بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دروغگویی روی مبل | صفحه ۲۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دروغگویی روی مبل

بریده‌هایی از کتاب دروغگویی روی مبل

انتشارات:صبح صادق
امتیاز:
۴.۲از ۲۲۷ رأی
۴٫۲
(۲۲۷)
«هدف اینه که جوری زندگی کنین که پنج سال دیگه با افسوس به پنج سال گذشته‌ی زندگی‌تون نگاه نکنین.»
Fatima Qarooni
اونا مغز جوان خطرناک و شکوفا رو با کود اصول و قواعد در طول چند سال خفه می‌کنن تا این‌که از کار بیفته. وقتی آخرین نشانه‌های خلاقیت هم از میان رفت، به اون منسب می‌دهند
Hamid_R_khani
قبول نمی‌کرد بچه‌دار بشه. می‌گفت دنیا خیلی ترسناک‌تر از اونه که بتونیم به بچه‌ها تحمیلش کنیم
Hamid_R_khani
نمی‌تونی توی زندگی‌ت همه‌ش مراقب پشت سرت باشی و فکر کنی دوستات می‌خوان سرت رو کلاه بذارن. بعضی وقت‌ها اون‌قدر بدشانسی که سر راه یه راننده‌ی مست قرار می‌گیری.
saeed
پدربزرگ من در ناپل متولد شد. چیزی زیادی ازش یادم نمی‌یاد، جز این‌که شطرنج بازی کردن رو بهم یاد داد. هر بار که بازی‌مون تموم می‌شد و مهره‌ها رو توی جعبه‌ش می‌ذاشتیم، یه چیز بهم می‌گفت، هنوز صدای آرومش توی گوشمه: “می‌بینی کَرول! زندگی مثل شطرنجه: وقتی بازی تموم می‌شه، همه‌ی مهره‌ها - پیاده‌ها، شاه‌ها و وزیرها - همه به یک جعبه برمی‌گردن.”
saeed
«خوب! می‌تونم راه اشتباه رو بهتون توضیح بدم: راه اشتباه یعنی این‌که از تختخواب یک زن به تختخواب زنی دیگه بری. می‌دونید فکر من در مورد جاستین چی بود؟ این‌که فقط برای یک بارم شده یه مرد باشه! و مثل یک مرد از کرول جدا بشه. که به این نتیجه برسه که انتخابش اشتباه بوده، که زندگی‌ش اشتباه بوده، که فقط این زندگی مشترک رو ترک کنه و با تنهایی خودش رو به رو بشه، که با خودش به عنوان یک شخص، یک فرد بالغ و یک انسان مستقل کنار بیاد. کاری که اون کرد متأثرکننده بود: زیر بار مسئولیت نرفتن، مسحور شدن و عاشق یک صورت جوان زیبا شدن
saeed
برای آدمایی که با هم صمیمی می‌شن، دیگه برگشتن به یه رابطه‌ی عادی، تقریباً محاله.
azar
زندگی بهتر، داشتن احساس بهتری نسبت به خودم
azar
«در ماه بیست و دوم، ترسم شروع شد. من خودداری‌مو از دست دادم و شروع کردم به گول زدن، دروغ گفتن و التماس کردن. در مورد عشق براش سخنرانی کردم. “تو می‌گی عاشقمی، ولی عشق یه رابطه‌ست، عشق یعنی دلواپس معشوق بودن، یعنی دلواپس رشد و موقعیت معشوق. تو اصلاً دلواپس من هستی؟ من چه حسی می‌کنم؟ اصلاً به گناه من، به ترس من، به تأثیر این مسئله‌ی روی عزت نفسم فکر کردی، می‌دونی من دارم یه کار غیراخلاقی می‌کنم؟ تأثیرش روی اعتبارم، ریسکی که دارم روی شغل و زندگی مشترکم می‌کنم؟”
ghazl
کی گفته هدف درمان اینه که در همه چیز صادق باشی؟ هدف درمان، و تنها هدف اون اینه که همیشه به نفع بیمار کار کنی. اگه درمانگرا قواعد ساختاری رو کنار بذارن و در عوض بخوان با توجه به افکار خودشون پیش برن، بداهه‌سرایی بکنن و همیشه صادق باشن، اون وقت فکرشو بکن! درمان می‌شه هرج و مرج.
هر چیز که در جستن آنی،آنی
پل! این جوانه‌ی لوبیا رو ول کن. تو داری برای المپیک بی‌اشتهایی تمرین می‌کنی؟ بیا یه کم از این حلزون‌های کبابی امتحان کن - خونگیه. چرا مسئولیت شام خوردن دوتایی‌مون، همیشه می‌افته گردن من؟ این ماهی هالیبوت رو نگاه کن  خیلی خوشگله!» «خیلی ممنون. من جیوه‌مو از جویدن دماسنجا تأمین می‌کنم.»
فرسا
پل! این جوانه‌ی لوبیا رو ول کن. تو داری برای المپیک بی‌اشتهایی تمرین می‌کنی؟ بیا یه کم از این حلزون‌های کبابی امتحان کن - خونگیه. چرا مسئولیت شام خوردن دوتایی‌مون، همیشه می‌افته گردن من؟ این ماهی هالیبوت رو نگاه کن  خیلی خوشگله!» «خیلی ممنون. من جیوه‌مو از جویدن دماسنجا تأمین می‌کنم.»
فرسا
“اگر می‌خواهید به خودتان افتخار کنید، کارهایی انجام دهید که مایه‌ی افتخارتان باشد.”
_mahdi.shh_
دو تا آدم که رابطه‌ای صمیمی با هم دارن - یا رابطه‌ای که سعی می‌کنن صمیمی باشه - همیشه همه چیز رو با هم مبادله می‌کنن؛ و اگه این مبادله آشکار نباشه، در سطح ناآگاهانه و غیرکلامی انجام می‌شه.»
dokhtarehabil
کرول با خود گفت: همه چیز خوب پیش می‌رود. نواری در ضبط صوت کوچکش گذاشت و آن را داخل کیف دستی حصیری‌اش گذاشت که روزنه‌های بسیاری داشت و مخصوصاً برای همین موقعیت خریداری شده بود. با علم به این مسئله که دام پهن شده است و هر حرف و بی‌نظمی‌ای ضبط خواهد شد، وارد مطب ارنست شد.
ز.م
یونگ اون‌جا می‌گه درمانگر برای هر بیمار باید زبان‌درمانی جدیدی خلق کنه. هرچی بیشتر به این حرف فکر می‌کنم، بیشتر مجذوبش می‌شم. به نظر من این جالب‌ترین نظریه که یونگ در مورد روان‌درمانی داده؛ هرچند که فکر می‌کنم به اندازه‌ی کافی توی این مسئله جلو نرفته؛ اون متوجه نشده که خلق زبان جدید یا در واقع درمانی جدید برای هر بیمار اهمیت نداره، بلکه مسئله‌ی مهم خلق کردنه! به عبارت دیگه، روند کار کردن و خلق کردن دونفره‌ی بیمار و درمانگر در صداقت کامله که اهمیت داره. این چیزیه که از سیمور تراتر پیر یاد گرفتم.»
ز.م
در محیط اجتماعی ارنست برای به دست آوردن چنین زنی، شدیداً تلاش می‌کرد، ولی امروز هیچ تمایل جنسی‌ای به او نداشت. او در دانشکده‌ی پزشکی یاد گرفته بود که وقتی با بیماران کار می‌کند، دکمه‌ی تحریک جنسی و حتی علاقه‌ی جنسی‌اش را خاموش کند. او هر روز بعدازظهر در بخش زنان خودش را امتحان می‌کرد و عصرها با دنبال کردن برخی از پرستارها از خودش احمقی کامل می‌ساخت.
ز.م
این شرط‌بندی یه معنی دیگه هم داشت. این‌که من با رضایت خودم، قواعدم رو زیر پا می‌ذاشتم، غلغلکش می‌داد. می‌گفت اون چیزی که بیشتر از هر چیز دیگه‌ای در مورد من دوست داره اینه که من با رضایت بهش شانس دادم؛ که در سایه‌ی خودم باریکه نوری دارم. اون می‌گفت: “هنزو یه چیز مبهم در مورد تو وجود داره. این‌که تو چرا این‌قدر خوب منو درک می‌کنی. بعضی اوقات فکر می‌کنم ما دو تا دوقلوهای ذهنی هستیم.”
ز.م
کسی که به کارش عشق می‌ورزد، خوش‌شانس است.
Mary gholami
«خوب! به نظر من وقت آزادْ خیلی از درمانگرا رو تهدید می‌کنه و اونا ناخودآگاه سعی می‌کنن یه بیمارو به خودشون وابسته کنن.»
افشاری نژاد

حجم

۶۳۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

حجم

۶۳۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰
۵۰%
تومان