بریده‌هایی از کتاب تمام چیزهایی که پسر کوچولوی من باید درباره‌ی دنیا بداند

باید همیشه بدانی که می‌توانی هرچه می‌خواهی بشوی. ولی اهمیت این موضوع تا آن اندازه نیست که بدانی، اجازه داری هر آنچه هستی باشی.

من می‌توانم تحمل کنم، اگر تو هم بتوانی.

بنابراین بازی کن. بیاموز. بزرگ شو. دنبال خواسته‌هایت بدو. کسی را پیدا کن که بتوانی عاشقش شوی. حداکثر تلاشت را بکن. تا جایی‌که می‌توانی مهربان باش، ولی اگر لازم بود، محکم باش. پشت دوستانت را خالی نکن. خلاف جهت فلش‌ها حرکت نکن. آن وقت در زندگی موفق خواهی شد.

دانستن این نکته که از زمان بچه‌دار شدن به بعد، تمام نفس کشیدن‌هایش از طریق ریه‌های یک نفر دیگر است، ضربهٔ محکم‌تری به او وارد می‌کند.

شجاع آن کسی نیست که دستِ بزن داشته باشد، حتی اگر نداند پیروز می‌شود یا شکست می‌خورد. شجاع آن کسی است که می‌داند پیروز خواهد شد، با وجود این از خیر این کار می‌گذرد.

هرچه آمادگی آدم کمتر باشد، دانستن این نکته که از زمان بچه‌دار شدن به بعد، تمام نفس کشیدن‌هایش از طریق ریه‌های یک نفر دیگر است، ضربهٔ محکم‌تری به او وارد می‌کند.

تا بیست و چندسالگی طول کشید تا متوجه شوم که مردان هم می‌توانند بنشینند، دهانشان را ببندند و گوش کنند. و به اشتباهاتشان اعتراف کنند. بنابراین تو اشتباه مرا تکرار نکن.

می‌دانم تمام کودکان در طول زندگی‌شان به نقطه‌ای می‌رسند که برایشان مشخص می‌شود پدرشان در واقع ابرقهرمان نیست. هرچه باشد، من که احمق نیستم. فقط آرزو دارم تا رسیدن به این نقطه، زمان زیادی سپری شود. که ما دو نفر، تو و من، بتوانیم حداقل بعدازظهرهای یکشنبه را باهم سپری کنیم. که باهم نقطهٔ اشتراک داشته باشیم، چیزی که من از آن سر دربیاورم. چون اصلاً نمی‌ترسم بگویم که تو را دوست دارم. فقط از سایر گند و کثافت‌ها وحشت دارم. وحشت از آن روزی که جایگاهم را در زندگی تو از دست بدهم.

امیدوارم مبارزه برای تساوی حقوق، هرگز به جنگ بین جنسیت‌ها تبدیل نشود. هرگز باور نکنی که حقوق و اختیارات و آزادی‌های یک زن کمتر از توست و برای کار مشابهی که انجام می‌دهد، نباید به اندازهٔ تو دستمزد بگیرد. و به ذهنت خطور نکند که می‌توانی به این نتیجه برسی که در آینده دیگر لازم نیست در را برای خانم‌ها باز نگه داری. و اینکه یک مرد نمی‌تواند هم‌زمان جنتلمن باشد، و از حقوق مساوی هم برخوردار باشد.

مثلاً وقتی در فیتنس‌سنتر، جلوی تردمیل یک دستگاه تلویزیون نصب می‌کنیم و از آن فیلمی پخش می‌شود که درختان را نشان می‌دهد، احساس می‌کنیم که داریم در جنگل قدم می‌زنیم. واضح است، می‌دانم با خودت چه فکری می‌کنی: «چرا از اول در جنگل نمی‌دوید؟» سؤالت کاملاً بجاست. چون معلوماتت بیشتر از این نیست. خب ما مجبوریم درختان جنگل را قطع کنیم، چون باید اتوبان بسازیم تا بتوانیم خودمان را به فیتنس‌سنتر برسانیم. و البته، طبیعی است، می‌دانم حالا چه فکری می‌کنی: «چرا مجبور شدید درخت‌ها رو قطع کنید؟» خب، عزیز دلم، مگر چارهٔ دیگری داشتیم؟ درست وسط اتوبان قرار داشتند. ما که نمی‌توانستیم از بالای آن‌ها برانیم. و از وسطشان هم نمی‌توانستیم. با خودت چه فکر کرده‌ای؟ که زندگی به همین راحتی است؟

عشق اول من فوتبال بود. شاید عاشق ورزشی نشوی که در آن، بیست ودو میلیونر در زمین بازی می‌دوند؛ میلیونرهایی که ساعدهایشان را خالکوبی کرده‌اند و آن‌قدر به موهایشان واکس زده‌اند که آدم می‌تواند با آن‌ها جلیقهٔ ضدگلوله تولید کند، و به‌محض اینکه به محوطهٔ جریمهٔ حریف می‌رسند، طوری خودشان را روی زمین می‌اندازند که انگار یک تیرِ اِپیدورال به مرکز سیستم عصبی‌شان برخورد کرده است.

پس سعی کن کسی را پیدا کنی که تو را به این دلیل که «همینی که هستی! کاریش نمی‌شه کرد!» دوست نداشته باشد؛ بلکه تو را با وجودی که «همینی که هستی!» دوست داشته باشد.

چون من از عشق چیز زیادی نمی‌دانم. من واقعاً فقط عاشق یک زن شدم. ولی هر روز زندگی‌ام با او، حکم دزد دریایی‌ای را دارد که در جنگل‌های اسرارآمیز و جادویی و پر از گنج زندگی می‌کند.

بعضی روزها فکر می‌کنم یک نفر تمام قاصدک‌های موجود در دنیا را فوت کرده، فقط برای اینکه داشتن تو را آرزو کند.

هرکسی نمی‌تواند بفهمد که آدم برای چه به یک باند نیاز دارد

زنی را که برای من زندگی می‌کند و برای من می‌میرد.

مادرت در صورت لزوم جلوی یک گله کل یالدار می‌ایستد تا از ما محافظت کند. این هدیه‌ای باورنکردنی است که ما اجازه داریم مردهای زندگی او باشیم.

اشیا هرگز اجازه ندارند مهم‌تر از انسان‌ها باشند.

گاهی مجبوریم اشیا قدیمی را دور بریزیم تا برای جدیدترها جا باز کنیم و بعد دلمان برای اشیا قدیمی چنان تنگ می‌شود که به اشیا جدیدی نیاز پیدا می‌کنیم و تصور می‌کنیم که آن‌ها همان اشیا قدیمی هستند.

اشیائی که جایگزین اشیا قدیمی شوند و اشیا قدیمی که روزی چنان قدیمی می‌شوند که دوباره مُد روز می‌شوند و جایگزین اشیا جدید.