بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ستون دنیایم باش | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ستون دنیایم باش

بریده‌هایی از کتاب ستون دنیایم باش

نویسنده:جنیفر نیون
امتیاز:
۳.۸از ۵۱ رأی
۳٫۸
(۵۱)
با خودم فکر می‌کنم اون موقع که نمی‌تونستم خونه رو ترک کنم، چقدر زندگی ساده‌تر بود. می‌نشستم و فقط کل روز سوپرنچرال تماشا می‌کردم و کتاب می‌خوندم و می‌خوندم و می‌خوندم و از پشت پنجره‌ام پسرهای همسایه رو دید می‌زدم.
Fatima
من یه مریضی دارم به اسم پروسوپاگنوزیا ـ ادراک‌پریشی چهره‌ها ـ که یعنی نمی‌تونم چهره‌ها رو تشخیص بدم، حتا چهرهٔ آدمایی که عاشقشونم، حتا چهرهٔ مادرم. حتا چهرهٔ خودم.
Fatima
«مردم به دلایل زیادی عوضی هستن. بعضی وقتا اون صرفاً آدمای عوضی‌ای هستن. بعضی وقتا یه سری افراد سر اونا عوضی‌بازی درآوردن و اونا هم با این‌که متوجه نمی‌شن، این تربیت عوضی‌وارو برمی‌دارن و وارد اجتماع می‌شن و با بقیه همین رفتارو می‌کنن. بعضی وقتا اونا عوضی‌ن، چون می‌ترسن. بعضی وقتا اونا تصمیم می‌گیرن که با بقیه عوضی باشن تا بقیه باهاشون عوضی نباشن. پس این یه‌جور عوضی‌بازیه دفاعیه.
Aa
تو هیچ‌وقت واقعاً یه انسان رو درک نمی‌کنی، نه تا وقتی‌که مسائل رو از دید اون ببینی... تا وقتی‌که بری تو پوستش و تو پوستش این‌ور و اون‌ور بری...
narges
«اگه تمام کسایی که یه چیزی برای گفتن دربارهٔ من دارن، این‌همه وقت رو برای، نمی‌دونم، مثلاً تمرین مهربون‌بودن یا ساختن شخصیت یا حداقل یه روح برای خودشون بکنن، فقط تصور کن که چقدر دنیا دوست‌داشتنی‌تر می‌شه.»
narges
تا روزی که زنده هستی، همیشه یه چیزی منتظرته؛ و حتا اگه اون چیز بد باشه و تو بدونی که اون بده، چیکار می‌تونی بکنی؟ تو نمی‌تونی دست از زندگی‌کردن برداری. ترومن کاپوتی، فیلمِ در کمال خونسردی
narges
«اَتیکوس، اون آدم خوبی بود...» «اکثر آدما خوبن اسکات، البته وقتی بالاخره اونا رو می‌بینی.» کشتن مرغ مقلد، هارپر لی
narges
این یعنی تو جهت مختلف حرکت‌کردن. همه‌ش همینه. زندگی متفاوت. دنیای متفاوت. قوانین متفاوت. ما هیچ‌وقت اون دنیای قدیمی رو پشتِ سر نمی‌ذاریم. ما فقط یه دنیای جدید خلق می‌کنیم.
faezehswifti
زندگی کوتاه‌تر از اونیه که بخوای بقیه رو قضاوت کنی. وظیفهٔ ما نیست که به کسی بگیم چه احساسی داشته باشه یا کی باشه. چرا عوضش کمی برای خودت وقت نذاری؟ من تو رو نمی‌شناسم، ولی بهت قول می‌دم که تو یه سری مشکلاتی داری که باید روشون کار کنی.
faezehswifti
فکر می‌کنم اونم این لحظه رو حس می‌کنه، ولی مطمئن نیستم. بهتره که اونم حسش کنه. بهتره که فقط من این‌جا، تنها کسی نباشم که با خودم یه لحظهٔ خاص دربارهٔ اون دارم، به جای این‌که همراه اون داشته باشم.
faezehswifti
«بهتر شکارچی باشی تا شکار. حتا اگه خودتو شکار کنی.»
faezehswifti
یه زندگی معمولی چیزیه که من از وقتی‌که یادم می‌آد، می‌خواستم
faezehswifti
«مردم به دلایل زیادی عوضی هستن. بعضی وقتا اون صرفاً آدمای عوضی‌ای هستن. بعضی وقتا یه سری افراد سر اونا عوضی‌بازی درآوردن و اونا هم با این‌که متوجه نمی‌شن، این تربیت عوضی‌وارو برمی‌دارن و وارد اجتماع می‌شن و با بقیه همین رفتارو می‌کنن. بعضی وقتا اونا عوضی‌ن، چون می‌ترسن. بعضی وقتا اونا تصمیم می‌گیرن که با بقیه عوضی باشن تا بقیه باهاشون عوضی نباشن. پس این یه‌جور عوضی‌بازیه دفاعیه.»
faezehswifti
آب یه عنصر خائنه. و همین‌طور بی‌ثبات. این اولین چیزی بود که دربارهٔ دبیرستان یاد گرفتم. یه دقیقه همه خیلی دوست دارن و دقیقهٔ بعد تو یه خارجی هستی.
faezehswifti
تا روزی که زنده هستی، همیشه یه چیزی منتظرته؛ و حتا اگه اون چیز بد باشه و تو بدونی که اون بده، چیکار می‌تونی بکنی؟ تو نمی‌تونی دست از زندگی‌کردن برداری.
faezehswifti
من آدم آشغالی نیستم، ولی قراره یه کار آشغالی بکنم، و تو ازم متنفر می‌شی و بعضی‌های دیگه هم ازم متنفر می‌شن، ولی به‌هرحال، می‌خوام برای مراقبت از تو و همین‌طور خودم، این کارو بکنم. این شاید به نظر یه بهونه بیاد، ولی من یه مریضی دارم به اسم پروسوپاگنوزیا ـ ادراک‌پریشی چهره‌ها ـ که یعنی نمی‌تونم چهره‌ها رو تشخیص بدم، حتا چهرهٔ آدمایی که عاشقشونم، حتا چهرهٔ مادرم. حتا چهرهٔ خودم. تصور کن وارد یه اتاقی پر از غریبه‌ها شی، آدمایی که برات هیچ مفهومی ندارن، چون اسم و گذشته‌شون رو نمی‌دونی. بعد تصور کن بری مدرسه یا سر کار یا بدتر، بری خونهٔ خودت، جایی‌که باید همه رو بشناسی، ولی در عوض آدمای اون‌جا هم همه شبیه غریبه‌ها باشن.
نوشین
«این یه حرفه نیست، یه سرگرمیه.»
teo;
این توئی که باید سرزنش شی. تمام اون لبخندها و نمایش‌بازی‌کردن‌ها و تظاهرکردن‌ها تا کسی باشی که فکر می‌کنی مردم می‌خوان باشی. این چیزیه که تو رو تنها کرده. این چیزیه که داغونت کرده. تو باید سعی کنی یه آدم واقعی باشی.»
teo;
سوزش کلمه رو احساس می‌کنم، درست مثل فرورفتن سوزن توی پوست، انگار خود کلمه داره سعی می‌کنه منو مثل حبابِ افکارم، بترکونه.
teo;
تمام این‌ها تو رو به‌سمت الان هدایت می‌کردن.
teo;

حجم

۲۸۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۲۸۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان