بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پیغام ماهی‌ها | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب پیغام ماهی‌ها اثر گل‌علی  بابایی

بریده‌هایی از کتاب پیغام ماهی‌ها

امتیاز:
۴.۹از ۲۴ رأی
۴٫۹
(۲۴)
با رسیدن به نزدیکی کرمانشاه، تعادل وانت به هم خورد، زدیم کنار و دیدیم سیمرغ‌مان پنجر شده. نشانه‌های آن شوک حاصله از شروع جنگ به خوبی قابل مشاهده بود. فوج فوج تراکتور، اتوبوس، مینی‌بوس و وانت و ماشین‌های شخصی را می‌دیدیم که پُر از آدم، داشتند از روستاها و شهرهای منطقه به کرمانشاه می‌رفتند. خواست خدا بود که در آن‌جا ماشین ما پنجر شد، چون مردم که دیده بودند ما با آن وانت مسلح به کالیبر ۵۰ داریم به سمت منطقه می‌رویم، خیلی دلگرم شدند. خیال می‌کردند ما هفت نفر پاسدار مسلح به آن قبضه کالیبر ۵۰، چنان زبده هستیم که می‌توانیم برویم و پدر صدام را در بیاوریم!
S
آقای بروجردی دو قبضه خمپاره انداز ۱۲۰ میلی متری اسرائیلی به ما تحویل دادند. من در دوران سربازی با خمپاره انداز ۸۱ میلی متری آمریکایی کار کرده بودم و با آن آشنایی داشتم اما با خمپاره انداز اسرائیلی ابدا. بچه‌ها اصرار داشتند من با این خمپاره انداز شلیک کنم هر چقدر هم که می گفتم بلد نیستم کسی قبول نمی کرد. می گفتم چون زاویه‌یاب آن را نمی‌دانم، کافی است گلوله را براساس زاویه‌بندی غلط پرتاب کنم، آن وقت، برمی‌گردد روی سرمان، همه‌ی ما را نفله می‌کند. باز گفتند: اشکالی ندارد، شما گلوله را شلیک کن و اصلاً نگران عواقب‌اش نباش. دیگر برایم چاره‌ای نمانده بود. گفتم: خب، پس شما همگی، قدری بروید عقب. از آن‌جا که طرز کار زاویه‌یاب قبضه ۱۲۰ م.م را بلد نبودم، دستگیره‌ی آن را بدون محاسبه و به طور مکانیکی چرخاندم. گلوله خمپاره را برداشتم، ضامن آن را کشیدم،‌ زیر لب سه بار قل‌هوالله خواندم و آن را به گلوله کوف کردم
S
آغاز جنک تحمیلی داستان عزیمت ما به مرز های غرب کشور در تابستان ۵۹ هم از این قرار بود که سرهنگ علی صیّادشیرازی که از بهار ۱۳۵۹ فرماندهی قرارگاه عملیاتی غرب ارتش را به عهده داشت، به اتفاق سروان غلام‌رضا آذربون؛ فرمانده سپاه قصرشیرین و سرپل‌ذهاب آمده بودند به سپاه استان همدان و در ملاقات با آقای طایفه نوروزی، تقاضای اعزام نیروی کمکی به نوار مرزی قصرشیرین و دشت ذهاب را داشتند. به دستور فرماندهی سپاه استان همدان، بنده و جمعی از بچّه‌ها، رفتیم در پاسگاه‌های مرزی تیله‌کوه، برارعزیز و تنگه هووان ـ در حد فاصل قصرشیرین تا دشت ذهاب ـ مستقر شدیم. حالا خوب است بدانید که در تابستان ۵۹، کل نیروهای ارتش و سپاه در چهار استان غربی کشور اَعَم از ایلام، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی، تحت کنترل عملیاتی یک مرکز فرماندهی مشترک قرار داشتند به اسم قرارگاه عملیاتی غرب کشور.
S
بحران در کردستان هنوز چند روزی از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نگذشته بود که گروه هایی متشکل از؛ ساواکی‌های فراری، احزاب و گروه های وابسته به شرق و غرب با همکاری مهره هایی از قبیل: شیخ عزالدین حسینی؛ روحانی نمای حقوق بگیر ساواک در مهاباد، شیخ عثمان نقشبندی؛ فئودال درباری منطقه اورامانات و سر حلقه صوفیان نقشبندیه، سردار جاف و صنار مامدی؛ خوانین سلطنت طلب و... شهر های کرد نشین کشور را به آشوب کشیدند. در همان اوایل اوج‌گیری بحران کردستان بود که پای ما سپاهیان همدان به مناطق کردنشین غرب کشور باز شد.
S
برگزاری رفراندوم قانون اساسی نظام در پاییز ۱۳۵۸ که توسط سازمان تحریم شد ـ هنوز مرزبندی سفت و سختی بین بچّه‌های سپاه و عناصر مجاهدین خلق ایجاد نشده بود. لذا، من که به عنوان مربی آموزش نظامی سپاه در آن پادگان مشغول به فعالیت بودم، هم به بچّه سپاهی‌های خودمان آموزش می‌دادم، هم به طرفداران سازمان!...
S
اوّلین کتابی که خواندن آن مرا به شدت تکان داد و متحول کرد، «ابوذر غفاری»؛ به قلم نویسنده مصری دکتر عبدالحمید جودت‌السحار و با ترجمه‌ی شیوای مرحوم دکتر علی شریعتی بود.
ادریس
در جنگ ما نیروهای مردمی حرف اول و آخر را می‌زدند. درست است که این نیروها سربازهای سه‌ماهه محسوب می‌شدند، اما بسیاری از آن‌ها زندگی خودشان را طوری تنظیم کرده بودند که تنها در هنگام کار و برداشت محصول از جبهه منفک می‌شدند و باقی سال را در جبهه می‌ماندند.
shariaty
سازمان منافقین اعلامیه‌ای داد با این عنوان: روزی ۳۰ ترور انقلابی! یعنی واحدهای تروریستیِ معروف به میلیشیای سازمان، موظف شدند هر روز، در سطح کشور ۳۰ مورد ترور علیه مردم و اعضای نهادهای انقلابی نظام اجرا کنند.
shariaty
صبح رفتیم و از بالای دیدگاه منطقه را دید زدیم، متوجه شدیم دشمن این راه‌کار را بسته. یقین کردیم عملیات این محور لو رفته است و باید فکر دیگری بکنیم. این موضوع همه را نگران کرد. به همین منظور جلسه‌ای تشکیل دادم و به مسؤولین تیپ گفتم: «ما برای ارتفاع و زمین نمی‌جنگیم، بلکه برای تکلیف می‌جنگیم. ممکن است بتوانیم منطقه‌ای را بگیریم و نگه داریم، شاید هم ضربه بزنیم و برگردیم. در هر دو حالت وظیفۀ ما عمل به تکلیف است. شما هم بروید و نیروهایتان را توجیه کنید. اگر فرصتی شد، خودم هم این کار را می‌کنم.»
Mamademad Roshani
قرار شد با هلی کوپتر در انتهای ارتفاع صلوات آباد هلی‌برن بشویم و بعد از عقب زدن نیروهای ضدانقلاب، خودمان را برسانیم به بالای گردنه صلوات‌آباد. هلی‌برن نیروها خیلی قشنگ اجرا شد. خود صیّاد هم شخصاً در عملیات حضور داشت. منتها، به محض تار و مار کردن تجمع ضدانقلابیون مسلح در پایین ارتفاع، موقعی که گروه‌های چهارگانه ما به سمت نوک ارتفاع حرکت کردند، ارتباط آن گروه‌های تحت امر صیّاد با ما قطع شد. چون که سرعت بچّه‌های ما بیشتر بود. از طرف دیگر، گروه‌های همراه صیّاد را تک‌تیراندازهای ضدانقلاب وسط راه معطل کردند. این شد که بچّه‌های ما سریع جلو کشیدند و رسیدیم به مدخل تنگه‌ی صلوات‌آباد. آن‌جا بود که ضدانقلاب به محاصره ما درآمد
S

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان