بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جستارهایی در باب عشق | صفحه ۷ | طاقچه
کتاب جستارهایی در باب عشق اثر آلن دوباتن

بریده‌هایی از کتاب جستارهایی در باب عشق

نویسنده:آلن دوباتن
انتشارات:انتشارات جامی
امتیاز:
۳.۵از ۱۶۰ رأی
۳٫۵
(۱۶۰)
مشکل نیاز ما به دیگران برای مشروعیت بخشیدن به وجودمان این است: که پیوسته از این طریق، تحت نفوذ آنها قرار داریم و به نحوی دقیقآ آن هویتی را حفظ می‌کنیم، که به ما نسبت می‌دهند. استاندال بر این نظر است که: ما بدون دیگران فاقد شخصیتیم
پروا
«زنانی که زیبایی کامل دارند، باید به مردان بدونِ تخیل واگذاشته شوند.»
Fatima
اگر نفرت از خود دست بالا را داشته باشد، در آن صورت کسی که پاسخ عشق را دریافت کرده اظهار می‌دارد که: معشوق (به هر بهانه و دستاویزی) چندان برای او مطلوب و مناسب نیست (خوب نبودن به معنای معاشرت با افراد ناشایست). ولی اگر عشق به خود دست بالا را پیدا کند، هر دو سوی عشق ممکن است بپذیرند که دوطرفه بودنِ عشق‌شان، لزومآ گواهی بر حقیر بودنِ معشوق نیست، بلکه شاهدی بر آن است که هر دوی‌شان چقدر عزیز و محبوب یکدیگرند.
Fatima
عکس نفرین خدایان یونانی، تقدیرگرایی روان‌شناختی، لااقل این نوید را می‌داد که می‌توان از این تقدیر رهایی یافت، هر جایی که نفس باشد، خودپرستی هم می‌تواند آنجا باشد. اگر قدرت داشتم که از تختم بلند شوم، می‌توانستم دوباره تا کاناپه‌ام بروم، و بعد مثل ادیپ در کولونوس می‌توانستم مُهر پایان بر رنج و دردهایم بزنم. اما قادر نبودم عقل و حواسم را به قدر کافی متمرکز کرده و از خانه بیرون بزنم و کمک بخواهم. حتی نمی‌توانستم صحبت کنم، نمی‌توانستم غم خودم را با کسی در میان بگذارم، پس مرا خرد و تباه کرده بود.
الی
ولی همان‌طور که دیگران به ما برچسب می‌زنند، توصیف و تعریف می‌کنند، کسی که سرانجام عاشقش می‌شویم «سیخ کباب مناسب‌تری خواهد بود»، کسی که کم و بیش بنا به دلایلی که ما تصور می‌کنیم به خاطرشان دوست داشتنی هستیم دوستمان دارد، و کم و بیش به خاطر همان دلایلی درک‌مان می‌کند که نیازمند درک شدن هستیم. اینکه من و کلوئه با هم بودیم بدان معنا بود که، دست کم برای آن زمانِ خاص (از زندگی‌مان) فضای کافی به ما داده شده بود تا به شیوه‌ای مناسب در پیچیدگی‌های زندگیمان رشد کنیم و خود را گسترش دهیم.
الی
کلوئه چند سال قبل، برای مدتی با استاد دانشگاهی از دانشگاه لندن دوست بود. او که یک فیلسوف تحلیلی بود، پنج جلد کتاب نوشته بود و در چندین مجلهٔ پژوهشی مقاله می‌نوشت، وی کلوئه را با القای حسّی تحقیرآمیز ترک کرده بود. خُب، او چطور موفق به این کار شده بود؟ کلوئه نمی‌توانست چیزی در این باره بگوید و این استاد بدون آنکه صراحتآ حرفی سرزنش‌آمیز بزند یا انتقادی کند موفق به شکل دادن آمیب (کلوئه) برطبق پیش فرض‌های خودش شده بود. یعنی به کلوئه القا شده بود که او تنها یک دانشجوی زیبا است و باید امور مربوط به تفکر را به استاد واگذارد. بنابراین، کلوئه ناخودآگاه رفتاری را در پیش می‌گیرد که برایش تعیین شده بود: نقشی که مانند یک ورقهٔ امتحان آخر ترم توسط استادی که پنج کتاب نوشته و در چندین نشریه پژوهشی قلم‌فرسایی می‌کند جلو رویش گذاشته شده بود. سرانجام کلوئه همان قدر احساس حماقت می‌کرد که استاد به او تلقین کرده بود که هست!
الی
نیازهایی که امیدی به رفع آن‌ها نیست، خود راه‌حل‌هایی برای خودشان پدید می‌آورند. تشنگی، توهم آب را می‌بیند، و نیاز به عشق، توهم شاهزادهٔ رویاها را. فرضیهٔ سراب، همیشه یک توهّم مطلق نیست، فرد گمشده در بیابان چیزی را در افق می‌بیند. تنها با این تفاوت که نخلستان پژمرده، چشمهٔ آب خشک شده و ملخ‌ها به آن‌جا هجوم برده‌اند.
الی
من به خاطر بدن کلوئه عاشقش نبودم، بلکه جسمش را به آن امید دوست می‌داشتم که نویدی بود بر آنچه که هست و این، امید چقدر الهام‌بخش و پرهیجان بود.
الی
عشق چیزی بود که من تصمیم گرفته بودم به رفتار و حرکات او نسبت دهم، رفتار او شاید از نظر افراد حاضر در صف سوپرمارکت مفهوم دیگری داشت. یک انسانی به هیچ وجه فی‌نفسه خوب یا بد نیست. این بدان معنا است که دوست داشتن یا متنفر بودنِ از یک شخص ضرورتآ در اساس، یک امر ذهنی، و شاید هم خیالبافانه است.
الی
فیلسوف در اتاق خوابش به همان اندازهٔ فیلسوفِ در باشگاه شبانه، فردی مضحک و خنده‌دار است. چون جسم در هر دو مکان غالب و بسیار آسیب‌پذیر است. بنابراین، مغز به ابزاری خاموش یا ابزاری برای سنجش و ارزیابی، فارغ از همهٔ هیجانات بدل می‌شود. بی‌وفایی تفکر، در خلوتِ خودش نهفته است. عاشق می‌گوید: اگر چیزی هست که نمی‌توانی بر زبان آوری، پس چیزهایی هست که باید تنها بدان‌ها فکر کنی. در این صورت آیا واقعآ فردِ قابل اعتمادی هستی؟ اگر معشوق پی ببرد که عاشق در حین مهرورزی مشغول فکر کردن به دیگری است ـ (حتی اگر افکارش ناشایست و آزاردهنده هم نباشند) احتمالا دچار آشفتگی می‌شود. چون تفکر متضمن داوری و قضاوت است، و چون همگی ما دست خوشِ این هراسیم که قضاوت دربردارندهٔ امری منفی است، پس فکر کردن در حین مهرورزی اساسآ مورد ظن و بدگمانی است. از این روی، برآوردنِ آهی که موجِ افکار عشاق را ساکت می‌سازد، به همین دلیل، حاکی از آن است که: من آن قدر هیجان‌زده‌ام که نمی‌توانم به چیزی فکر کنم. من تو را می‌بوسم، پس به چیزی نمی‌اندیشم ـ مهرورزی در سایه افسانه‌ای از این نوع رخ می‌دهد، اتاق خواب مکانی خاص است که هر دو طرف در رابطهٔ با آن به توافق رسیده‌اند...
الی
مرا از روزنامه‌ای که می‌خواند و نوع موسیقی مورد علاقه‌اش آگاه کرد، اما در مورد اینکه او واقعآ کیست چیزی عایدم نشد
الی
که نامه‌های عاشقانه‌اش کاملا بی‌نقص، و منطقی هستند، منطقی‌تر از واژه‌های جاری بر زبان یک عاشق واقعی، که قاعدتآ افکارش آشفته است و عبارات زیبا و مناسب همیشه از ذهنش می‌گریزند. میل و تمنای راستین فاقد فصاحت و دقت است
الی
اما در اصل برای آنکه خودمان را از اضطراب تصدیق اینکه هر اتفاقی در زندگی‌مان، هر چند اندک، حاصل اعمال خود ماست، رها کنیم، دست به ابداع مفهوم «سرنوشت» می‌زنیم، هیچ طوماری (و از این رو هیچ سرنوشت از پیش تعیین شده‌ای) وجود ندارد، در یک کلام، هیچکس داستان زندگی ما را ننوشته یا عشق زندگی ما را تضمین نکرده است.
الی
عشق همان قدر که نامعقول و غیرمنطقی است گریزناپذیر هم هست ـ و متأسفانه نامعقول بودنش استدلالی بر علیه‌اش نمی‌باشد.
Hamid.S
درک و احساس فضیلت، به شکلی خودجوش در خاک حاصلخیز رنج رُشد می‌یابد.
Hamid.S
ساعت هفت بعدازظهر بود و برف هنوز می‌بارید، کم‌کم پردهٔ سفیدی بر روی شهر کشیده شد. همین کفن من می‌شد. همان طور که یادداشتم را می‌نوشتم فکر کردم، کسی که این را می‌خواند آدمی زنده است، ولی نویسندهٔ آن مرده است.
Hamid.S
اول زندگی، بعد عشق، زمان مرهم همهٔ دردهاست.
Hamid.S
زندگی بدون عشق و بدون اینکه کسی حرف مرا بشنود، چه ارزشی دارد؟ آزادی چه ارزشی دارد؟ وقتی معنای آزادی این باشد که معشوق بتواند آزادانه تو را رها کند.
Hamid.S
«اولا انسان پیش از هر چیز، اعمال فردی را کاملا بی‌توجه به انگیزه‌ها و فقط بر اساس پیامدهای مفید و مضرتشان، نیک یا بد توصیف می‌کند. ولی آدم خیلی زود منشأ این انتساب‌ها را فراموش می‌نماید و به این باور می‌رسد که صفت نیک و بد، خصلت ذاتی این اعمال است، بدون توجه به پیامدهای‌شان...»
Hamid.S
تنها تفاوت بین پایان عشق و پایان زندگی این است که دست کم در مورد مرگ خیالمان راحت است که پس از مردن دیگر هیچ چیزی را حس نخواهیم کرد، امّا چنین آسایشی در مورد عشق وجود ندارد. چون یک عاشق می‌داند که پایان یک رابطه ضرورتآ پایان یک عشق نیست
Hamid.S

حجم

۲۴۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۴۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان