بریدههایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان
۴٫۵
(۱۳۰۴)
قبول کنید همهٔ شما تو این سالها تلاش کردید از من چیزی بسازید که نیستم.
ـ تو کمی عصبانی هستی.
ـ نباید باشم؟
ـ انگار حالت خوب نیست.
ـ من خوبم. فقط نمیتونم بیش از این، این افکار رو پیش خودم نگه دارم.
reyhan
حالا میدونم که همهٔ آدمها در زندگیشون اشتباهاتی میکنن. من زیادی سخت میگیرم که فکر میکنم باید به خاطر اشتباهاتم خودم رو سرزنش کنم.
ـ یک بار به این جملات فکر کن! واقعاً میفهمی چی داری میگی؟
ـ واقعاً میفهمم. البته هنوز نتونستم این جملات رو باور کنم و عذاب وجدان اشتباهاتم رو کنار بذارم. فعلاً فقط این کلمات رو تکرار میکنم تا کمی آروم بشم.
ـ تو نمیتونی انقدر ساده اشتباهاتت رو کنار بذاری.
ـ باید بتونم.
reyhan
ـ پدرم همیشه میگه اگر زمانی احساس کردی تو زندگی مشکلی نداری و همهچیز داره به خوبی پیش میره، بدون که داری در مسیر اشتباه حرکت میکنی.
ـ چه ترسناک.
ولنسی پارسی
پدرم همیشه میگه اگر زمانی احساس کردی تو زندگی مشکلی نداری و همهچیز داره به خوبی پیش میره، بدون که داری در مسیر اشتباه حرکت میکنی.
Masoumeh17
من تو رو از دست نمیدم.
ـ از دست ندادن یعنی چی؟
ـ یعنی من هرکاری میکنم که تو رو کنار خودم داشته باشم.
#Mohad3h#
کوتاه کردن جلوی موهام و بستنش به این شکل، اولین کاری بود که برای متفاوت بودن با کیقباد انجام دادم.
ـ پس کار بزرگی بوده. ـ مکث میکنم. ـ واقعاً برازندهٔ شماست.
ـ این موها؟
ـ انجام دادن کارهای بزرگ و مخالفت با هنجارهایی که برای شما، برای مردم، برای همهمون تعیین شده.
maryam nazari
فقط زمان میتونه نشون بده احساسات ما چقدر واقعی هستن
maryam nazari
فقط زمان میتونه نشون بده احساسات ما چقدر واقعی هستن.
فصل فیروزه...
میستایم و ارج میگذارم و خشنود میکنم فرشتهٔ پاسبان نیمروز را میستایم و ارج میگذارم و خشنود میکنم آن سرور شهر را که پاک و دادگستر و سازنده است.
هماره و در همه حال، اهورامزدا، پروردگار یکتا را میستایم.
d͎o͎k͎h͎t͎a͎r͎a⃠r⃠y⃠i⃠a⃠y⃠...
سرگذشت آب و آتش
مهرگان
Gholamreza Motallebi
ـ تو دایانایی!
ـ خب تو هم شاهزاده پوریایی، ولیعهد خسروی ایران!
ـ گفتم که اون لحظه نمیتونستم به خودم فکر کنم.
ـ پس به چی فکر میکردی؟
ـ به اینکه دوستت دارم!
melika.hn
همهٔ آدمها تنهان. دوستان و اطرافیانمون فقط باعث میشن این تنهایی رو برای مدت کوتاهی فراموش کنیم.
ftmz_hd
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
افشین یدالهی
AVA
با نگاه عجیبی به چهرهام خیره میشود. سپس مردمک چشمانش میلغزد و سر تا پایم را نگاه میکند. لحظهای چشمانش را میبندد. دوباره چشمانش را باز میکند و به سرعت چند قدم به سمتم برمیدارد. در کنارم قرار میگیرد. سرم را میگردانم تا بتوانم چهرهاش را ببینم. اما پیش از آنکه موفق شوم، صدایش در گوشم میپیچد:
ـ چقدر زیبا شدی.
AVA
ـ در کتابی خوندم که چشمها دریچهٔ روحن.
ـ تعبیر جالبیه.
لبخند تلخی بر لب میآورد. سرش را آرام به چپ و راست تکان میدهد و سپس زمزمه میکند:
ـ روح زیبایی داری... دایانا.
AVA
افسانه دقیقاً همون خرافاته در قالب داستان. افسانهها حقیقت ندارن
AVA
ـ چرا؟ همهٔ آدمها اشتباه میکنن.
ـ نه. انسانهای بزرگ اشتباه نمیکنن.
ـ خب انسانهای بزرگ با تجربههاشون بزرگ شدن. برای تجربه پیدا کردن هم باید اشتباه کرد.
ـ اگر به همین راحتی با اشتباهاتمون کنار بیایم که دائم تکرارشون میکنیم.
ـ درسته. اما مثل نوشتن میمونه. اگر به قلم زیادی فشار بیاریم میشکنه. اگر هم خوب نگهش نداریم، نمینویسه.
ـ میخواید بگید باید تعادل رو حفظ کنیم.
ـ دقیقاً.
ـ خب سؤال اینجاست که تعادل کجاست؟
ـ من به خودم حق اشتباه کردن میدم. از اشتباهاتم درس میگیرم و دیگه خودم رو سرزنش نمیکنم. تعادل همینجاست بانو دایانا.
AVA
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
افشین یدالهی
Fatemeh Ka
تفرقه بینداز و حکومت کن.
|قافیه باران|
شنیدهاید که گفته شده زنا مکن. اما من به شما میگویم هر که با شهوت به زنی بنگرد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است. پس اگر چشم راستت تو را میلغزاند، آن را به در آر و دور افکن. زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آنکه تمام بدنت به دوزخ افکنده شود. و اگر دست راستت تو را میلغزاند، آن را قطع کن و دور افکن، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آنکه تمام بدنت به دوزخ افکنده شود.
کتاب را میبندم. دستم را روی قلبم میگذارم. اگر قلبهایمان ما را بلغزاند، چه؟ چه باید بکنیم؟
Aida.Z
حجم
۴۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۲۸ صفحه
حجم
۴۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۲۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰۵۰%
تومان