بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب این داستان یک جورایی بامزه‌ست | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب این داستان یک جورایی بامزه‌ست

بریده‌هایی از کتاب این داستان یک جورایی بامزه‌ست

نویسنده:ند ویزینی
مترجم:هما قناد
امتیاز:
۴.۰از ۱۰۲ رأی
۴٫۰
(۱۰۲)
بعضی از افراد هیچ‌وقت پدرمادرشونو نمی‌شناسن.
جو مارچ
«تو مشکلاتت رو بروز می‌دی. اونا رو تو چهرت می‌ذاری.‌»
markar89
من می‌خوام زنده بمونم، اما دلم می‌خواد بمیرم.
reyhan
مامان تو چشمام نگاه می‌کنه و می‌گه: «نه. پیروزی اینه که تو امروز صبح بیدار شدی و تصمیم گرفتی زندگی کنی. این پیروزیه. این کاریه که امروز کردی.»
کتاب 1984
می‌خواستم به مردم بگم: "افسردگی‌م امروز از کنترلم خارجه." تا بهانه‌ای برای ندیدن‌شون داشته باشم، اما هیچ‌وقت نتونستم از پسش بربیام.
کتاب 1984
افسردگی جنون‌آمیز از افسردگی واقعی خیلی باحال‌تره، چون قسمت‌های جنون‌آمیز داره. این اصلاً منصفانه نیست.
کتاب 1984
قبلاً باید تا بیست‌سالگی صبر می‌کردی تا گزینه‌های بیش‌تری برای وحشت‌زده‌شدن داشته باشی، اما الان کلی چیز هست که باید بخری و روش‌های زیادی هست که باید وقتتو بگذرونی و تخصص‌های زیادی که باید خیلی زود تو زندگی یاد بگیری
ell
«داشتم خواب می‌دیدم. نمی‌دونم چه خوابی بود، ولی وقتی بیدار شدم حس افتضاحی نسبت به بیداری داشتم. نمی‌خواستم بیدار شم. وقتی خواب بودم خیلی بیش‌تر بهم خوش می‌گذشت و این واقعاً ناراحت‌کننده‌س. تقریباً چیزی مثل یه کابوس وارونه بود، مثل وقتی‌که داری کابوس می‌بینی و از خواب می‌پری و خیالت راحت می‌شه. منتها وقتی بیدار شدم کابوسم شروع شد.» «و این کابوس که می‌گی چی هست گریگ؟» «زندگی!»
کتاب 1984
کارهایی که بزرگ‌ترا می‌گن نکنین همیشه از همه آسون‌تره.
ell
فقط می‌خوام خودم نباشم. چه با خوابیدن، چه بازی ویدئویی، چه دوچرخه‌سواری یا مطالعه. می‌خوام بی‌خیال مغزم شم. این برام مهمه
Amir
«من هر روز حداقل یه ساعت تو تخت دراز می‌کشم. بعد وقتم رو با قدم‌زدن تلف می‌کنم. وقتم رو با فکرکردن هدر می‌دم، چون از لکنتِ زبون می‌ترسم. وقتم رو با سکوت و حرف‌نزدن هدر می‌دم.»
Amir
اون قیافهٔ بی‌روح روان‌شناسانه. روان‌شناس‌ها باید پوکرباز باشن. شاید هم هستن. شاید روان‌شناسا هستن که تو تلویزیون همهٔ پول‌ها رو سر بازی پوکر می‌برن. بعد اون‌قدر پررو هستن که از مادرم ساعتی ۱۲۰ دلار پول می‌گیرن. اونا خیلی دندون‌گردن.
Amir
هر وقت که واقعیت رو می‌گین قوی‌تر می‌شین.
زهرا۵۸
من به کسی چیزی بدهکار نیستم و مجبور نیستم با کسی بیش‌تر از حدی که احساس کنم لازمه حرف بزنم.
زهرا۵۸
بدترین قسمتِ افسردگی به‌طور قطع غذاس. رابطهٔ انسان‌ها با غذا از مهم‌ترین روابطه. فکر نمی‌کنم رابطه‌تون با والدین‌تون به اون مهمی باشه. بعضی از افراد هیچ‌وقت پدرمادرشونو نمی‌شناسن. فکر نمی‌کنم رابطه‌تون با دوستاتون اون‌قدر مهم باشه؛ اما رابطه‌تون با هوا - اون نکتهٔ کلیدیه - نمی‌تونین با هوا قطعِ رابطه کنین. یه‌جورایی گیرِ هم هستین. فقط رابطه‌تون با آبه که کم‌تر اهمیت داره و بعدش غذا. نمی‌تونین بی‌خیال غذا شین و به جاش با کس دیگه‌ای وقت بگذرونین. باید باهاش به توافق برسین.
زهرا۵۸
حالا واقعاً زندگی کن گریگ. زندگی کن. زندگی کن. زندگی کن. زندگی کن. زندگی کن.
Massoume
طبق چیزی‌که مامان می‌گه خدا قطعاً قراره یه نقشی تو خوب‌شدن من داشته باشه، اما از نظر من خدا یه دکتر بی‌فایده‌س. اون تو درمان متدِ "هیچ‌کاری‌نکردن" رو در پیش می‌گیره. شما مشکلات‌تون رو بهش می‌گین و اون هیچ کاری نمی‌کنه.
زهرا۵۸
به جای این‌که وقت بذاری و نقشهٔ منهتن رو کپی کنی چرا خودت نقشهٔ جاهای تخیلی رو نمی‌کشی؟» و اون نزدیک‌ترین حالت من به تجلی بود. می‌تونستم شهر خودم رو بکشم. می‌تونستم از خیابون‌های خودم استفاده کنم. می‌تونستم هرجا دلم می‌خواست یه رودخونه بذارم. می‌تونستم اقیانوس رو بذارم هرجا دلم می‌خواد. می‌تونستم پل‌ها رو هرجا می‌خوام بذارم و می‌تونستم دقیقاً سرتاسر مرکز شهر اتوبان بزنم، مثل منهتن که باید یه اتوبان می‌داشت؛ اما نداشت. می‌تونستم شبکهٔ متروی خودمو بسازم. اسم خیابون‌ها رو هرچی دلم خواست بذارم. می‌تونستم راه‌آهنم رو تا لبه‌های نقشه بکشم. لبخند زدم و مامان رو بغل کردم. اون بهم چند تا کاغذ ضخیم داد، کاغذ سفید. بعدها که بزرگ‌تر شدم کاغذهای کامپیوتری رو ترجیح می‌دادم. من به قلعه‌م برگشتم و چراغ رو روشن کردم و کشیدن اولین نقشه‌مو شروع کردم.
زهرا۵۸
«دوچرخه‌سواری چه احساسی داره گریگ؟» مکث می‌کنم. «مثل هندسه‌س.» «هندسه.» «آره. مثلاً باید مراقب باشی به فلان کامیون نخوری. مراقب باشی سرت به لوله‌های فلزی‌شون نخوره. قوانین تعریف شده‌ن و شما ازشون پیروی می‌کنین.»
زهرا۵۸
اون از سن‌بالایی‌های کلاس بود، تو نیمهٔ دوم سال به دنیا اومده بود که آدم هم می‌تونه جوون‌ترین دانش‌آموز تو یه کلاس با دانش‌آموزای سن‌بالاتر باشه و هم می‌تونه سن‌بالاترین دانش‌آموز بین دانش‌آموزای کوچیک‌تر از خودش باشه و پدرمادرش کار خوبی کردن که حالت دوم رو انتخاب کردن.
Hamidreza Joshaghani

حجم

۲۹۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۹۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان