بریدههایی از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم)
۴٫۷
(۱۴۱)
رهآورد آموزش و پرورش ما آزادیخواهی، آزاد اندیشی، اعتماد به نفس، ابتکار، اختراع، اقتصاد، صلح، دوستی و محبت، تساهل، همزیستی مسالمتآمیز نیست که نیست.
1976
پول دارها، پولشان مواظبشان است. در خانوادههای فقیر و متوسط، اقوام باید مواظب هم باشند.
1976
این سعادت است که آدم بداند تا سه چهار ماه دیگر میمیرد. با همه خداحافظی و با هر کس که حساب و کتابی دارد تسویه میکند و حلالیت میطلبد. توی این چند ماه به اندازه یک قرن هم عمر و کیف میکند
1976
مردم در مقابل هر پدیده جدید حتی ساک و چمدان، حتی زنگ در خانه مقاومت به خرج میدادند. وقتی زنگ خانهها برقی شد عدهای میگفتند بیناموسی رواج پیدا میکند. آخر وقتی با کوبه در میزدند، کوبهی زن و مرد جدا بود و معلوم میشد که پشت در خانه، زن است یا مرد، از داخل خانه زن یا مرد در را باز میکرد. ولی زنگ اخبار معلوم نمیکرد که پشت در خانه زن است یا مرد. به همین دلیل مردم زنگ اخبار را به راحتی قبول نمیکردند.
1976
اگر سیاست های سخت گیرانه آموزش و پرورش موفق بود هرگز انقلاب نمی شد. وجود انقلاب عدم موفقیت آموزش و پرورش سختگیرانه دوره شاه را می رساند
1976
شما مردهای پدرسوخته ۳۰۰۰ سال است نگذاشتهاید ما زنها به جایی برسیم. حالا که دولت گفته زنها هم میتوانند به دانشگاه بروند من ۸۶ ساله هم درس میخوانم و به دانشگاه میروم، رأی هم میدهم دعا هم میکنم بر پدر و مادر کسی که برای ما دانشگاه ساخت
1976
بزرگترین سرگرمی مردم رفتن به روضه بود. روضه هم سالی چند بار بیشتر نبود. مثل حالا نبود که در تمام سال روضهخوانی باشد. هر سال ده شب در حسینیه پشت باغ و گاه هم در حسینیههای کوچکتر روضهخوانی میکردند.
1976
آن زمان محلهها دنبال روحانی و منبری درجه یک بودند حالا (۱۳۸۲) دنبال مداح روزی ۳۵۰-۵۰۰ هزار تومانی هستند. آن موقع به محتوا کار داشتند حالا به صوت و آواز.
1976
مردم از ترس مرگ از روستاهایشان فرار میکنند تا در شهر دچار فقر و رسوایی شوند.
1976
او از روستاهای دهات بافق یزد ارزن میآورد و آش ارزن و نان ارزن درست میکرد. بیخود نیست که اکثر همسایههای ما در سن کمتر از ۴۰ سال مردند.
1976
انتخابات مجلس هم در سالهای ۱۳۴۰ جالب بود. شب انتخابات که میشد بساط پلوخوری برقرار میشد. در خانه آقایان جلیلی، صرافزاده، کوراوغلی، رسولیان، هراتی، طاهری، نواب و عوامل آنها که در تمام سال، بلکه چهار سال بسته بود شب انتخابات باز میشد. یک مرتبه روضهخوانیها همراه با شام و ناهار زیاد میشد. هر گروه سعی میکرد شناسنامه مردم را جمع کند. گاراژ اطمینان و اتویزد به رانندگان ماشین دهات میگفتند شناسنامه دهاتیها را بگیرند و بیاورند. هر راننده گاه یک یا دو گونی شناسنامه میآورد. وقتی ۱۶ سالم بود در انتخابات مجلس پای صندوق رأی در محل پرورشگاه آن زمان واقع در خیابان تفت بودم. ۶-۵ گونی شناسنامه به حوزه رأی آورده بودند. ما باید برگههای رأی را مینوشتیم، امضا میکردیم یا انگشت میزدیم و به صندوق میانداختیم.
ماهزاد♡
بالاخره جوانی است و ارزشهای دروغینی که آدم برای خود درست میکند. البته ثروت نوعی اعتماد به نفس میآورد.
n re
آدم باید خیلی تجربه داشته باشد که کلمه نه در دهانش باشد. وقتی از او میپرسند خانه داری؟ بگوید نه، باغ داری بگوید نه، شراب میخوری؟ بگوید نه. نه گفتن در زندگی خیلی مهم است. بیجهت نیست که ننه سکین میگفت: مادر یک نه بگو صد سال راحت باش.
مهدی
اکثر خاطرهنویسها، خاطرات آدمهای مهم، ثروتمند و سیاستمدار را مینویسند. من دلم میخواهد از رفقای بچگیام، از مردمیکه با آنها زندگی کردم، از قشر پایین و زیربنایی اجتماع که در تمام عمرشان استثمار شدهاند و آدمهای خیلی کمی به زندگی آنها توجه دارند صحبت کنم.
مهدی
همیشه ثروتمندان که با استثمار مردم ثروتمند شدهاند میخواهند با تحقیر مردم برای خود بهشت بخرند.
کاربر ۴۷۶۲۴۲۱
گر علم، علم است راه خود را مییابد. نباید برای اشاعه آن دعوا راه انداخت.
کاربر ۱۹۸۵۳۲۴
این اسرافکاری که ما در مراسم مردن میکنیم و میخواهیم پز بدهیم که ما حتی در مردن بهتر از همه هستیم، رسمی است که از دورۀ فراعنه مصر به ما سرایت کرده است و حالا خیلی شدت پیدا کرده است و آثار بیرونی آن بیشترشده است
n re
او گفته است که آهن بدن بچه کم است. آهای مردم! آهای مردم! مگر بدن آدم آهن دارد؟ پوست ساعدش را میکشید و فریاد میزد این مزخرفات چیست این دکترکها میگویند؟ بدن آدم آهن دارد؟ حالا آهن بدنش کم است فکر میکنید گفته است بچه چه بخورد؟ ای مردم! دکتر سینا گفته است بچه زرده تخممرغ و اسفناج بخورد. بندۀ خدا اگر آهن بدنش کم است بیل بخورد، کلنگ بخورد. آهای مردم! شما را به خدا پیش دکترکهای دانشگاه رفته نروید. پیش همین حکیم باشیهای خودمان بروید. من این همه بچه بزرگ کردم اینقدر بچهها را پیش حکیمباشیها بردم ۲ ریال که پول ندادم، حرف مزخرف هم نشنیدم، بروم ۲ تومان بدهم که بگویند آهن بدن بچه کم است. واعجبا دوره آخرالزمان است!
n re
یک آدم تندرو مرا ۱۵ سال از درک مباحث علمی عقب انداخت. چند تا آقازاده اینطوری مانع عقب افتادگی میلیونها بچه این مملکت میشوند؟ خدا میداند!
anahita.bdbr
میتوانم قسم بخورم که در تمام کردستان سال ۱۳۴۲ یک قفل یا زنجیر یا بیل و کلنگ و ابزار کشاورزی خارجی وجود نداشت. پای وسایل خارجی مثل رادیو و لامپا تازه باز شده بود. این شهرها همه تولید کننده بودند. مغازهها اکثراً کارگاه هم بودند. وای که این درآمد نفت و بیبرنامه بودن دولتها چه بر سر این مملکت آورد! شهرها برای روستاها کالا تولید میکردند، محصولات آنها را میخریدند و میفروختند. رابطه سنتی شهر و روستاهای ما رابطهای بسیار معقولانه بود. سرمایههای شهریها در روستاها کار میکرد.
omega
حجم
۹۵۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۳۴ صفحه
حجم
۹۵۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۳۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان