بریدههایی از کتاب مقدمات روانشناسی فروم؛ زندگی در میان داشتن و بودن
۴٫۰
(۸)
جامعهٔ صنعتی ما سیستمی را برای تداوم خویش و دستیابی به منافع لازم ابداع کرده است و پیوسته، نیازهای جدیدی را خلق میکند. اگر یک اتومبیل داشته باشم، دو تا میخواهم و وقتی یک اتومبیل کوچک دارم، بزرگ آن را میخواهم و آنگاه که همهٔ اینها را داشته باشم، یک قایق تفریحی و سپس یک هواپیما میخواهم.
پویا پانا
اغلب مردم از این هراسانند که اگر عاشق شوند، آزادی خود را از دست بدهند و نمیتوانند باور کنند که عشق، در عین حال، بیانگر بیشینیهٔ رشد آزادی است.
پویا پانا
از مرد انتظار میرود که در محل کار پرخاشگر و در خانه ملایم باشد. او باید به خاطر شغل خود زندگی کند. اما غروب که به منزل میرود، خسته نباشد. او باید با مشتریان و رقیبان خود بسیار بیرحم و با همسر و فرزندانش بسیار صادق باشد. همگان باید او را دوست بدارند. اما او عمیقترین احساساتش را به خانواده اختصاص دهد. مرد بینوا، سعی دارد مطابق با این الگوها زندگی کند. تنها این واقعیت که او الگوهای مزبور را چندان جدی نمیگیرد، او را در برابر جنون محافظت میکند. همین امر در مورد زنان نیز صادق است. آنان مجبورند بر طبق الگوهایی زندگی کنند که به اندازهٔ الگوهای مربوط به مردان متناقض هستند.
پویا پانا
هر چه فرد بیشتر مایل به داشتن باشد و هر چه بیشتر خود را وابسته و محدود به اشیاء سازد، بیشتر زندانی آنها خواهد بود. حماقت و نادانی محصول هوش ذاتی نابسنده نیست، بلکه ناشی از آزادی ناکافی است. خرد تنها در متن رهایی رشد میکند، نهتنها رهایی از نیروهای قهرآمیز بیرونی، بلکه از نیروهای جبری محدودکنندهٔ درونی، که به شکلهای متعددی ظاهر میشوند.
پویا پانا
تا زمانی که انسان آزمند و حریص است، خرد او اثری ندارد.
پویا پانا
موفقیت تا حد زیادی بستگی به این دارد که اشخاص چگونه خود را در بازار میفروشند، چگونه شخصیت خود را به دیگران نمایش میدهند، تا چه حد «بستهٔ» مفیدی هستند، آیا شاد، سالم، پرخاشگر، قابل اتکا یا جاهطلب هستند، بهعلاوه پیشینهٔ خانوادگیشان چیست، به کدام باشگاهها پیوستهاند و آیا اشخاص «مناسبی» را میشناسند؟
نورا
«لذت زندگی» معمولاً نصیب شخصی میشود که جهتگیری بودن را دارد. برعکس، آن کس که جهتگیری داشتن را اتخاذ میکند، احساس افسردگی دارد و هراسان است که «خویشتن» خود را از دست بدهد و از این رو، تمایل دارد این فقدان را عمدتاً از طریق مصرفزدگی وسواسگونه جبران کند
hamed
امروزه، انسان معمولی احساس تنهایی دارد. او احساس میکند کالایی بیش نیست. یعنی ارزش خود را وابسته به موفقیت و قابلیت فروش خود و کسب تأیید از سوی دیگران میبیند. او احساس میکند که ارزشش به ویژگیهای درونی یا آنچه آن را ارزش استفادهٔ شخصیت مینامیم، به قدرتهایش، به قابلیتهایش برای عشق ورزیدن یا به خصلتهای انسانیش وابسته نیست. مگر آنکه بتواند آنها را بفروشد، موفق باشد، یا توسط دیگران تأیید شود.
sima
اما عاشق شدن و «عاشق ماندن»، همانگونه که بود، بهراستی دشوار است، اگرچه متعلق به ابرانسان نیست. در واقع این بنیادیترین ویژگی انسان است. اگر فردی قادر نباشد که با خود خلوت کند و به دیگران و خویشتن علاقهٔ واقعی داشته باشد، آنگاه قادر نخواهد بود که با هیچ فردی بیش از مدت معینی بماند و ملول نشود. اگر رابطهٔ بین دو جنس، تنها گریزی از تنهایی و انزوای فردی باشد، از ارزشهای بالقوهای که رابطهٔ واقعی بین زن و مرد بر آن دلالت دارد، بسیار فاصله میگیرد.
احسان رضاپور
ممکن است گفته شود که بیشتر افراد سعی میکنند آنگونه باشند که اجتماع میخواهد، تا موفق شوند.
hastiiiii
انسان کامل شدن، عالیترین و برترین هدف زندگی آدمی است.
۲. فرآیند «تولد بخشیدن» به خویشتن، به بهروزی انسان منجر میشود و با لذت همراه است.
۳. آدمی تنها تا بدان حد که بر نفرت، نادانی، آزمندی و خودخواهی غالب شود و ظرفیت خویش را برای عشق، یکپارچگی، خرد و شجاعت رشد دهد، به هدف مذکور دست مییابد.
۴. آدمی نباید تنها این اهداف را بشناسد، بلکه باید چگونگی دستیابی به آنها را در هر گام از زندگی خویش تمرین کند.
hastiiiii
انسان کامل شدن، عالیترین و برترین هدف زندگی آدمی است.
hastiiiii
مرگ فیزیولوژیک بهآسانی قابل تشخیص است. اما مرگ روانی را تنها کسانی میتوانند تشخیص دهند که حیات روانی را میشناسند.
hastiiiii
انسان، موجودی است که نارس و ناتوان متولد میشود و تولد فیزیولوژیک خود را ماهها پس از «تولد آغازینش» جشن میگیرد. قابلیتهای ذهنی او در زمان تولد، حتی از قابلیتهای جسمیاش ناکاملتر است
hastiiiii
با این وصف زندگی آسان نیست. تعداد اندکی امیال غریزی در ما به ودیعت گذاشته شده، که ارضای آن برای بقای فرد یا گونه ضروری است و از این بابت با حیوانات تفاوتی نداریم. اما برخلاف حیوانات، ما دارای اسباب درونی کاملاً غریزی نیستیم که بر اساس یک طرح کلی برای خوب زیستن، به ما بگوید در جریان عادی زندگی چگونه منشی داشته باشیم.
hastiiiii
(۳) مهربانی در ماهیت راستین خود، موضوعی کاملاً متفاوت با میل جنسی یا گرسنگی و تشنگی است. ممکن است بگویید که از منظر روانشناسی سائقهایی مانند میل جنسی، گرسنگی و تشنگی به توسط نوعی پویایی خودرانشی مشخص میشوند. آنان به مرور شدید و شدیدتر میشوند و در یک اوج نسبتاً ناگهانی که در آن ارضاء حاصل میشود، پایان مییابند و در آن لحظه فرد هیچ چیز دیگری نمیخواهد.
مهربانی اما، به نوع دیگری از اهتمام تعلق دارد. مهربانی خودرانشی نیست، هدفی ندارد، نه نقطهٔ اوجی دارد نه نقطهٔ پایانی. ارضای آن در خود عمل، در شادی برخاسته از صمیمیت، محبت و توجه و احترام به شخص دیگر و وی را خوشحال کردن، نهفته است. من فکر میکنم که مهربانی یکی از شادیآورترین تجربیاتی است که فرد میتواند داشته باشد. همهٔ مردمان، قادر به داشتن آن هستند. برای چنین آدمی، هیچ عنصری که مستلزم گذشتن از خویش و قربانی شدن باشد، در مهربانی وجود ندارد. تنها کسی که نمیتواند مهربان باشد، قربانی میشود.
شکوه
هر چه فرد بیشتر مایل به داشتن باشد و هر چه بیشتر خود را وابسته و محدود به اشیاء سازد، بیشتر زندانی آنها خواهد بود
نورا
امروزه، انسان معمولی احساس تنهایی دارد. او احساس میکند کالایی بیش نیست. یعنی ارزش خود را وابسته به موفقیت و قابلیت فروش خود و کسب تأیید از سوی دیگران میبیند. او احساس میکند که ارزشش به ویژگیهای درونی یا آنچه آن را ارزش استفادهٔ شخصیت مینامیم، به قدرتهایش، به قابلیتهایش برای عشق ورزیدن یا به خصلتهای انسانیش وابسته نیست. مگر آنکه بتواند آنها را بفروشد، موفق باشد، یا توسط دیگران تأیید شود.
salar
حجم
۱۳۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۳۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان