بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نجیب‌زاده‌ای در مسکو | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نجیب‌زاده‌ای در مسکو

بریده‌هایی از کتاب نجیب‌زاده‌ای در مسکو

۴٫۱
(۷۴)
«منظور من از گسترش‌دادن افق‌هایت این است که تحصیل، گسترهٔ جهان، شگفتی‌های آن و شیوه‌های فراوان و متفاوت زندگی را برایت معنا می‌بخشد.» «آیا سفر همین را به‌شکل مؤثرتری برای انسان به ارمغان نمی‌آورد؟» «سفر؟» «داریم در مورد افق‌ها صحبت می‌کنیم، درست است؟ همان خط افقی در محدودهٔ دید؟ به‌جای اینکه آدم در ردیف‌های منظم در مدرسه‌ای بنشیند بهتر نیست راهش را بگیرد و به‌سمت افقی واقعی حرکت کند تا بتواند ببیند که ورای آن چه‌چیزی قرار دارد؟ این همان کاری است که مارکوپولو وقتی به چین سفر کرد انجام داد؛ و کریستُف‌کُلُمب وقتی‌که به آمریکا سفر کرد؛ و کاری که پطرکبیر انجام داد؛ وقتی که ناشناس به سرتاسر اروپا سفر کرد.»
zohreh
قرن‌های متمادی، شامپاین برای شروع ازدواج و در کشتی‌ها مورداستفاده قرار می‌گرفت. بسیاری تصور می‌کنند علت این است که شامپاین به‌طور ذاتی مخصوص ضیافت‌هاست؛ اما حقیقت امر این است که شامپاین به این دلیل در آغاز چنین اقدامات خطرناکی مورداستفاده قرار می‌گیرد که به‌طرز شایانی قوهٔ تصمیم‌گیری فرد را تقویت می‌کند.
zohreh
«این یکی از حقایق تلخ اما اجتناب‌ناپذیر زندگی‌ست که هرچه سِنمان بالاتر می‌رود حلقه‌های اجتماعی‌مان تنگ‌تر می‌شوند. در اثر عادت افزایش‌یافته یا قدرت کاهش‌یافته، ناگهان خود را فقط در معیت تعداد کمی از چهره‌های آشنا می‌بینیم. بنابراین من فکر می‌کنم در این مرحله از زندگی شانس به‌طور باورنکردنی به من روی آورده است که چنین دوست جدید خوبی پیدا کرده‌ام.»
zohreh
«خب، بعضی وقت‌ها همه یک‌چیز را به تو می‌گویند چون حقیقت دارد.» نینا تصریح کرد: «بعضی وقت‌ها، همه به تو یک‌چیزی را می‌گویند به‌خاطر اینکه آنها همه هستند؛ اما چرا آدم باید به حرف همه گوش بدهد؟ آیا همه اُدیسه را نوشتند؟ آیا همه اِنه‌اید را نوشتند؟» او سرش را تکان داد و بعد قاطعانه نتیجه گرفت: «تنها تفاوت بین همه و هیچ‌کس در وضعیت و جایگاه آدم‌هاست.»
zohreh
و موسیقی: آوازهایی که جام تو را تهی می‌کرد و تو را روی پاهایت بلند می‌کرد، آوازهایی که تو را مجبور می‌کرد جست بزنی و آتش درونت را شعله‌ور می‌ساخت طوری‌که سن‌وسالت را کمتر نشان می‌داد، آوازهایی که تو را مجبور می‌کرد آن‌قدر پیچ‌وتاب بخوری که نفهمی کجایی، نه فقط بین اتاق پذیرایی و سالن که بین آسمان و زمین.
zohreh
«می‌پرسی اما شعر چطور؟ کلام مکتوب چطور؟ خب، می‌توانم به تو اطمینان دهم که شعر هم دارد همگام می‌آید. شعر، زمانی از برنز و آهن ساخته می‌شد، حال دارد از فولاد ساخته می‌شود. شعر ما دیگر هنر دوبیتی و رکن سه‌هجاییِ ضرب‌آغاز و مَجازهای مُطَنطَن نیست و به هنر اقدام تبدیل شده است. شعری که در سرتاسر قاره‌ها شتاب می‌گیرد و موسیقی را به ستارگان می‌رساند!»
zohreh
«بعد عصر آهن شد (و همراه با آن، ماشین بخار، ماشین چاپ و تفنگ آمدند). البته این سه‌گانه‌ای کاملاً متفاوت بود. چون درحالی‌که این ابزار را طبقهٔ سرمایه‌دار برای پیشبرد منافع خودش ایجاد کرده بود، طبقهٔ کارگر هم از طریق همین ابزارِ ماشین و چاپ و تپانچه بود که شروع کرد به رهاساختن خود از رنج و جهالت و ستم.»
zohreh
تازه، متناقض اینکه، اگر گامی عقب‌تربودن راحت‌تر از گامی جلوتربودن است، هیجان‌انگیزتر هم هست. فردی که گامی‌عقب‌تر است تصور می‌کند که شب او با آشنایی جدید مانند بقیهٔ موارد از آب درمی‌آید (دخترکی آتشپاره و گپی و شب‌به‌خیری دوستانه دمِ در). اما وسط‌های شام تمجیدی غیرمنتظره صورت می‌گیرد و به‌طور غیرمنتظره انگشتانی به دست طرف مقابل برخورد می‌کند؛ پذیرشی محبت‌آمیز و خنده‌ای متواضعانه؛ و ناگهان بوسه.
zohreh
کنت که مردی جوان بود به خود می‌بالید که گامی جلو باشد. حضور به‌موقع، بیان مناسب، پیش‌بینی یک نیاز، برای کنت اینها همه و همه همان نشان مردی خوش‌تربیت بودند اما تحت این شرایط او دریافته بود که گامی عقب‌تربودن هم مزایای خاص خودش را دارد. یکی اینکه بی‌نهایت آسوده‌تر است: در روابط عاشقانه گامی جلوتربودن نیازمند احتیاط مستمر است. اگر کسی امیدوار است که پیشرفت موفقیت‌آمیزی داشته باشد باید مواظب هر گفته‌ای باشد، مواظب هر اشاره‌ای و متوجه هر نگاهی باشد. به‌دیگرسخن، گامی جلوتربودن در روابط عاشقانه خسته‌کننده است اما گامی عقب‌تربودن؟ اغواشدن؟ بله، تکیه‌دادن به صندلی، نوشیدن شراب، پاسخ‌دادن به سؤال، درست با همان اولین جوابی که به ذهن آدم خطور کرد.
zohreh
قضیه چیست که بسیاری از ارواح ترجیح می‌دهند در دِهلیزِ شب گشت بزنند؟ اگر از زندگان بپرسید به شما خواهند گفت که این ارواح عطشی سیراب‌نشده یا شکایتی رسیدگی‌نشده دارند که آنها را از خواب به تحرک وا می‌دارد و در جست‌وجوی آرامش، به دنیا می‌فرستد. اما این زندگان بسیار خودمحور هستند. البته، آنها شبگردی این ارواح را نتیجهٔ خاطرات زمینی آنها می‌دانند. درواقع، اگر این ارواح ناآرام بخواهند خیابان‌های شلوغ را در روشنای ظهر بِکاوند هم چیزی مانع آنها نیست. خیر. اگر شبانه در راهروها پرسه می‌زنند، از سر شکایت از زندگان و حسادت به آنها نیست بلکه به این دلیل است که به‌هیچ‌وجه تمایلی ندارند زندگان را ببینند.
zohreh
همان‌قدر که مارها دوست ندارند باغبان را و روباه‌ها را و سگ‌های شکاری را ببینند. آنها در نیمه‌شب گشت می‌زنند چون معمولاً در آن ساعت است که می‌توانند این‌کار را انجام دهند، بدون اینکه صدا و غلیانِ احساسات زمینی آزارشان دهد. پس‌از آن‌همه سال تلاش و تقلا، امید و استدعا، بر دوش‌کشیدن انتظارات، در دل نگه‌داشتن نظرات، راه‌رفتن با آداب، و گفت‌وگوکردن، آنچه در جست‌وجوی آن هستند، اندکی آرامش و سکوت است، به همین سادگی.
zohreh
آخر چه‌چیزی همه‌کاره‌تر و همه‌جایی‌تر از قهوه؟ فرقی نمی‌کند در قوطی حلبی باشد یا در چینیِ لیموژ؛ می‌تواند به آدم سخت‌کوش در سپیده‌دم انرژی بدهد، سرظهر به آدم اهل اندیشه و تفکر آرامش ببخشد و در دل شب آدم به‌ستوه‌آمده را شاداب کند.
zohreh
اولین برداشت ما از کسی که همین الان به‌مدت یک دقیقه در سرسرای هتلی او را دیده‌ایم می‌تواند چه‌چیزی را به ما را نشان دهد؟ و به همان دلیل، اولین برداشت در مورد هیچ‌کسی نمی‌تواند چیزی به ما نشان دهد. خب، مگر ما چیزی بیشتر از زِهِ ساز در مورد بتهوون می‌دانیم یا بیش از قلم‌مو در مورد بوتیچِلّی. انسان‌ها، به‌واسطهٔ ماهیتشان آن‌قدر دمدمی‌مزاج، آن‌قدر پیچیده، و به‌نحو دلپذیری آن‌قدرمتناقض هستند که نه‌تنها شایستهٔ توجه ما، بلکه شایستهٔ توجهات دوباره و دوبارهٔ ما و عزم راسخ ما هستند برای اینکه در موردشان نظر ندهیم؛ مگراینکه در تمام مکان‌های ممکن و در تمام زمان‌های ممکن با آنها نشست‌وبرخاست کرده باشیم.
zohreh
وقتی دوستی آدم را دستِ‌کم گرفته باشد آدم دلیل کافی دارد برای اینکه آزرده‌خاطر شود (چون دوستان ما هستند که باید استعدادهای ما را دست بالا بگیرند). آنها باید در خصوص ثبات اخلاقی، احساسات زیبایی‌شناسانه و دایرهٔ خردمندی ما نظراتی مبالغه‌آمیز داشته باشند. آخر چرا باید آنها درمورد ما عملاً این تصور را داشته باشند مانند اینکه درست در لحظهٔ آخر با آثاری از شکسپیر در یک دست و تپانچه‌ای در دستی دیگر از پنجره به داخل جسته‌ایم! اما در آن‌مورد به‌خصوص کنت باید اقرار می‌کرد که انگیزهٔ چندانی برای آزرده‌خاطری نداشت چون در عمرش هم نمی‌توانست تصور کند که از گوشهٔ تاریک ذهنِ بزرگسال او چنین حقیقت شگفت‌آوری سربرآورد.
zohreh
او به بازنویسی تقدیرها براساس کوچک‌ترین تغییر در نشانگرِ دماسنج باور داشت. مثلاً اینکه آدم فقط باید به پایین همین پنجره نگاه می‌کرد. کمتر از سه هفته پیش (که دما حول‌وحوش ۷ درجهٔ سانتیگراد بود) میدان تئاتر خالی و خاکستری بود. اما با افزایش دمای کمتر از سه درجه، درختان شروع کردند به شکوفه‌دادن، گنجشک‌ها به آوازخواندن، و زوج‌های جوان و پیر خرامان‌خرامان می‌آمدند که روی نیمکت‌ها بنشینند. حال وقتی تغییری جزئی در دمای هوا، حیات یک میدان عمومی را این‌چنین متحول می‌کند چرا نباید فکر کنیم که دورِ تاریخ بشریت هم کمتر از این مستعد تحول نیست؟
zohreh
همگی باید درنهایت چارچوبی بنیادین اتخاد کنیم؛ خواه از طریق مداقه در کتاب‌ها و مباحثات پرشورِ ساعت دو نیمه‌شب سر میز قهوه تراویده شده باشد، و خواه، خیلی ساده، از گرایشی طبیعی نشئت گرفته باشد؛ نظامی منطقی و منسجم از علت‌ها و معلول‌هایی که به ما کمک می‌کنند نه‌تنها از حوادث خطیر سر درآوریم بلکه از تمام کنش‌ها وبَرهم‌کُنِش‌های ریز و درشتی که زندگی روزمرهٔ ما را سروشکل می‌دهند (عمدی باشند یا غیرعمدی، حتمی باشند یا پیش‌بینی‌نشده).
zohreh
یکی از حقایق زندگی انسان این است که باید سرانجام برای خود فلسفه‌ای برگزیند
zohreh
بله، یک بطری شراب عصارهٔ نهایی زمان و مکان بود؛ خودش به‌تنهایی بیان شاعرانهٔ هویت بود اما اینجا در دریای گمنامی و بی‌نام‌ونشانی فرو افتاده بود، همان قلمروی متوسط‌ها و ناشناس‌ها.
zohreh
حتماً مهلت انسان روی زمین پایان‌پذیر است و هرآن ممکن است پایان پذیرد!
zohreh
کنتس رستوف همیشه می‌گفت: «اگر صبر را به لحظه نمی‌سنجیدند که دیگر مزیت محسوب نمی‌شد...»
zohreh

حجم

۵۸۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۹۶ صفحه

حجم

۵۸۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۹۶ صفحه

قیمت:
۸۷,۵۰۰
۶۱,۲۵۰
۳۰%
تومان