بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جستارهایی در باب عشق | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جستارهایی در باب عشق

بریده‌هایی از کتاب جستارهایی در باب عشق

نویسنده:آلن دوباتن
انتشارات:انتشارات جامی
امتیاز:
۳.۵از ۱۶۲ رأی
۳٫۵
(۱۶۲)
«مرسوم نیست عاشق آنچه که داریم بشویم»
کاربر ۵۲۹۲۹۱۸
کمی بعد کلوئه را دیدم که با حالتی رنجور و کمی مضطرب از آن طرف سالن به سوی من می‌آید، بعدآ فهمیدم که حس و حال همیشگی او این جوری است. چهره‌اش همیشه طوری بود که گویی می‌خواهد شروع به گریه کند. در چشمانش ترسی موج می‌زد که انگار خبر خیلی بدی به او داده بودند. چیزی درون او بود که آدم می‌خواست به او دلداری و قوت قلب بدهد ـ یا تکیه‌گاهش بشود.
کاربر ۵۲۹۲۹۱۸
فقط مادامی که معشوق باور نماید که مارکسیست لااقل چیز باارزشی نیست، مارکسیست می‌تواند بر این باور ادامه دهد که معشوق کم و بیش همه چیز است. اگر ارج و قرب کلوئه به علت نزدیکی با من در نظرم کم شده بود، علتش این بود که او در این جریان به بیماری مسری من گرفتار آمده بود.
amir
اگر خودمان را اندکی بیشتر دوست بداریم عشق قادر است برای همه، فرایندی فارغ از درد و رنج باشد،
mohiii ftt
وقتی آدم عاشق باشد، طول زمان مهم نیست و اهمیت چندانی ندارد. مهم احساسی است که آدم دارد و کارهایی که انجام می‌دهد و به چشم می‌آید.
mohiii ftt
تشنگی، توهم آب را می‌بیند، و نیاز به عشق، توهم شاهزادهٔ رویاها را.
mohiii ftt
جذاب‌ترین افراد آنهایی نیستند که اجازه می‌دهند فورآ با آنها صمیمی شویم (خیلی زود از چشممان می‌افتند)، یا کسانی که هرگز اجازه نمی‌دهند لمسشان کنیم (خیلی زود فراموششان می‌کنیم)، بلکه کسانی هستند که می‌دانند به چه نحو و دقیقآ به چه میزانی ـ امید و ناامیدی را مدیریت کنند.
mahsa
آیا آن قدر مرا دوست داری که بتوانم در مقابلت ضعیف باشم؟ همه توانمندی را دوست دارند، اما آیا تو به خاطر کمبودهایم مرا دوست داری؟ آزمایش واقعی این است. آیا اگر تمام چیزهایی که ممکن است از دست بروند را از دست بدهم، باز هم به خاطر چیزهایی که همیشه دارم مرا دوست خواهی داشت؟
Bahar
آدم باید وارد رابطه‌ای مناسب با توقعات خودش بشود، یعنی، همانقدر پیش بره که طرف مقابلش پیش می‌ره. در واقع یک رابطه متعادل ـ یعنی این‌طور نباشه که یه طرف، دیگری رو فقط برای این بخواد که با او سرگرم بشه، اما دیگری به عنوان یک عشق واقعی به طرف مقابلش نگاه کنه. به نظر من هر چه زجر و ناراحتی است از همین جا سرچشمه می‌گیره.
لیلا یزدی
بدون عشق، امکان ندارد که ما هویتی مناسب برای خویش به دست آوریم. در عشق همیشه تأییدی بر حضور مدام ما وجود دارد. تعجبی ندارد که، مفهوم و تصوّر خداوندی که در همه حال ناظر بر ماست، در همهٔ ادیان محوریت دارد: دیده شدن، تضمینی است بر اینکه ما وجود داریم، چه بهتر از آن که در این حالت با خدا یا معشوقی سروکار داشته باشیم که به ما عشق بورزد. محصور شده در میان کسانی هستیم که درست ما را به یاد نمی‌آورند ـ کسانی که اغلب برای آنها سرگذشت‌مان را تعریف می‌کنیم ـ ولی مکررآ فراموش می‌کنند که ما چند بار ازدواج کرده‌ایم، چند فرزند داریم، و آیا اسم ما بیل است یا پُل، کاترین است یا کاترینا (و خود ما نیز به همین شکل در مورد آنها عمل می‌کنیم)، پس، اَمن‌تر نیست، برای دوری جستن از خطرات نامرئی بودن، به آغوش کسی پناه ببریم که هویت ما را دقیقآ در خاطرش نگه می‌دارد؟
Bahar
شاید این مطلب حقیقت داشته باشد که تاکسی ما را ندیده باشد ما واقعآ وجود نداریم، و نمی‌توانیم به خوبی صحبت کنیم مگر آنکه کسی باشد که به حرفمان گوش بدهد. جان کلام اینکه ما کاملا زنده نیستیم، مگر اینکه کسی ما را دوست داشته باشد.
Bahar
ما با این امید عاشق می‌شویم که چیزهایی که در خود سراغ داریم را در فرد دیگر نبینیم، یعنی بزدلی‌ها، ضعف اراده، تنبلی، نابکاری‌ها، سازشکاری و بلاهت‌ها. فرد برگزیده را در دایره‌ای از عشق قرار می‌دهیم و تصمیم می‌گیریم هر چه درون آن جای دارد عاری از عیب و خطاست
مشکات
جهان مادی بیرون، از حالات درونی من تبعیت نمی‌نمود
پروا
شاید این مطلب حقیقت داشته باشد که تاکسی ما را ندیده باشد ما واقعآ وجود نداریم، و نمی‌توانیم به خوبی صحبت کنیم مگر آنکه کسی باشد که به حرفمان گوش بدهد. جان کلام اینکه ما کاملا زنده نیستیم، مگر اینکه کسی ما را دوست داشته باشد.
Fatima
مشکل نیاز ما به دیگران برای مشروعیت بخشیدن به وجودمان این است: که پیوسته از این طریق، تحت نفوذ آنها قرار داریم و به نحوی دقیقآ آن هویتی را حفظ می‌کنیم، که به ما نسبت می‌دهند. استاندال بر این نظر است که: ما بدون دیگران فاقد شخصیتیم
پروا
«زنانی که زیبایی کامل دارند، باید به مردان بدونِ تخیل واگذاشته شوند.»
Fatima
اگر نفرت از خود دست بالا را داشته باشد، در آن صورت کسی که پاسخ عشق را دریافت کرده اظهار می‌دارد که: معشوق (به هر بهانه و دستاویزی) چندان برای او مطلوب و مناسب نیست (خوب نبودن به معنای معاشرت با افراد ناشایست). ولی اگر عشق به خود دست بالا را پیدا کند، هر دو سوی عشق ممکن است بپذیرند که دوطرفه بودنِ عشق‌شان، لزومآ گواهی بر حقیر بودنِ معشوق نیست، بلکه شاهدی بر آن است که هر دوی‌شان چقدر عزیز و محبوب یکدیگرند.
Fatima
عکس نفرین خدایان یونانی، تقدیرگرایی روان‌شناختی، لااقل این نوید را می‌داد که می‌توان از این تقدیر رهایی یافت، هر جایی که نفس باشد، خودپرستی هم می‌تواند آنجا باشد. اگر قدرت داشتم که از تختم بلند شوم، می‌توانستم دوباره تا کاناپه‌ام بروم، و بعد مثل ادیپ در کولونوس می‌توانستم مُهر پایان بر رنج و دردهایم بزنم. اما قادر نبودم عقل و حواسم را به قدر کافی متمرکز کرده و از خانه بیرون بزنم و کمک بخواهم. حتی نمی‌توانستم صحبت کنم، نمی‌توانستم غم خودم را با کسی در میان بگذارم، پس مرا خرد و تباه کرده بود.
الی
ولی همان‌طور که دیگران به ما برچسب می‌زنند، توصیف و تعریف می‌کنند، کسی که سرانجام عاشقش می‌شویم «سیخ کباب مناسب‌تری خواهد بود»، کسی که کم و بیش بنا به دلایلی که ما تصور می‌کنیم به خاطرشان دوست داشتنی هستیم دوستمان دارد، و کم و بیش به خاطر همان دلایلی درک‌مان می‌کند که نیازمند درک شدن هستیم. اینکه من و کلوئه با هم بودیم بدان معنا بود که، دست کم برای آن زمانِ خاص (از زندگی‌مان) فضای کافی به ما داده شده بود تا به شیوه‌ای مناسب در پیچیدگی‌های زندگیمان رشد کنیم و خود را گسترش دهیم.
الی
کلوئه چند سال قبل، برای مدتی با استاد دانشگاهی از دانشگاه لندن دوست بود. او که یک فیلسوف تحلیلی بود، پنج جلد کتاب نوشته بود و در چندین مجلهٔ پژوهشی مقاله می‌نوشت، وی کلوئه را با القای حسّی تحقیرآمیز ترک کرده بود. خُب، او چطور موفق به این کار شده بود؟ کلوئه نمی‌توانست چیزی در این باره بگوید و این استاد بدون آنکه صراحتآ حرفی سرزنش‌آمیز بزند یا انتقادی کند موفق به شکل دادن آمیب (کلوئه) برطبق پیش فرض‌های خودش شده بود. یعنی به کلوئه القا شده بود که او تنها یک دانشجوی زیبا است و باید امور مربوط به تفکر را به استاد واگذارد. بنابراین، کلوئه ناخودآگاه رفتاری را در پیش می‌گیرد که برایش تعیین شده بود: نقشی که مانند یک ورقهٔ امتحان آخر ترم توسط استادی که پنج کتاب نوشته و در چندین نشریه پژوهشی قلم‌فرسایی می‌کند جلو رویش گذاشته شده بود. سرانجام کلوئه همان قدر احساس حماقت می‌کرد که استاد به او تلقین کرده بود که هست!
الی

حجم

۲۴۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۴۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰
۳۰%
تومان