بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شازده حمام (جلد سوم) | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شازده حمام (جلد سوم)

بریده‌هایی از کتاب شازده حمام (جلد سوم)

امتیاز:
۴.۷از ۴۲ رأی
۴٫۷
(۴۲)
بالاتر از شیشه در داخل اتاقک نوشته بود خدا، شاه، میهن. گفت برای هر سه تایش آدم باید جان‌فشانی کند. گفت ما چماق‌هایمان را بر فرق کسانی که می‌خواستند این مملکت کمونیست شود، زدیم. با اجازه آقایان علما هم زدیم. باز هم می‌زنیم. هر کس بخواهد با شاه مملکت در افتد با مشت و لگد و چماق ما روبرو است.
سید مهدی
بسیاری از مردم حرف حسابی که به ذهن و نظرشان می‌رسد، برای این که دیگران باور کنند، آن حرف‌ها را به آدم‌های مشهور نسبت می‌دهند. مردم هم دایم دنبال اسطوره‌سازی هستند.
سید مهدی
وقتی جامعه در حال پویایی است یک آدم اضافی یعنی یک بازوی کار. یعنی یک مغز سازنده و مدیر. وقتی فقر همه جا را گرفته است آدم اضافی یعنی دهان اضافی. یعنی فقر مضاعف. در اکثر کشورهای جهان سوم درست وقتی جامعه دارد فقیر می‌شود روسا می‌خواهند سیاست افزایش جمعیت پیشه کنند.
Fatemeh Moghim
صد تا قسم دروغ می‌خوریم. مهم آن است که باور کرده‌ایم که اگر قسم دروغ بخوریم هیچ‌طور نمی‌شود. اصغر گفت قسم دروغ که سهل است بعضی از جوان‌ها سری هم به شهر نو می‌زنند. کارهای خلافی می‌کنند که در طول صدها سال پدران ما نکرده‌اند. تهران یک جایی است که ما را چیز دیگری کرده است. گفت همین غفار تا دو سال پیش با ما کار می‌کرد. کم‌کم متوجه شدیم با آدم‌های عجیب و غریب سروکار دارد.
پ. و.
محسنو گفت آقای مهندس دیدی یک سرما و یخ‌بندان چه به حال و روز ما آورد؟ از ایل و دیار خود جدا افتادیم. اینجا داریم چیز دیگری می‌شویم، آدم‌های دیگر می‌شویم. ما آدم‌هایی بودیم که با گوسفند، مرتع، شتر و الاغ، چشمه و علف کوه و دشت سروکار داشتیم. آدم‌هایی که در تمام سال ده تومان رد و بدل نمی‌کردیم. در تمام سال یک دروغ نمی‌گفتیم. اگر یک قسم حضرت عباس دروغ می‌خوردیم فکر می‌کردیم کمرمان می‌شکند و می‌شکست. یعنی وقتی قسم دروغ حضرت عباس می‌خوردیم آن قدر می‌ترسیدیم که بالاخره یک کاری دست خودمان می‌دادیم.
پ. و.
خان می‌گوید آدمی که می‌خواهد از مملکتش فرار کند به درد نمی‌خورد.
پ. و.
در شرایط استبداد است که گروه‌های مخفی و زیرزمینی درست می‌شوند. آن وقت آن‌ها که این گروه‌ها را تشکیل می‌دهند افکار خود را انحصاراً به کله جوان‌ها می‌کنند. حرف‌های خیلی ساده که بسیاری از آن‌ها عوامانه است را حرف‌های خطرناک جلوه می‌دهند. پشت سر هم به شما سّری‌کاری، پنهان‌کاری و بریدن از دیگران را یاد می‌دهند. یاد می‌دهند که هیچ‌کس جز اعضای گروه دوست نیست، همه دشمن هستند. بعد برای این که حسابی غرق شوی تو را به تمرین تیراندازی هم می‌برند. بعد تو را حسابی از دیگران می‌ترسانند. حسابی از دیگران می‌ترسی که ساواکی هستند. سخت وابسته به اعضا می‌شوی. اگر آزادی بود، اگر در دانشگاه بحث و جدل بود ما اصلاً جذب گروه‌های کمونیستی نمی‌شدیم. یا اگر جذب می‌شدیم مخفی‌کاری نبود، اسلحه و اسلحه‌کشی نمی‌خواست.
پ. و.
من فکر می‌کنم اوج تکامل و انسانیت و تمدن یک مرد آن است که زن‌ها را همچون یک دوست، یک انسان قابل مذاکره، مباحثه و معامله بداند. مردی به تکامل رسیده است که نگاهش به جنس مخالف فقط از دید جنس مخالف و آنچه در فکر عموم مردان است نباشد. زن را به عنوان یک دوست به معنی واقعی آن بداند. اگر مردی توانست مدت‌ها در محیط کاری با زنی کار کند و فقط با او رابطه کاری، علمی، رابطه تجاری، رابطه فرهنگی، رابطه اجتماعی و اقتصادی داشته باشد و به او نگاه سکسی نداشته باشد، به کمال رسیده است. آیا همچو مردی هست که سال‌ها با دختری و یا زنی در محیط کاری یا علمی کار کند و او صرفا یک همپا، همکار، هم راز، هم یار بداند و از او توقع دیگری نداشته باشد؟ این کار شدنی است ولی تمرینی فرهنگی و اجتماعی بسیار گسترده و عمیق لازم است.
پ. و.
امید به خدا، اعتماد به نفس و تلاش کار خودش را کرده بود. من هر بار که حسادت دوستان دانشگاهی‌ام در دانشگاه فردوسی گل می‌کرد و در شهر هِرت کار دستم می‌دادند، دوباره به امید خدا و یاد عمران بشکنی می‌زنم و کار را شروع کردم و باز هم می‌کنم. زمین بخوری سگ‌های قطبی درنده تو را می‌خورند. در هر شکستی پیروزی است. در هر مشکلی حکمتی است. حکمتی که بعد از مدتی معلوم می‌شود.
پ. و.
واقعا رفتارها، نگاه‌ها، نیت‌ها چقدر می‌تواند صلح‌آمیز یا جنگ‌آور باشد. همیشه فکر می‌کنم کلمه ببخشید، معذرت می‌خواهم، جانم، عزیزم، قربانت گردم، چاکرم، مخلصم، محبت دارید و امثال آن‌ها چقدر می‌تواند روابط آدم‌ها را مستحکم‌تر کند. چقدر می‌تواند از پرونده‌های دادگستری کم کند. در گذشته‌های نه چندان دور همه به هم سلام می‌کردند. همه خیلی زود از هم عذرخواهی می‌کردند. صلح و صفا هم بیشتر از حالا بود. در فرهنگ‌هایی که کلمه لطفا، خواهش می‌کنم، ببخشید، معذرت می‌خواهم، جانم، عزیزم و... زیاد به کار می‌رود صلح و صفا بیشتر است.
پ. و.
البته زمانه هم شرایطی ایجاد کرد که حسودها و خبیث‌ها امکان مردم‌آزاری را داشته باشند.
پ. و.
عشایر کم سواد هستند ولی با فرهنگ هستند. روستاییان کم سوادند ولی فرهنگ و هنر زیستن در کنار هم را می‌دانند. آن‌ها شرکتی به نام قنات درست می‌کنند. در قنات‌های یزد، کرمان، گناباد، طبس و فردوس و کاشان و... ۵۰۰ سال، ۱۰۰۰ سال است صدها خانوار باهم شریک هستند. شرکت آن‌ها پابرجاست وگرنه قنات خشک و ده آن‌ها ویران می‌شد. هر کس راز و رمز این همزیستی را پیدا کرد راز و رمز کل تمدن و فرهنگ ما را روشن کرده است. من قنات‌هایی می‌شناسم که مسلمان و زرتشتی، مسلمان و یهودی، شیعه و سنی، کرد، ترک، فارس و ترکمن در آن شریک هستند. آن‌ها در طول ده‌ها بلکه صدها سال با هم از آب یک قنات کشاورزی و زندگی کردند. این شاهکار همزیستی مسالمت‌آمیز، در کل جامعه جهانی است. فرهنگ یعنی این.
پ. و.
ممکن است یک آدم در رشته تخصصی خودش خیلی ماهر باشد ولی از اجتماع هیچ نداند. یک چوپان در چوپانی ماهر است ولی از مسائل اجتماعی هیچ نمی‌فهمد. یک جراح مغز و اعصاب هم می‌تواند مثل چوپان باشد. در جراحی بسیار دانا باشد اما از مسائل اجتماعی از یک چوپان هم کمتر بفهمد. یک فیزیکدان و شیمی‌دان برجسته هم ممکن است در رشته خود سرآمد باشند اما آن قدر از دنیا و مسائل سیاسی و اجتماعی هیچ نفهمد که برای امثال هیتلر و صدام حسین بمب درست کند.
پ. و.
دانایی منشأ تحولات است. آن‌ها که از تحول می‌ترسند از دانا شدن مردم هم می‌ترسند. مردم دانا که شدند صندلی را از زیر دیکتاتور می‌کشند. او را دربه‌در دنیا می‌کنند. او را بر سر دار می‌کنند او را آن قدر می‌زنند که بمیرد. دیکتاتورها هر وسیله‌ای را که دانایی بیاورد منع و غیرقانونی و هر وسیله‌ای که نادانی و خرافات بیاورد تشویق می‌کنند.
پ. و.
آیا آن‌ها که کوله‌بار خود را می‌بندند و به شهرها مهاجرت می‌کنند پیش از آن که به امیدی بروند از وضع موجود فرار می‌کنند؟ آیا آن‌ها که از کشورهای خود فرار می‌کنند پیش از آن که به سوی بهشت بروند از جهنم فرار می‌کنند. فرار از مرگ برای زیستن. فرار از زندان اجتماعی برای اندکی هوای آزادی. هر روز در تلویزیون مهاجرین غیرقانونی فراری آفریقایی، آسیایی را می‌بینیم که با به خطر انداختن جان خود از موطن خود فرار می‌کنند. بدون آن که بدانند. آن جا که می‌روند کجاست.
پ. و.
از اردو سؤال کردم تو نماز خوانده‌ای؟ اردو گفت من بلد نیستم نماز بخوانم. گفتم تو هیچ وقت نماز می‌خوانی؟ گفت نه. هیچ‌کس به من یاد نداد چطور نماز بخوانم. به اردو گفتم می‌خواهی من به تو یاد بدهم نماز بخوانی. گفت نه آقای مهندس من توی کوه با خدا حرف می‌زنم. نماز نمی‌خوانم.
پ. و.
هر که گفت همه را با هم مساوی می‌کند یا نادان است یا دارد کلاه سر مردم می‌گذارد.
پ. و.
بیژن ساکت بود. کلمه خان چوپان برای بیژن مظهر قدرت بود و کلمه گل مظهر عشق. او این دو کلمه را خوب یاد گرفته بود. من به یاد شعر معروف افتادم. درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پا را
پ. و.
یک کلمه درشت روی کاغذ نوشتم، گفتم می‌توانی بخوانی؟ پرسید چه نوشته‌ای؟ گفتم نوشته‌ام خان چوپان. یک مرتبه شاد شد. پرسید مگر می‌شود روی کاغذ نوشت خان چوپان؟ گفتم روی کاغذ همه چیزها و همه اسم‌ها را می‌شود نوشت. پرسید روی کاغذ می‌شود اسم خدا را هم نوشت. گفتم بله و اسم خدا را نوشتم. گفت این اسم خدا نیست. پرسیدم چرا؟ گفت خدا خیلی بزرگ است. این که تو نوشته‌ای کوچک است. من دفتر را باز کردم. یک کلمه خدا به بزرگی عرض دو صفحه دفتر نوشتم. نگاه کرد گفت حالا یک چیزی شد. گفتم بیا کلمه خان چوپان را بنویس.
پ. و.
من که از یزد می‌آمدم برایم همزیستی ادیان عادی بود. ولی این امر برای برخی از دانشجویان که از شهرهایی با مردمان یک دست می‌آمدند جالب بود. مهم‌ترین درسی که باید از جامعه سنتی خود بیاموزیم و به آن افتخار کنیم، همزیستی مسالمت‌آمیز است. همزیستی آدم‌هایی با قومیت‌ها، ادیان، مذاهب، زبان‌ها، لباس‌ها و خوراک‌های مختلف. این آدم‌ها همه در یک شهر یک محله و یک کوچه و گاه در یک دربند با هم زندگی می‌کردند. شهرهای شمال خراسان عالی‌ترین موزه مردم‌شناسی‌اند. عالی‌ترین نمونه شهرهای همزیستی مسالمت‌آمیز بوده و هستند. قدر این ارزش‌ها را بدانیم و آن‌ها را پاس بداریم و ترویج کنیم.
پ. و.

حجم

۶۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۶۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان