بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب افسردگی، اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر | طاقچه
تصویر جلد کتاب افسردگی، اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر

بریده‌هایی از کتاب افسردگی، اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر

انتشارات:انتشارات پر
امتیاز:
۳.۰از ۶۴ رأی
۳٫۰
(۶۴)
سالینجر در «ناتور دشت» گفته بود «مردم همیشه برای چیزها و آدم‌های عوضی دست می‌زنند.» چقدر درست گفته بود و چه عمیق احساسش می‌کردم.
zeinab
یه جور بدی دلم گرفت. دوست داشتم برم مشهد و تو حرم آقا بشینم گریه کنم، ولی پول نداشتم.
min
میدونی دکتر کم‌حرف که باشی، تودار باشی، فکر می‌کنن خری، ردت می‌کنن بری. آدم باید رودار باشه، من نیستم.
"Mhsi"
«آدم‌هایی که از تنهایی می‌ترسند عزت‌نفس ندارند.»
min
پزشک چه می‌فهمید درد من چیست؟ آنها چندتا کتاب خوانده بودند اما من با این مرض زندگی می‌کردم... مگر نگفته بودند که تجربه از علم بالاتر است؟!
Behrouz Nobakhsh
«زمان توهمی دنباله دار است!»
mahil
آن‌ها به سبب قهرمانی شیفتهٔ من بودند. اگر این همزاد نبود و من همان مصدومِ آواره بودم، هیچ‌کدام سمتم نمی‌آمدند
علیرضا
از نظر آنها من یک احمق افسردهٔ منزوی بودم! چه فرقی می‌کرد که چه غلطی بکنیم وقتی نهایتاً باید همگی بمیریم و فراموش بشویم؟
zeinab
به دنبال زندگی کردن در جهانی بودم که متعلق به افرادی بود که من از آنها بیزار بودم و هیچ ربطی به آنها نداشتم. هیچ‌گونه استعدادی برای زندگی میان آنها نداشتم و همه چیزش برایم کِسِل‌کننده بود. حتی حوصلهٔ پدر و مادرم را هم نداشتم و از بستگان آنها هم بیزار بودم. این‌که برادر مادرم که اصطلاحاً دایی من است، یا عمو و زن و بچه‌هایش به من چه ربطی داشتند را نمی‌فهمیدم.
zeinab
«آدم‌هایی که از تنهایی می‌ترسند عزت‌نفس ندارند.» این را در کتابی خوانده بودم؛ فکر می‌کنم از گوستاو فلوبر بود.
"Mhsi"
دکتر می‌دونی!؟ خیلی وقته هیچی دلم رو خوش نمی‌کنه، فقط بعضی وقت‌ها یه گیتار گرفتم، بلدم نیستم، ورش می‌دارم همین‌جوری ناشیانه می‌زنم. یه صدای قشنگی ازش درمیاد که یه کمی حالم رو یه جوری می‌کنه که بلد نیستم توضیحش بدم.
min
به راستی چرا من در کرهٔ زمین هستم؟ چرا در این قسمتش؟ چرا در این شهر و این اقلیم؟ الآن در سیاره‌های دیگر چه می‌گذرد؟ کسی زندگی می‌کند؟ مثل مردم سیاره ما حال‌به‌هم‌زن هستند؟ آنها هم دنبال ماشین گران‌قیمت و خانه در شمال شهر می‌روند؟ ابعاد زمانی چگونه شکسته می‌شود؟ آیا زمان یک چیز مَن‌درآوردی نیست مثل بقیهٔ چیزها؟ انیشتین گفته بود «زمان توهمی دنباله دار است!» داشتم دیوانه می‌شدم و هر شب با این سؤال‌ها کابوس‌هایم بیشتر می‌شد.
:)
وقتی آدم لم می‌ده رو تختش یا کاناپه، حس می‌کنه سلطان تمام جهان هست و کل دنیا رو می‌خواد یه نفره فتح کنه. بعد به خودش میاد، می‌بینه هوا داره روشن یا تاریک می‌شه و فقط یه پاکت سیگار رو تموم کرده. از این‌همه حماقت بدم میاد.
آترین🍃
سالینجر در «ناتور دشت» گفته بود «مردم همیشه برای چیزها و آدم‌های عوضی دست می‌زنند.» چقدر درست گفته بود و چه عمیق احساسش می‌کردم.
"Mhsi"
دنیا هنوز هم برای من جای کوچیک و حال‌به‌هم‌زنی بود.
.
همیشه در شرایط ناگوار می‌خوابیدم.
乙_みG
آری! همین بود. آدم‌های ضعیف متکّی به دیگرانند و آدم‌های قوی متکّی به بی‌نهایت.
farbod
ناگهان یک موزیک به نوعی من را از جا می‌کند که می‌خواستم تمام دنیا را در همان لحظه فتح کنم و متقابلاً ضدحال یا یک نظر منفی از جانب نزدیکان چنان سرد و خاموشم می‌کرد که مانند خاکستر روی زمین می‌ریختم!
min
تفکرات من در هر زمینه‌ای برای همه گنگ بود و بی‌معنی..! همین، به مرور زمان مرا به انزوا کشاند.
min
دنیا با تمام زشتی‌ها و نامردها و نامردی‌هاش می‌تواند ذره‌ای و فقط ذره‌ای، جا برای آدمهای درستکاری باشد که سخت تلاش می‌کنند و متکّی به قدرت بی‌نهایت، یعنی خدا هستند. آری! همین بود. آدم‌های ضعیف متکّی به دیگرانند و آدم‌های قوی متکّی به بی‌نهایت.
هدیهٔ دریا

حجم

۵۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۶ صفحه

حجم

۵۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۶ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۸صفحه بعد