بریده‌هایی از کتاب مارینا

ـ و شما، بیکتور؟ شما چه خواهید کرد؟ ـ مثل تمام پیرها، می‌نشینم، گذر خاطره‌ها را نگاه می‌کنم و از خودم می‌پرسم اگر در جهت دیگر پیش رفته بودم چه می‌شد. بروید، سوار شوید.

ـ اگر یاد نگیری که خودت فکر کنی، تمام جغرافیا، مثلثات و حساب دنیا به هیچ دردی نمی‌خورد و این اندیشیدن را هیچ مدرسه‌ای یاد نمی‌دهد. این جزو برنامه‌شان نیست.

گذشت زمان ما را عاقل‌تر نمی‌کند، فقط بزدل‌ترمان می‌کند.

برای افتخار بزرگ بانکدارها، وزیرها، ژنرال‌ها، صراف‌ها و سایر پدران وطن، فوج‌فوج آدم‌های دچار آسیب بدنی، به نام آزادی، دموکراسی، ملت، نژاد یا پرچم، تمام عمر ناقص‌العضو و ناتوان مانده بودند.

جوانی محبوبه‌ای هوس‌باز است. ما نمی‌توانیم به عالمش پی ببریم و برایش ارزش قائل شویم تا روزی که با یک نفر دیگر می‌رود و هرگز برنمی‌گردد

ما فقط چیزهایی را به یاد می‌آوریم که هرگز اتفاق نیفتاده‌اند

اگر یک‌چهارم چیزهایی که انسان‌ها می‌گویند به‌راستی همان چیزی باشد که فکر می‌کنند، دنیا بهشت بود.

گاهی واقعی‌ترین چیزها فقط در عالم خیال روی می‌دهد. ما فقط چیزهایی را که هرگز روی نداده است به خاطر می‌آوریم.

این شهر اگر از بزرگ شدن دست برندارد، سرانجام روزی از حدود فلات خواهد گذشت و به درون خلاء خواهد افتاد.

ما فقط گوش‌هایی داریم برای شنیدن آن‌چه می‌خواهیم بشنویم

انسان از امید، هرچند ضعیف هم که باشد، می‌تواند جان بگیرد.

حقارت انسان‌ها، فتیله‌ای است که به دنبال شعله‌ای می‌گردد

بدی در قلب انسان‌ها نیست، فقط مبارزه‌ی ساده‌ای است برای باقی ماندن در برابر امر اجتناب‌ناپذیر. دیوی جز مادر طبیعت وجود ندارد

آدم‌ها را تا وقتی که جنگی را ندیده باشند به‌راستی ممکن نیست شناخت

طبیعت کودکی است که با زندگی‌های ما بازی می‌کند. وقتی از اسباب‌بازی‌های شکسته‌اش خسته می‌شود، دورشان می‌اندازد تا بازیچه‌های دیگری را جانشین آن‌ها کند. مسئولیت ما است که آن‌ها را جمع و تعمیر کنیم

جوانی محبوبه‌ای هوس‌باز است. ما نمی‌توانیم به عالمش پی ببریم و برایش ارزش قائل شویم تا روزی که با یک نفر دیگر می‌رود و هرگز برنمی‌گردد..

زیر لب گفتم: ـ یا مریم مقدس! فلوریان که در زرادخانه را می‌بست، غرید: ـ خفه، این‌جا کلیسا نیست!

جهنم با نیت‌های خوب سنگفرش شده است.

خیلی درس‌ها وجود دارند که به‌زحمت یاد گرفتن‌شان نمی‌ارزند

بابت ثروتی که اندوخت احساس غرور نکرد. عادت کرده بود مرتب بگوید که فقط کسی ارزش دارد که یک سانتیم بیش از دیگران داشته باشد و حاضر باشد آن را به کسانی که بیش از او نیاز دارند بدهد.