بریدههایی از کتاب دیوان اشعار محتشم کاشانی
۴٫۸
(۸۹)
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
°•. MaryaM .•°
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
°•. MaryaM .•°
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
°•. MaryaM .•°
خاموش محتشم که از این نظم گریهخیز
روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
°•. MaryaM .•°
ای نام تو در هر لغتی ذکر انام
وز تذکرهٔ نام تو شیرین لب و کام
بینام تو شعلهها تباهند تباه
با نام تو کارها تمامند تمام
hanin
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
amir
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
شمع
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
ریحانه شاکر
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
شمع
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
شمع
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
شمع
گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر
عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت
علی
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال
شمع
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند
saeid
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
saeid
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
کاربر ۹۴۵۰۳۵
ای نسیم رحمتت برقع کش از روی بهشت
عاصیان از جذبهٔ لطفت روان سوی بهشت
کنتس مونت کریستو
بوی مهرت هر که را ناید ز ذرات وجود
از نسیم مغفرت هم نشنود بوی بهشت
کنتس مونت کریستو
چو مرگ همچو توئی دیدم و ندادم جان
زمانه شد متحیر ز سخت جانی من
کنتس مونت کریستو
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
M.H
حجم
۵۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۵۴ صفحه
حجم
۵۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۵۴ صفحه
قیمت:
رایگان