بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب افسردگی، اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب افسردگی، اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر

بریده‌هایی از کتاب افسردگی، اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر

انتشارات:انتشارات پر
امتیاز:
۳.۰از ۶۴ رأی
۳٫۰
(۶۴)
از نظر آنها من یک احمق افسردهٔ منزوی بودم! چه فرقی می‌کرد که چه غلطی بکنیم وقتی نهایتاً باید همگی بمیریم و فراموش بشویم؟
.
«عشق، بخشی از تمایلات شهوانی، و تمایلات شهوانی حالتی از عشق است!»
.
من که همیشه الکی می‌گفتم تو خونه تنهام و هیچکس نیست، اصلش اونی که همیشه نبود خودم بودم.
fatemeh9632
میدونی دکتر کم‌حرف که باشی، تودار باشی، فکر می‌کنن خری، ردت می‌کنن بری. آدم باید رودار باشه، من نیستم. دکتر میگم شما خودت مریضی انگاری که نشستی پا حرفهای من!؟
Behrouz Nobakhsh
«آدم‌هایی که از تنهایی می‌ترسند عزت‌نفس ندارند.»
fatemeh
خواب بر همه‌چیز ارجح هست و تنها هنگام خواب است که آدمی دست از همه چیز و همه چیز و همه چیز می‌کشد و فقط چشمهایش را می‌بندد.
hani_p
به گوسفندها نگاه می‌کردم. از نظر آنها ما که بودیم؟ موجودات بدبخت و بی‌نوایی که حتی نمی‌توانیم مثل آنها یک دل سیر بچریم و هیچ‌گونه فایده‌ای هم برای هستی و طبیعت نداریم جز این‌که آسیب‌های مختلفی به آن بزنیم و همه جا را به آلودگی و کثافت بکشیم. شاید اگر گوسفند بودم زندگی زیباتر بود. نهایتاً یک بار به دست گرگ یا انسان کشته می‌شدم، ولی باقی عمرم را می‌چریدم و زندگی می‌کردم.
Arezuwishi
چرا هیچ شغلی باب میل من وجود نداشت؟ چرا مردم به نظرم دورو، قلابی و عوضی جلوه می‌کردند؟ هرجا که سر کار می‌رفتم با همه دعوا داشتم و متقابلاً آنها هم شدیداً از من بدشان می‌آمد. هیچ کاری هم بلد نبودم و هیچ فن و تخصص و حرفه‌ای را نمی‌دانستم و علاقه‌ای به یادگیری‌اش هم نداشتم.
Arezuwishi
از نظر آنها من یک احمق افسردهٔ منزوی بودم! چه فرقی می‌کرد که چه غلطی بکنیم وقتی نهایتاً باید همگی بمیریم و فراموش بشویم؟
Arezuwishi
«عشق، بخشی از تمایلات شهوانی، و تمایلات شهوانی حالتی از عشق است!»
Arezuwishi
به راستی چرا من در کرهٔ زمین هستم؟ چرا در این قسمتش؟ چرا در این شهر و این اقلیم؟ الآن در سیاره‌های دیگر چه می‌گذرد؟ کسی زندگی می‌کند؟ مثل مردم سیاره ما حال‌به‌هم‌زن هستند؟ آنها هم دنبال ماشین گران‌قیمت و خانه در شمال شهر می‌روند؟ ابعاد زمانی چگونه شکسته می‌شود؟ آیا زمان یک چیز مَن‌درآوردی نیست مثل بقیهٔ چیزها؟ انیشتین گفته بود «زمان توهمی دنباله دار است!»
Arezuwishi
هیچکس من را دوست نداشت و من که همه را دوست داشتم از عمق قلبم همیشه تنها می‌ماندم، با بغض و قرص و سیگار.
eli
تفکرات من در هر زمینه‌ای برای همه گنگ بود و بی‌معنی..! همین، به مرور زمان مرا به انزوا کشاند.
navid
هیچ وقت ثروت و شرافت با هم رابطهٔ خوشی نخواهند داشت و برای همین هم خیلی سخت و بعید است که شخصی هردو را با هم داشته باشد.
آن شرلی
سالینجر در «ناتور دشت» گفته بود «مردم همیشه برای چیزها و آدم‌های عوضی دست می‌زنند.»
کسی درونم ، من است :)
«هرازگاه امواجِ احساس محکم می‌کوبیدند به قلبش، انگار بخواهند چیزی به یادش بیاورند. این اتّفاق که می‌افتاد، چشم‌هایش را می‌بست، دورتادورِ قلبش سد می‌زد و منتظر می‌ماند احساسات پس بکشند. شوری کوتاه بود فقط، به عمرِ سایه‌هایی که از آمدنِ شب خبر می‌دهند. امواج که رد می‌شدند آرامشِ رخوتناک برمی‌گشت، انگار هیچ‌گاه هیچ اتّفاقِ نامساعدی نیفتاده...» هاروکی موراکامی
Friba
سالینجر در «ناتور دشت» گفته بود «مردم همیشه برای چیزها و آدم‌های عوضی دست می‌زنند.» چقدر درست گفته بود و چه عمیق احساسش می‌کردم.
nastaran
«مردم همیشه برای چیزها و آدم‌های عوضی دست می‌زنند.»
doniya
هیچ‌وقت یک سری مشاغل را درک نکردم. مثل وکیل‌بودن... انسان‌ها از ابتدا تا به امروز، به سبب علاف‌نبودن و سرگرمی، برای خودشان و طبیعت و زمین داستان تراشیدند. یک سری قانون وضع کردند و یک سری استخدام می‌شدند و یک سری زندانی و یک سری قدرتمند، و جالب‌تر این بود که برای یاد گرفتن این چیزها باید درس می‌خواندند و پول خرج می‌کردند و بعد هم همه پز می‌دادن که فلانی وکیل شده یا پسر فلانی خلبان هستش...
Arezuwishi
رؤیاهای هر آدمی بزرگ‌ترین سرمایه و داراییش تو زندگیه و من رؤیاهام رو باخته بودم و حالا مثل قهرمان‌های بازندهٔ آخر فیلم‌های نوآر باید می‌مردم و کارگردان هم کات رو می‌داد و دو قطره واسم گریه می‌کردند و بعد هم من رو یادشون می‌رفت.
آن شرلی

حجم

۵۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۶ صفحه

حجم

۵۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۶ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان