درست کرد؟ او با اخلاق خوش و با تساهل و تعامل این کشور ساخت. با قبول اینکه مردم با همه تفاوت‌ها همه انسانند. با احترام به همه ادیان، فرهنگ‌ها. با احترام به اقلیت‌ها و با قبول اینکه همه نباید یک جور شوند. هر کس می‌تواند دین، زبان، لباس، طایفه و ایل خود را داشته باشد. اما همه با هم متحد باشند. با صلح و دوستی، نوع دوستی.
پ. و.
وقتی ماشین جلوی چادر ایستاد مرد عشایری بدون آن که بداند ما کی هستیم و اسممان چیست صدا زد چای را درست کنید. تا ما مس‌ها را پیاده کنیم، سفره مرد عشایری پهن بود. مگر صاحبخانه، یا صاحب چادر گذاشت دایی من یا راننده سفره نانشان را باز کنند. خیلی راحت و با یک صدای رسا گفت آهای عمو مسگر اگر می‌خواهی سفره‌ات را باز کنی بلند شو برو توی بیابان. مگر بار اول است که به چادر عشایر آمدی؟ سفره بی‌سفره. ۸-۷ سال بعد در کسوت دانشجویی اولین بار، با استادم دکتر عباس سعیدی رضوانی به چادر عشایر کرد خراسان رفتم. دکتر خواست در جعبه شکلات را باز کند. مرد کُرد گفت اگر اینجا می‌خواهی از غذای خودت بخوری یا به ما بدهی برو توی بیابان چادر بزن.
پ. و.
روزی روزگاری نه چندان دور فقیرترین مردم این کشور مهمان نوازترین مردم دنیا بوده‌اند و هنوز هم هستند. شاید هم چون مهمان‌نواز بوده‌اند فقیر شده‌اند. حتی در زمان‌های ناامنی در وسط روستاهای دورافتاده مملکت یک کپری ـ چادری ـ ساختمانی به اسم مهمان‌خانه یا خیرات می‌ساختند. اگر کسی حتی دشمن سخت، خود را به این محل می‌رساند در امان بود. نه تنها در امان بود بلکه از او پذیرایی می‌کردند. در سال‌های دهه ۱۳۳۰ هنوز رسم نبود که مردم از هم حساب‌کشی کنند. یک بار خانه ما آمدی یک بار خانه‌ات بیایم. البته کلمه هر دیدی بازدیدی دارد بود ولی معنایش معنای امروزی نبود. در شرایط اقتصادی و اجتماعی متفاوت لغات معانی مختلف را بیان می‌کنند.
پ. و.
آدم‌هایی که در جوانی جز کوچه و پس کوچه‌های شهرشان جایی را ندیده بودند، حالا بچه‌هایشان در سانفرانسیسکو و نیویورک و پاریس بودند. همه چیز متحول شده بود، الاّ فرهنگ. حرف زدن و حرف درآوردن و غیبت کردن، تهمت زدن، افترا بستن سر جایش بود. مادیات تحول مثبت یافته بود و معنویات؟ فرهنگ چیز یک دستی نیست. فرهنگ شامل مجموعه‌ای از فرهنگ‌هاست. فرهنگ مادی، خیلی سریع تحول می‌یابد. تحول فرهنگ معنوی سال‌ها، دهه‌ها و گاه قرن‌ها طول می‌کشد.
پ. و.
فربد پاپلی پسر من هم، آبگوشت دوست دارد. روزهای جمعه روی زمین و دور سفره می‌نشینیم و آبگوشت می‌خوریم. گوشت می‌کوبیم، استخوان پاک می‌کنیم. کیفش چند برابر از غذای روی میز است. روزهای جمعه صندلی و میز در کار نیست، سفره است. بقیه ظهرها برمی‌گردیم به عصر مدرن. می‌نشینیم دور میز. برخی شب‌ها می‌رویم به عصر پست مدرن، پیتزا می‌خوریم که نه سفره می‌خواهد و نه بشقاب، غذا توی ظرف کاغذی است. زنده باد صنایع بسته‌بندی و ظرف‌های یک بار مصرف، که همه شهرها را آلوده کرده است.
پ. و.
بسیاری از مردم یزد به آبگوشت می‌گفتند دو ذوقه. وقتی نان را در آبگوشت ترید (تریت) می‌کردند؟ ذوق می‌کردند. وقتی گوشت کوبیده را می‌خوردند ذوق دیگر. تازه بعضی‌ها سه ذوقه داشتند. چون بخشی از گوشت کوبیده را فردا صبح می‌خوردند. البته بعضی‌ها هم که آبگوشت گیرشان نمی‌آمد با بوی آبگوشت همسایه ذوق می‌کردند.
پ. و.
می‌خواست به همهٔ عالم مسافرت کند. برود و همهٔ عالم را بگردد. هر کجا می‌رفت دوباره در محلهٔ قدیم به خانهٔ قدیم دنبال بچگی‌اش می‌گشت. هر جا می‌رفت دوباره به خانه قدیم بر می‌گشت. به خانه کودکی‌اش. همه ما اسیر کودکی خود هستیم. اکثر مردم اسیر جغرافیای کودکی خویشند. محله‌ها، روستاها، شهرک‌های محل تولد، بهترین محل برای گذراندن دوران پیری آدم‌ها است. آدم مسن با خاطره زنده است. خاطرات مردم را شیرین کنید عمرشان طولانی می‌شود. شب‌ها اگرخوابتان نبرد قرص خواب نخورید. به یاد کارهای شیرین جوانی‌تان بیفتید، راحت می‌خوابید.
پ. و.
با وجود انقلاب اسلامی دیگر توی رستوران‌ها مشروب نمی‌دادند. قبلاً مردم غذایشان را توی خانه می‌خوردند و عر. قشان را توی کافه. حالا عر. قشان را توی خانه می‌خورند و غذایشان را توی کافه. خود این یعنی تحول. قبلاً از زنشان و بچه‌شان می‌ترسیدند، حالا از دولت. ترس از زن و بچه ریخته بود. ترس از خانواده، ترس خوبی است. ترس از خانواده ترس از خداوند می‌آورد. آدم یک جایی باید بترسد. وقتی از خانواده ترسید از حکومت نمی‌ترسد. وقتی از حکومت ترسید از خانواده نمی‌ترسد. وقتی از خانواده نترسید همین می‌شود که حالا هست. وقتی مردها بیرون از خانه عر. ق می‌خوردند، زن‌ها لب به مشروب نمی‌زدند. عر. ق‌خوری از بیرون خانه به دورن رفت. کم کم زن‌ها هم دارند مشروب را مزه می‌کنند. رستوران‌ها جای امنی شده است. اما آیا خانه‌ها جای امنی است؟
پ. و.
بعد از چند هزار سال زن‌ها به حساب می‌آمدند. یادتان نرود که پنج نفر از زن‌های ما در ۱۵۰۰ سال قبل شاه شدند. ولی مدت‌ها از یادشان برده بودند که آن‌ها آدم هستند. خودشان هم باور کرده بودند که توانائی‌هایشان کمتر از مردهاست. زن‌ها تحت ظلم و جور مضاعف بودند. در دهه ۱۳۴۰ تازه زن‌ها داشتند وارد اجتماع می‌شدند.
پ. و.
عده‌ای از آبروی خودشان می‌ترسند. عده‌ای از آبروی خانواده‌شان می‌ترسند. عده‌ای از آبروی شهرشان می‌ترسند. عده‌ای هم می‌ترسند که راستگویی اخلاق مردم را به هم بریزد. خدا همه را ارشاد کند. خدا این ترس زمینی را از دل ما بردارد. خدا ترس آسمانی را در دل ما بیفکند. شاید دعا کنیم که خدا هر رقم ترس، زمینی و آسمانی را از دل ما بردارد. ما خود شویم. پس. خدایا ترس را از دل ما بردار! خوف را از دل ما بردار! ما را آن کن که هستیم! تا زمانی که معلوم نشود ما کی هستیم، نمی‌توانیم خودمان و جامعه را اصلاح کنیم.
پ. و.
آخر یکی از ویژگی‌های مردم شهر ما مثل مردم همه کشورها پز دادن است. ویژگی که روز به روز دارد گسترده‌تر می‌شود. مردم خود را قرض‌دار، وام‌دار، قسط‌دار می‌کنند چون می‌خواهند پز بدهند. مردم زندگی‌شان را می‌کنند، یک ظاهری دارند و یک باطنی. مردم کار به زندگی خصوصی هم ندارند. کار به اعمال بیرونی هم دارند.
پ. و.
کسی که همه منابع مالی، انسانی و حتی عقلی و فکری در اختیار اوست مگر از خر شیطان پایین می‌آید؟ این مردم زار و نزار اعتماد به نفس خود را از دست داده‌اند. غیر از محدوده زندگی خود جایی را ندیده‌اند. ارتباطات آن‌ها با جامعه غیر خود قطع است. چه می‌توانند بکنند؟ در این شرایط باید دیکتاتور را خواب کرد. خوابی سنگین. قرص خواب دیکتاتور هم چاپلوسی است.
wraith
وقتی یک نظام دیکتاتوری انسجام یافت و دیکتاتور باورش شد که تافته جدا بافته است، باورش شد که عقل کل است، خود را در اوج می‌بیند. او مردم را هیچ فرض می‌کند. اجازه نمی‌دهد مردم حرف بزنند تا او بشنود. در جمع مشاوران و اطرافیانش فقط او حرف می‌زند و تصمیم می‌گیرد. دیکتاتور تمام منابع ملی را در دست می‌گیرد.
wraith
در دوره دیکتاتوری بزرگترین هنر، هنر زیستن است. زیستن بدون آلوده‌شدن و بدون گرفتار شدن. وقتی دیکتاتوری قوت گرفت هر آدم صاحب قدرتی خود دیکتاتور می‌شود. هر آدمی که پشت میز بنشیند در حوزه خود دیکتاتور می‌شود. حتی دربان اداره هم دیکتاتور می‌شود. پدر هم در خانه دیکتاتور می‌شود، حتی معلم کلاس اول ابتدایی هم دیکتاتور می‌شود. در دوره دیکتاتوری آدم‌ها پست می‌شوند. حسودها فرصت اذیت و آزار دیگران را پیدا می‌کنند
wraith
علی خان برای من نمونه یک دیکتاتور مستبد، در یک منطقه کوچک بود. او حاکم همه چیز این خانوارهایی بود که دام‌های او را نگه می‌داشتند. آدم‌های فقیر که منفعت خان در فقر آن‌ها بود. فقر مادی و فقر معنوی. اگر این آدم‌ها با سواد می‌شدند، اگر با شهر و روستاها آشنا می‌شدند، اگر با حقوق انسانی خود آشنا می‌شدند، اگر با حمام و مستراح آشنا می‌شدند، حکومت او فرو می‌ریخت. این بیچاره‌ها فکر می‌کردند، همه دنیا یعنی همین محله خان. همه دنیا یعنی همین
wraith

حجم

۶۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۶۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان