بریدههایی از کتاب ماه عسل
۳٫۲
(۳۴)
بعضی وقتها آدم نمیتونه کوچکترین حرفی با دیگران بزنه... دست خودش نیست
Shirin Rassam
اینطوری است که ما همیشه در زمانهای مختلف در جاهای قبلی پرسه میزنیم و با وجود اختلاف زمانی چندساله، آخرش بههم برمیخوریم.
ƒaɾʑaŋҽɧ
ما همیشه در زمانهای مختلف در جاهای قبلی پرسه میزنیم و با وجود اختلاف زمانی چندساله، آخرش بههم برمیخوریم.
Shirin Rassam
احساس کردم لحظهای در زندگی میرسد که انسان دلودماغ هیچ کاری ندارد.
پریسا
ضمناً ممکن است پیش بیاید که یک شب، به خاطر نگاه دقیق کسی، آدم احساس کند باید چیزهایی را با او در میان بگذارد. البته نه تجربیاتش را، بلکه فقط چند چیز جزئی نامربوط که با رشتهی نامرئی و سستی به اسم جریان زندگی بههم پیوند خوردهاند.
siavash fouladi
شرایط و شکل محیط اهمیت زیادی ندارند. یک روز در احساس پوچ بودن و تأسف دستوپا میزنید. بعد، این احساس مانند جزر دریا عقب مینشیند و محو میشود. اما سرانجام با قدرت برمیگردد.
بهناز
لحظهای در زندگی میرسد که انسان دلودماغ هیچ کاری ندارد.
پویا پانا
زندگی ما فقط شبها بود.
پویا پانا
بعضی وقتها آدم نمیتونه کوچکترین حرفی با دیگران بزنه... دست خودش نیست...
پویا پانا
شرایط و شکل محیط اهمیت زیادی ندارند. یک روز در احساس پوچ بودن و تأسف دستوپا میزنید. بعد، این احساس مانند جزر دریا عقب مینشیند و محو میشود. اما سرانجام با قدرت برمیگردد. اینگرید نمیتوانست از دستاش خلاص شود. من هم همینطور.
ا.م
یک روز در احساس پوچ بودن و تأسف دستوپا میزنید. بعد، این احساس مانند جزر دریا عقب مینشیند و محو میشود. اما سرانجام با قدرت برمیگردد. اینگرید نمیتوانست از دستاش خلاص شود. من هم همینطور.
پریسا
شرایط و شکل محیط اهمیت زیادی ندارند. یک روز در احساس پوچ بودن و تأسف دستوپا میزنید. بعد، این احساس مانند جزر دریا عقب مینشیند و محو میشود. اما سرانجام با قدرت برمیگردد.
Shirin Rassam
ما با کلی شوقوذوق و روحیهی ماجراجویی شروع به کار میکنیم و چند سال که میگذره، همهچیز تبدیل میشه به یک شغل و یک برنامهی تکراری...
Shirin Rassam
دوست داشتم روزها را سر کنم و بیخیالِ فردا باشم. دوست داشتم چیزی در مورد آینده از خودم نپرسم.
Shirin Rassam
وقتی جوانها هنوز به ماهعسل میروند، معنایش این است که شرایط آنقدرها هم مصیبتبار نیست و زمین هنوز میچرخد.
Mohammad
مگر آنکه خط زندگی کسی با رسیدن به نقطهی پایانی، خودبهخود از تمام عناصر تزئینی و بیمصرف پاک شود. آن وقت فقط عناصر اصلی باقی میمانند: نانوشتهها، ناگفتهها و سکوتها.
ا.م
لبهی یکی از تختها نشستم. روبهروی پنجره. پاکت دستم بود. بله، اینگرید همین را برایم تعریف کرده بود. اما گاهی انسان خواب مکانها و موقعیتهایی را میبیند که قبلاً کسی در موردشان حرف زده است و بعداً جزئیات بیشتری به آنها اضافه میشود.
پریسا
یک روز در احساس پوچ بودن و تأسف دستوپا میزنید. بعد، این احساس مانند جزر دریا عقب مینشیند و محو میشود. اما سرانجام با قدرت برمیگردد. اینگرید نمیتوانست از دستاش خلاص شود. من هم همینطور.
ندا آزادی
حجم
۹۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
حجم
۹۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد