بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب این داستان یک جورایی بامزه‌ست | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب این داستان یک جورایی بامزه‌ست

بریده‌هایی از کتاب این داستان یک جورایی بامزه‌ست

نویسنده:ند ویزینی
مترجم:هما قناد
امتیاز:
۴.۰از ۱۰۲ رأی
۴٫۰
(۱۰۲)
دیگه وقتش رسیده که احساسات دیگران رو مقدم بر احساسات خودم ندونم. وقتشه که با خودم درست رفتار کنم، همون‌طور که ستاره‌های پاپ می‌گن. و خود واقعی من می‌خواست این موشک رو به هوا بفرسته.
Rghaf
فکر می‌کردم بهترم و بهتر نیستم. سعی کردم محکم باشم و نمی‌تونم محکم باشم. سعی‌کردم پیشرفت کنم، اما هیچ پیشرفتی وجود نداره. نمی‌تونم غذا بخورم، نمی‌تونم بخوابم و فقط دارم منابع رو هدر می‌دم.
Rghaf
باید پیشرفت کنم، اما به‌خاطر این چرندیاتی که تو کله‌مه نمی‌تونم. می‌دونم این چیزایی که به‌شون فکر می‌کنم هیچ معنایی ندارن و به خودم می‌گم "دست بردار!"» «اما نمی‌تونی دست برداری.» «نمی‌تونم دست بردارم.»
Rghaf
نمی‌دونم چطور می‌تونم همزمان هم بلندپرواز باشم و هم اون‌قدر تنبل.
Rghaf
واقعاً مشغول تماشای تلویزیون نیستم فقط زل می‌زنم و نمی‌خندم
Rghaf
خانوادهٔ من نباید مجبور باشن منو تحمل کنن. اونا آدمای خوبی‌ن، باثبات و شادن. بعضی وقت‌ها که با اونا هستم فکر می‌کنم تو تلویزیونم.
Rghaf
«وقتی بری می‌خوای چیکار کنی، گریگ؟» همیشه اینو می‌پرسه. همیشه چیکار می‌کنم؟ می‌رم خونه و قاطی می‌کنم. کنار خونواده‌م می‌شینم و سعی می‌کنم در مورد خودم و این‌که چه مرگمه حرف نزنم. سعی می‌کنم غذا بخورم. بعد سعی می‌کنم بخوابم. از این قضیه می‌ترسم. نمی‌تونم غذا بخورم یا بخوابم.
Rghaf
اون‌موقع‌ها مغزم حالش خوب بود.
Rghaf
فقط می‌خوام خودم نباشم. چه با خوابیدن، چه بازی ویدئویی، چه دوچرخه‌سواری یا مطالعه. می‌خوام بی‌خیال مغزم شم. این برام مهمه.» «تو خیلی واضح می‌دونی چی می‌خوای.» «آره.» «وقتی بچه بودی چی می‌خواستی؟ اون‌موقع‌ها که خوشحال بودی. دلت می‌خواست وقتی بزرگ شدی چه جور آدمی شی؟» به نظرم دکتر مینروا دکتر خوبیه. جواب این نیست، اما این سؤالش واقعاً خوب بود. می‌خواستم تو بزرگی چیکاره شم؟
Rghaf
«یه سری چیزهایی رو که باعث خوشحالی‌ت می‌شدن یادت هست؟» می‌خندم و می‌گم: «بازی‌های ویدئویی.»
Rghaf
«داشتم خواب می‌دیدم. نمی‌دونم چه خوابی بود، ولی وقتی بیدار شدم حس افتضاحی نسبت به بیداری داشتم. نمی‌خواستم بیدار شم. وقتی خواب بودم خیلی بیش‌تر بهم خوش می‌گذشت و این واقعاً ناراحت‌کننده‌س. تقریباً چیزی مثل یه کابوس وارونه بود، مثل وقتی‌که داری کابوس می‌بینی و از خواب می‌پری و خیالت راحت می‌شه. منتها وقتی بیدار شدم کابوسم شروع شد.» «و این کابوس که می‌گی چی هست گریگ؟» «زندگی!»
Rghaf
من بیش‌تر از دو سومِ یه آدم بزرگم و نسبتاً گستاخ هم هستم، پس به جهنم.
Rghaf
خیلی عادی به نظر می‌رسم. مثل همیشه، همون‌طور که پاییز سال گذشته بودم. موهای تیره و چشم‌های تیره و یه دندون کج‌ومعوج. ابروهای پهنی که وسط پیشونی به‌هم پیوند می‌خورن. یه دماغ دراز که یه‌جورایی انحراف داره. مردمک‌هایی که به‌طور طبیعی بزرگن - به‌خاطر ماری‌جوآنا نیست ‌- و با قهوه‌ای تیره ترکیب شدن تا چشمای اندازهٔ نعلبکی‌م تو صورتم شبیه گودال شه. مشتی مو بالای لب بالایی‌م. این گریگه. و من همیشه جوری‌م که انگار می‌خوام گریه کنم.
Rghaf
تمام سلول‌هام غذا رو جذب می‌کنن و عاشقشن و به‌خاطر اون عاشق مغز منن و من لبخند می‌زنم و سیر می‌شم.
Dana far
. وقتی بقیهٔ بدنم پیشرفت می‌کنه تو مغزم هم اتفاق می‌افته. نمی‌دونم مغزم کجا رفته. یه جایی یه ضربهٔ کشنده خورده. وسط مزخرفاتی گیر کرده که نتونسته از پس‌شون بربیاد، اما حالا برگشته، به ستون فقراتم وصله و آمادهٔ قبول مسئولیته. ای بابا! من چرا می‌خواستم خودمو بکشم؟
بلاتریکس لسترنج
هیچ راهی جز این ندارم که همیشهٔ خدا تا حد ممکن سخت کار کنم و با همهٔ کسایی که می‌شناسم رقابت کنم تا موفق شم.
بلاتریکس لسترنج
«شاید از اون بچه‌خرخونایی هستی که زرنگ نیستن. اونا از همه بدترن.»
بلاتریکس لسترنج
می‌گم: «اصلاً شرافتمندانه نیست. مثل این یارو موکتادا که هم‌اتاقیمه، اون عملاً مُرده. هیچ کاری انجام نمی‌ده. تمام روز فقط تو تخت دراز می‌کشه.» «درسته.» «و من دلم نمی‌خواد هیچ‌وقت مثل اون بشم. نمی‌خوام اون‌جوری زندگی کنم. و اگه مرده بودم اساساً همون‌طور که موکتادا الان زندگی می‌کنه می‌شد.»
بلاتریکس لسترنج
بعضی وقتا فکر می‌کنم افسردگی یه روش کناراومدن با دنیاس. مثلاً بعضی از آدما مست می‌کنن، بعضیا مواد می‌کشن، بعضیا هم افسرده می‌شن، چون کلی مشکل اون بیرون هست که باید باهاش دست‌وپنجه نرم کرد.
penelope
«اوه... استفاده از تلفن همراه تو این طبقه ممنوعه؟» «درسته. تو تلفن همراه داری؟» اونو تو جیبم حس می‌کنم. نمی‌خوام از دستش بدم. این تنها چیزیه که درحال‌حاضر منو تبدیل به من می‌کنه. بدون تلفنم من کی‌م؟ هیچ دوستی نمی‌تونم داشته باشم، چون شماره‌هاشون رو حفظ نیستم. فامیلی هم همین‌طور، چون شماره‌هاشون رو ندارم و فقط شمارهٔ خونه‌هاشون رو دارم. مثل حیوونا می‌شم.
penelope

حجم

۲۹۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۹۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان