بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیوان اشعار محتشم کاشانی | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دیوان اشعار محتشم کاشانی

بریده‌هایی از کتاب دیوان اشعار محتشم کاشانی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۸۹ رأی
۴٫۸
(۸۹)
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست این قالب طپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد کای مونس شکسته دلان حال ما ببین ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین اولاد خویش را که شفیعان محشرند در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین
السلام علیک یاقمربنی هاشم
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شریف امام زمان فتاد بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین او سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست این غرقه محیط شهادت که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست
السلام علیک یاقمربنی هاشم
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شریف امام زمان فتاد بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین او سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد
°•. MaryaM .•°
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا
°•. MaryaM .•°
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک جان جهانیان همه از تن برون شدی
°•. MaryaM .•°
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
کاربر ۳۴۴۶۱۱۰
که روزی شد پس از وصل چنان هجر چنین ما را
LiLy !
با تو بگویم که هجر با من بی دل چه کرد روزی من گر شود وصل تو روز جزا
LiLy !
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها افروختند و در حسن مجتبی زدند وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند
سلام
جهان آرا شدی چون ماه و ننمودی به من خود را
LiLy !
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد خاموش محتشم که از این حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد خاموش محتشم که از این شعر خونچکان در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد خاموش محتشم که از این نظم گریه‌خیز روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
السلام علیک یاقمربنی هاشم
جان فدای مشهد پاکت که پنداری به آن کرده است آب و هوا از روضهٔ خلد انتقال هم فضایش یا ربا نزهت ز فرط خرمی هم هوایش دال بر صحت ز عین اعتدال
کاربر ۸۷۲۲۳۲۵
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای
°•. MaryaM .•°
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
°•. MaryaM .•°
چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید جوش از زمین بذروه عرش برین رسید نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب از بس شکستها که به ارکان دین رسید نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید باد آن غبار چون به مزار نبی رساند گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید یکباره جامه در خم گردون به نیل زد چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار تا دامن جلال جهان آفرین رسید
seyed
چشم نرگس چون شود در فتنه‌سازی بی‌حجاب از حجاب نرگس فتان من یاد آورید
دختر دریا
چه چاکها که ز هجر تو در دل من نیست کدام دجله که از اشک من نه چون دریاست
دختر دریا
دلم که می‌شد از ادراک دوری تو هلاک تو خود بگو که هلاک تو چون کند ادراک
دختر دریا
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای
mohdiu
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
شمع

حجم

۵۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۵۴ صفحه

حجم

۵۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۵۴ صفحه

قیمت:
رایگان