بریدههایی از کتاب ستون دنیایم باش
۳٫۸
(۵۱)
اگه خاطراتت رو تماشا نکنی، اونا شروع میکنن به محوشدن. نه یهویی با هم، بلکه یواشیواش، یه تیکه از اینجا، یه تیکه از اونجا.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
اگه همهٔ دنیا کوری چهره داشتن چی میشد؟
اگه همه پروسوپاگنوزیا داشتن، میشد امید داشت که همهچیز سادهتر شه. کسی هرگز نمیگفت "تو زیادی خوشگلی که بخوای چاق باشی" یا "اون برای یه دختر چاق، خوشگله"، چون دیگه اهمیت ظاهر از بین میرفت. آیا مردم هنوزم اهمیت میدادن که تو زیادی چاق یا زیادی لاغر باشی؟ بلند باشی یا کوتاه؟ شاید. شایدم نه. ولی این یه قدمی در جهت درست بود.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
میدونی چقدر راحته که باور کنی همهچیز دربارهٔ توئه، خصوصاً وقتی یه مشکلی پیش میآد؟ چرا من؟ چرا من باید بدترین شانس رو داشته باشم؟ چرا دنیا اینقدر بدجنسه؟ چرا همه از من متنفرن؟
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
بعد اضافه میکنه: «در هر صورت دوست دارم.»
«منم در هر صورتی دوست دارم.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
تو ممکنه خودتو سیاه نبینی و ممکنه فکر نکنی که مردم تو رو سیاه میبینن، ولی این یه حقیقته که جامعهٔ ما با کودکان رنگینپوست شدیدتر از بقیه برخورد میکنه و نمیخوام این ماجرا تا آخرِ عمرت باهات باشه.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
دائماً گشتن دنبال مردمی که عاشقشون هستی، واقعاً خستهکننده است.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
جز اینکه مردمِ کوچیک، مردمی که از درون کوچیکن، دوست ندارن تو اینقدر بزرگ باشی.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
«اگه تمام کسایی که یه چیزی برای گفتن دربارهٔ من دارن، اینهمه وقت رو برای، نمیدونم، مثلاً تمرین مهربونبودن یا ساختن شخصیت یا حداقل یه روح برای خودشون بکنن، فقط تصور کن که چقدر دنیا دوستداشتنیتر میشه.»
«خیلی دوستداشتنی میشه.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
به کفشهام و جملهای که اونجا نوشته شده نگاه میکنم. «تو نمیتونی دست از زندگیکردن برداری.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
«تو نمیتونی هم آدم بد باشی و هم قهرمان.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
«نشده تا حالا یه کار بد یا احمقانه بکنی، بدون اینکه به عواقبش فکر کنی؟ یه کاری که درست بعد از اینکه انجامش دادی، فوراً پشیمون شی؟»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
سرم رو بالا میارم و شروع به نوشتن میکنم.
من آدم آشغالی نیستم، ولی قراره یه کار آشغالی بکنم. و تو ازم متنفر میشی و بعضیهای دیگه هم ازم متنفر میشن، ولی بههرحال، میخوام برای مراقبت از تو و همینطور خودم، این کارو بکنم...
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
زمین بین ما کمی محکمتر به نظر میرسه، ولی باقی دنیا در حال لرزیدنه، انگار جاییکه ما هستیم، روی سیمهای برقِ ولتاژ بالا، کیلومترها دورتر از سطح زمین ساخته شده باشه.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
یه تابلوی "خراب است"، روی یکی از توالتها زدن، چون یه نفر یه کتاب ریاضی رو تو توالتفرنگی انداخته (فرو کرده!).
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
زنگ چهارم شیمی عالی با مونیکا چپمنه.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
به نظر میآد هر کتابی که خوندم و فیلمی که دیدم همین پیام رو میدن: دبیرستان بدترین تجربهایه که تو عمرت میتونی داشته باشی.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
تا روزی که زنده هستی، همیشه یه چیزی منتظرته؛ و حتا اگه اون چیز بد باشه و تو بدونی که اون بده، چیکار میتونی بکنی؟ تو نمیتونی دست از زندگیکردن برداری.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
من آدم آشغالی نیستم، ولی قراره یه کار آشغالی بکنم، و تو ازم متنفر میشی و بعضیهای دیگه هم ازم متنفر میشن، ولی بههرحال، میخوام برای مراقبت از تو و همینطور خودم، این کارو بکنم.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
مشکل این کار اینه که آدم فراموش میکنه کجا خود واقعیش شروع و کجا خود تقلبیش، اونی که تلاش میکنه برای همهکس، همهچیز باشه، تموم میشه.
faezehswifti
ولی من زندهام و الان اینجام.
ما هیچوقت نمیدونیم که چقدر وقت داریم. فردای ما هیچوقت تضمینشده نیست. من میتونم همین الان، همینجا بمیرم.
همهچیز میتونه تو یه لحظه تموم شه.
faezehswifti
حجم
۲۸۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۲۸۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان