بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سبکی تحمل ‌ناپذیر هستی ( بار هستی ) | صفحه ۱۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سبکی تحمل ‌ناپذیر هستی ( بار هستی )

بریده‌هایی از کتاب سبکی تحمل ‌ناپذیر هستی ( بار هستی )

انتشارات:نیکو نشر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۰۱ رأی
۳٫۹
(۱۰۱)
اولین خیانت جبران‌ناپذیر است. بعد از آن در واکنش به آن، زنجیره‌ای از خیانت‌هایی به وجود می‌آید که هرکدام از آن‌ها ما را از خیانت اولیه دور و دورتر می‌کنند.
Travis
«در سطح دروغی قابل‌درک وجود داشت و در عمق، حقیقتی غیرقابل درک.»
Travis
رویاهای ما اثبات می‌کنند که تخیل کردن ـ رویا دیدن دربارهٔ رویدادهایی که رخ نداده است ـ یکی از عمیق‌ترین نیازهای انسانی است.
Travis
تفاوت یک شخص خودآموخته با یک تحصیل‌کردهٔ دانشگاه نه در وسعت دانش که در وسعت سرزندگی و اعتمادبه‌نفس است.
Travis
توماس در این موقع نمی‌دانست که استعاره‌ها خطرناک‌اند. استعارات چیزهایی جزئی نیستند. یک استعارهٔ شاد می‌تواند به عشق زندگی ببخشد.
Travis
توماس با خود گفت.Einmal ist keinmal این ضرب‌المثل آلمانی می‌گویدآنچه یک‌بار رخ می‌دهد، احتمالاً اصلاً رخ نداده است. اگر ما تنها یک زندگی برای زیستن داشته باشیم، احتمالاً اصلاً زندگی نکرده‌ایم.
Travis
وقتی توماس فریاد کمونیست‌ها در دفاع از پاکی درونی‌شان را شنید، با خود گفت: این کشور در نتیجهٔ نادانی شما آزادی خودش را شاید برای قرن‌ها از دست داده است؛ و حالا شما فریاد می‌زنید که احساس گناه نمی‌کنید؟ چطور می‌توانید دیدن کارهایی که انجام داده‌اید را تحمل کنید؟ چطور نمی‌ترسید؟ آیا چشمی برای دیدن ندارید؟ اگر چشمی داشته باشید، باید آن را کور کنید و از تبس خارج شوید!
sam
«وقتی یک جامعه ثروتمند باشد، مردم آن جامعه نیازی به کار کردن با دستانشان ندارند؛ آن‌ها خودشان را وقف فعالیت‌های غیرمادی می‌کنند. ما دانشگاه‌ها و دانشجویان بسیاری داریم. اگر دانشجویی بخواهد مدرکش را بگیرد، باید پایان‌نامه بنویسد. و چون دربارهٔ هر چیزی در دنیا می‌توان پایان‌نامه نوشت، موضوعات پایان‌نامه‌ها نامحدودند. کاغذهایی که با کلماتی بسیار سیاه شده‌اند، در بایگانی‌هایی بی‌روح‌تر از گورستان روی هم جمع می‌شوند، چون هیچ‌کس، حتی در روز استغاثه برای مردگان، به دیدن آن‌ها نمی‌رود
mahsa
ژنو شهر فواره‌های بزرگ و کوچک است، شهر پارک‌هایی پر از گروه‌های موسیقی خیابانی. حتی دانشگاه هم در میان درختان پنهان شده است. فرانتس همان موقع سخنرانی بعدازظهرش را تمام کرده بود. وقتی از ساختمان خارج می‌شد، آب‌پاش‌ها روی چمن‌های محوطه آب می‌پاشیدند و او حال بسیار خوبی داشت. می‌خواست به دیدن معشوقه‌اش برود که چند خیابان پایین‌تر زندگی می‌کرد.
ghazl
دوربین وسیله‌ای دوکاره برای ترزا بود. از یک‌سو چشمی مکانیکی بود برای دیدن معشوقهٔ توماس؛ و از دیگر سو، حجابی بود میان صورتش و سابینا.
ghazl
برای یک نویسنده بی‌معنی است که سعی کند خواننده‌اش را متقاعد کند که شخصیت داستانش واقعی است. آن‌ها از رحم مادر به دنیا نیامده‌اند؛ آن‌ها از یک یا دو عبارت مهیج و یا از یک موقعیت اصلی زاده شده‌اند. توماس از گفتن Einma! ist keinmal زاده شده است و ترزا از صدای یک شکم.
ghazl
مخالف واقعی کیچ کسی است که می‌پرسد. پرسش شبیه به چاقویی است که پردهٔ صحنه را می‌درد و به ما نشان می‌دهد که چه چیزی در پشت آن نهفته است. درواقع این همان روشی بود که سابینا با آن معنی نقاشی‌اش را به ترزا توضیح داد: در سطح، دروغی قابل‌فهم و در زیر آن حقیقتی غیرقابل فهم.
کاربر ۸۷۰۷۰۸
اگر مادرش یکی از همین زنان روستایی بود، به‌راحتی می‌توانست با بی‌قیدی‌های مادرش کنار بیاید. آه! تنها اگر مادرش یک غریبه بود! از کودکی از اینکه مادرش خطوط چهرهٔ او را تسخیر و «من» اش را حراج می‌کرد، احساس شرمندگی می‌کرد. چیزی که این مسئله را بدتر می‌کرد، دستور قدیمی «عاشق پدر و مادرت باش» بود که او را مجبور به توافق با این تسخیر می‌کرد و عشقی متجاوز را صدا می‌زد. اینکه ترزا از مادرش بریده بود، تقصیر مادرش نبود. ترزا از مادرش نه به این دلیل که او مادری بود که بود، بلکه به این‌خاطر که یک مادر بود، بریده بود.)
حانیه
توماس گفت: «واقعاً متوجه نشدی که من این‌جا شاد هستم، ترزا؟» ترزا گفت: «مأموریت تو جراحی است.» «مأموریت‌ها چیزهای احمقانه‌ای هستند ترزا. من هیچ مأموریتی ندارم. هیچ‌کس ندارد. و وقتی که می‌فهمی آزاد هستی، آزاد از هر مأموریتی؛ آن‌وقت شدیداً احساس راحتی می‌کنی.»
حانیه
خیانت چیست؟ خیانت یعنی به هم زدن ترتیب. خیانت یعنی در هم شکستن ترتیب و گم شدن در ناشناخته‌ها. از نظر سابینا، کاری بهتر از گم شدن در ناشناخته‌ها وجود ندارد.
sara
از آن‌جایی که مدتی بود کسی توماس را تحسین نکرده بود، به حرف‌های این مأمور چاق‌وچله با دقت گوش داد و از شناخت درست و دقیق او از حرفهٔ پزشکی، متعجب شد. ما چقدر در مواجهه با چاپلوسی، بی‌دفاعیم! توماس نمی‌توانست حرف‌های مأمور وزارت خانه را جدی نگیرد.
naeme
وحشت یک شوک است، دورهٔ کوری مطلق. وحشت فاقد کوچک‌ترین نشانی از زیبایی است. همهٔ چیزی که می‌توانیم ببینیم، نوری نافذ از رویدادی ناشناخته است که چشم‌انتظارمان است. از دیگر سو، غم مستلزم شناختمان است
Saa
نیچه از هتلش در تورین بیرون می‌آید و اسبی را می‌بیند که گاری‌چی با شلاق او را می‌زند؛ نیچه به‌سمت اسب می‌رود و پیش چشمان گاری‌چی دستانش را به دور گردن اسب حلقه می‌کند و می‌گرید. این اتفاق در ۱۸۸۹ افتاده است؛ یعنی زمانی‌که نیچه خود را از جهان انسانی جدا کرد. یعنی همان زمانی که بیماری ذهنی‌اش تازه شروع شده بود. ولی بنا به دلایل بسیار، احساس می‌کنم که این حرکت او، اشارات بسیاری در خود داشته است: نیچه سعی می‌کرد که به‌خاطر دکارت از اسب عذرخواهی کند. جنون او (یعنی آخرین گسست‌اش از انسان‌ها) در همان لحظه‌ای آغاز شد که جلوی اسب گریه کرد. من همان‌طور که عاشق ترزایی هستم که سگی روبه‌مرگ سرش را روی دامن او گذاشته است، عاشق نیچه هم هستم. از نظر من آن‌ها در یک سطح هستند: هردویشان پا از جادهٔ انسانیتی که سرور و مالک طبیعت است و رو به جلو می‌رود، بیرون گذاشته‌اند.
Saa
“زیبایی از سر اشتباه”. پیش از آنکه زیبایی به‌طور کلی از زمین محو شود باید برای مدتی، از سر اشتباه وجود داشته باشد. “زیبایی از سر اشتباه” آخرین مرحلهٔ تاریخ زیبایی است.»
Saa
غم فرم است و شادی محتوا. شادی در فضای غم جاری می‌شود.
من

حجم

۳۴۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۳۴۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
۳۱,۵۰۰
۵۰%
تومان