هیچ چیزی به اندازهٔ انتظار کشیدن، سخت نیست.
𝑬𝒍𝒏𝒂𝒛
«دخترم، همیشه این حرفم را آویزان گوشت کن، همانطور که همیشه عقربهٔ قطبنما سمت شمال را نشان میدهد، انگشت اتهام مردها هم همیشه به سمت زنهاست، مریم این را همیشه یادت باشد.»
ونوشه
مریم با دهانی پر از شن و ماسه به التماس افتاد و از گوشهٔ چشمهایش اشک آمد.
رشید فریاد زد: «بخور!» بعد دود سیگارش را در صورت مریم فوت کرد.
مریم جوید ولی در دهانش چیزی شکسته شد.
رشید گفت: «خوب است!» صورتش میلرزید. «حالا میفهمی که مزهٔ غذایت چطور بود. حالا متوجه شدی که چی تو این ازدواج به من دادی، فقط خوراک بد، نه هیچ چیز دیگری.»
بعد، رفت. مریم سنگریزه، خون و تکههای دو دندان شکستهاش را بیرون انداخت.
helya.B
«این را نگو. من دوستت دارم.»
«متاسفم.»
«دوستت دارم.»
helya.B
لیلا، تو دختر خیلی باهوشی هستی و میتوانی به هر چیزی که بخواهی، برسی. من مطمئنم موقعی که جنگ تمام شود، افغانستان مثل مردهایش به تو هم نیاز دارد یا حتی بیشتر از آن. چون اگر در یک جامعه زنهایش تحصیل نکنند، شانس موفقیت ندارد
🌟 najme🌟
هیچ چیزی به اندازهٔ انتظار کشیدن، سخت نیست
معین کرمانی
هر دانهٔ برف آه پر غم و غصهٔ زنی در گوشهای از دنیاست و هر آهی به آسمان میرود و ابر میشود و بعد به صورت دانههای کوچک روی سر مردم میآید.
Pariya
میشود ازدواج را عقب انداخت ولی تحصیل را نه. لیلا، تو دختر خیلی باهوشی هستی و میتوانی به هر چیزی که بخواهی، برسی. من مطمئنم موقعی که جنگ تمام شود، افغانستان مثل مردهایش به تو هم نیاز دارد یا حتی بیشتر از آن. چون اگر در یک جامعه زنهایش تحصیل نکنند، شانس موفقیت ندارد.»
maryam_z
او پسر است، میفهمی؟ و به همین خاطر آبرویش در خطر نیست، ولی تو چی؟ آبروی دختری به خوشگلی تو در خطر است. لیلا، این چیز ظریفی است. او مثل یک مرغ مینا در دستهایت است. همین که دستت را آزاد کنی، پرواز کرده و رفته.
ونوشه
«تو فقط باید یک چیز یاد بگیری، آن هم این است؛ تحمل کردن...»
مریم گفت: «ننه، چی را تحمل کنم؟»
ننه گفت: «نمیخواهد دلواپس این بشوی، خیالت راحت، از نظر گرفتاری چیزی کم و کسر نخواهی داشت.»
maryam_z