بریدههایی از کتاب مارینا
۴٫۱
(۱۰۲)
سیرک، مدرسهی من و کانونی بود که در آن بزرگ شدم. از همان زمان میدانستیم که سیرک محکوم است. واقعیت دنیا خندهدارتر از کارهای پیشپاافتادهی دلقکها و رقصهای خرسها میشد. بهزودی زمانی میرسید که دیگر هیچکس به ما نیازی پیدا نمیکرد. از آن پس قرن بیستم، بهتنهایی، سیرک بزرگ تاریخ میشد.
❤ محمد حسین ❤
اگر یاد نگیری که خودت فکر کنی، تمام جغرافیا، مثلثات و حساب دنیا به هیچ دردی نمیخورد و این اندیشیدن را هیچ مدرسهای یاد نمیدهد. این جزو برنامهشان نیست.
parisa
اوسکار، دیدهاید که ما برق نداریم. راستش خیلی به پیشرفتهای علم مدرن اعتقاد نداریم. خوب که حساب کنیم، علمی که بتواند آدم را به کرهی ماه بفرستد، ولی قادر نباشد که تکه نانی روی میز هریک از افراد بشر بگذارد چه معنایی دارد؟
❤ محمد حسین ❤
نمیدانستم که اقیانوس زمان خاطرههایی را که در آن دفن کردهایم، دیر یا زود، به ما باز میگرداند.
❤ محمد حسین ❤
پول هیچ اهمیتی ندارد، جز برای کسانی که پول ندارند.
abolfazl darman
اگر یکچهارم چیزهایی که انسانها میگویند بهراستی همان چیزی باشد که فکر میکنند، دنیا بهشت بود.
AS4438
گاهی واقعیترین چیزها فقط در عالم خیال روی میدهد. ما فقط چیزهایی را که هرگز روی نداده است به خاطر میآوریم.
AS4438
انسان تا وقتی از مرگ چیزی درک نکرده باشد، از زندگی هیچ ممکن نیست درک کند.
AS4438
نمیداند تمام قصهها دروغاند، حال آنکه تمام دروغها قصه نیستند.
Mínas
دوستم اوسکار، یکی از شاهزادههای بیقلمرویی است که به امید بوسهای که آنها را به قورباغه بدل کند، پرسه میزنند. او همهچیز را وارونه میفهمد و به همین جهت است که این همه دوستش دارم. کسانی که فکر میکنند همهچیز را آنچنان که لازم است درک میکنند، هر کاری را در جهت عکس انجام میدهند. آنها فکر میکنند طرف راست میروند، حال آنکه طرف چپ میروند، و من که چپدست هستم، میدانم از چه حرف میزنم. به من نگاه میکند و فکر میکند که من مشاهده نمیکنم. خیال میکند که اگر به من دست بزند بخار میشوم، و اگر این کار را نکند خودش بخار میشود. من را در چنان اوجی جای میدهد که نمیداند خودش چطور تا آنجا بالا بیاید. فکر میکند که لبهای من دروازهی بهشتاند، ولی نمیداند که آنها مسموم هستند. من به قدری سستعنصرم که برای از دست ندادن او، این را به او نمیگویم. وانمود میکنم که هیچ نمیبینم و بهراستی میتوانم بخار شوم.
hedgehog
سوئیسیها چه مردم عجیبی هستند. در حالی که دیگران گناههای خودشان را پنهان میکنند، سوئیسیها آنها را با لیکور لای کاغذهای نقرهای میپیچند و روبانی دورش میبندند و به قیمت طلا میفروشند.
hedgehog
من و تو شبیه هم هستیم. تنهاییم و محکوم به اینکه دوست بداریم و امید نجات نداشته باشیم...
hedgehog
میخائیل زیباترین لبخندی را داشت که در دنیا دیدهام. وقتی لبخند میزد، انسان آماده بود هرچه را که از بین لبهایش بیرون میآید، باور کند.
hedgehog
ـ پاپا، به قراری که با کشیش داری دیر میرسی.
خرمان با مقداری تسلیم سر تکان داد. گفت:
ـ نمیدانم چرا به خودم اینهمه زحمت میدهم... این راهزن بیشتر از شکارچیهای مرغابی دامهای پیچدرپیچ سر راهم پهن میکند.
ـ پاپا، این تقصیر لباسش است. فکر میکند که با این ردا در هر کاری مجاز است.
hedgehog
زمان با جسم همان کاری را میکند که حماقت با روح، آن را میپوساند.
hedgehog
ماریا نگاهش را متوجه مارینا کرد. من نحوهای را که زنی هنگام برانداز کردن زن دیگری دارد همیشه مسحورکننده یافتهام. آنبار هم امری استثنایی نبود.
hedgehog
ماریا شللی، با دور کند مانند رقصندهای که از ابری به ابر دیگری بپرد، حرکت میکرد. پیکری ظریف داشت و بوی گلاب میداد. تخمین زدم که باید سی سالی داشته باشد، ولی جوانتر بهنظر میرسید.
hedgehog
زندگی هنرمند، زندگی پرخطر، نامطمئن و تقریباً همیشه در فقر است. آن را انتخاب نمیکنند؛ بلکه این نوع زندگی است که انسان را انتخاب میکند. با وجود این دو نکته اگر شکی داری، بهتر است که بلافاصله از این در بیرون بروی
hedgehog
اوسکار، دیدهاید که ما برق نداریم. راستش خیلی به پیشرفتهای علم مدرن اعتقاد نداریم. خوب که حساب کنیم، علمی که بتواند آدم را به کرهی ماه بفرستد، ولی قادر نباشد که تکه نانی روی میز هریک از افراد بشر بگذارد چه معنایی دارد؟
گفتم:
ـ شاید مسأله در علم نباشد، بلکه به کسانی مربوط باشد که در مورد کارکرد آن تصمیم میگیرند.
خرمان به فکرم توجه نشان داد و به نحوی باشکوه تأیید کرد، ولی من ندانستم که این کار از سر ادب محض است یا اعتقاد واقعی.
ـ اوسکار، فکر میکنم که شما کمی فیلسوف هستید.
hedgehog
«فقط کسانی ناپدید میشوند که جای رفتن دارند.»
hedgehog
حجم
۲۱۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
حجم
۲۱۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان