بریدههایی از کتاب راز گل سرخ؛ ترجمه شعر شاعران جهان
۳٫۵
(۴)
ویلیام شکسپیر
خرسندی
تاج من در قلبم جای دارد نه بر سرم؛
الماس و سنگی قیمتی آن را نیاراسته است،
و از دیدهها نهان است:
تاج من خرسندی من است؛
که کمتر پادشاهی را از آن بهرهای است.
_SOMEONE_
بسترم
صدف خالی یک تنهاییست؛
و تو چون مروارید
گردن آویز کسانِ دگری.
িមተєကє .నមժមተ
بر روی سنگ مزارها پیوسته میخوانند:
"آنان که امروز زنده میآیند
تا سنگها را بخوانند و باز گردند
مرده خواهند آمد فردا، و دگر باز نمیگردند."
িមተєကє .నមժមተ
آن کس که بهشت را بر روی زمین نیافته است
در آسمان نیز نخواهد یافت.
خانهی خدا کنار خانهی من است
و اسباب آن عشق است.
িមተєကє .నមժមተ
محبوب من، بیا عشق ورزیم که این تنها راهی است؛
که درمییابیم خدا چگونه عاشق ماست.
িមተєကє .నមժមተ
تاج من در قلبم جای دارد نه بر سرم؛
الماس و سنگی قیمتی آن را نیاراسته است،
و از دیدهها نهان است:
تاج من خرسندی من است؛
که کمتر پادشاهی را از آن بهرهای است.
Moon
ما چون دو دریچه، رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم.
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده.
عمر آینهی بهشت، اما ... آه
بیش از شب و روز تیر و دی كوتاه.
اكنون دل من شكسته و خسته ست
زیرا یكی از دریچهها بسته ست.
نه مهر فسون، نه ماه جادو كرد
نفرین به سفر، كه هر چه كرد او كرد.
িមተєကє .నមժមተ
آه ای یقین گمشده، ماهیی گریز
در برکههای آینه لغزیده تو به تو!
من آبگیر صافیام، اینک! بهسحر عشق؛
از برکههای آینه راهی بهمن بجوی.
িមተєကє .నមժមተ
مرگ- بسی ناگوار و سخت است
وقتی این جهان پر از نعمت را
همه محبوبان، یار و دوستانم را از دست میدهم-
من به هر خاشاکی چنگ میزنم
از بیم آنکه در وجود خدا فنا شوم.
িមተєကє .నមժមተ
اگر بتوانی با عامیان درآمیزی و فضایل خویش نگاه داری،
یا با پادشاهان همنشین باشی و همچنان با عامیان همدردی نمایی،
اگر نه دشمنان و نه دوستان مهربان نتوانند به تو آزاری رسانند،
اگر با مردمان در شمار آیی و از بزرگی در هیچ زمرهای بشمار نیایی
اگر بتوانی دقایق کم اهمیت را به ثانیههای با ارزش تبدیل نمایی
آنگاه زمین و هر چه در آن است از آن تو خواهد بود
و مهم تر آنکه تو ای فرزندم یک انسان خواهی بود!
িមተєကє .నមժមተ
امروزم
از دست رفت
چون هر روز
نیمی در اندیشهی دیروز
نیمی در اندیشهی فردا.
ترابی
سایهام همراهیام میکند
گاهی از پیش
گاهی در کنار
گاهی از پس.
چه خوب است روزهای ابری!
ترابی
تاج من در قلبم جای دارد نه بر سرم؛
الماس و سنگی قیمتی آن را نیاراسته است،
و از دیدهها نهان است:
تاج من خرسندی من است؛
که کمتر پادشاهی را از آن بهرهای است.
fatemeh
انسانی که در دلش نغمه و آهنگی نباشد،
یا از آوایی خوش به وجد نیاید،
برای خیانت، نیرنگ و تباهی مناسب است؛
روح او همچون شب ملال آور است،
و دلش به عالمی ظلمانی ماند؛
چنین انسانی را هرگز اعتماد نشاید.
مینا
امروزم
از دست رفت
چون هر روز
نیمی در اندیشهی دیروز
نیمی در اندیشهی فردا.
িមተєကє .నមժមተ
سایهام همراهیام میکند
گاهی از پیش
گاهی در کنار
گاهی از پس.
چه خوب است روزهای ابری!
িមተєကє .నមժមተ
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی هرچه تو گویی و تو خواهی
িមተєကє .నមժមተ
صد دهل میزنند در دل ما
بانگ آن بشنویم ما فردا
پنبه در گوش و موی در چشم است
غم فردا و وسوسهی سودا
آتش عشق زن در این پنبه
همچو حلّاج و همچو اهل صفا
آتش و پنبه را چه میداری؟
این دو ضدّند و ضد نکرد بقا
چون ملاقات عشق نزدیک است
خوش لقا شو برای روز لقا
িមተєကє .నមժមተ
من محکومم به زاده شدن،
و سایهی خویش بر گوهر وجود افکندن؛
ما خورشیدِ وجود خویش را تیره میگردانیم،
ما خود گناهیم به بودن، نه به انجام دادن
িមተєကє .నមժមተ
این اختراعات بی پایان، این تجربیات بی شمار،
تنها علم حرکت را میآموزند و نه سکون
تنها از سخن میگویند و نه از سکوت
علم واژگان را میآموزند و واژه را نادیده میانگارند.
دانشها ما را به سوی نادانی راه مینمایند
و نادانی ما را به سوی تباهی،
و به سوی مرگ و نه به سوی خداوند.
کجا یابیم آن زندگانی که در زیستن
آن معرفت که در علم و دانستن
و آن فضیلت که در مفروضات از دست دادهایم؟
িមተєကє .నមժមተ
حجم
۱۰۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
حجم
۱۰۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان