بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ترجیح می‌دهم که نه (بارتلبی محرّر و سه جستار فلسفی) | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ترجیح می‌دهم که نه (بارتلبی محرّر و سه جستار فلسفی)

بریده‌هایی از کتاب ترجیح می‌دهم که نه (بارتلبی محرّر و سه جستار فلسفی)

۴٫۴
(۴۵)
شاید انتقام اوریپید پیر است که نیچه چنین به دشنامش بست. اوریپید آیندهٔ فلاسفه را پیش‌بینی کرده بود: دیونیزوس در بین حواریونش هیچ فیلسوفی را تحمل نخواهد کرد. او فیلسوفان را دوست ندارد، فقط شیفتهٔ خرهاست. این دیوار شاید انتقام مسیح از دیونیزوس است. برادر فقط مسیح یا بارتلبی است، فیگور شفیع و واسطه، اگر نه مصلوب. این دیوار سنگ‌های فروریخته مثل آن رنگین‌کمان‌های چند رنگ است، آن پل‌های آسمانی که زرتشت باید به سوی آینده می‌کشید، با پذیرفتن این خطر که پل‌هایش با آن پل‌های جعلی اشتباه شوند که رقاصان و احمق‌ها به تقلید از او خواهند ساخت. ن
طلا در مس
اما دقیقاً بدین علت وکیل آرام و ساکن باقی می‌ماند که با بارتلبی به مانند یک بی‌خانمان برخورد می‌شود. آیا نوعی رابطهٔ همسان شدن یا هم‌هویتی میان وکیل دعاوی و بارتلبی برقرار است؟ ولی این رابطه چیست؟ رابطهٔ مذکور در چه جهتی حرکت می‌کند؟ در اغلب موارد، چنین می‌نماید که همسان شدن یا هویت‌پذیری (identification) سه عنصر را وارد بازی می‌کند، سه عنصری که تعویض‌پذیر یا قابل جایگشت (permutate) هستند: فرم، ایماژ، یا بازنمایی؛ پرتره، مدل؛ سوژه (یا دست‌کم سوژه‌ای مجازی)؛ و تقلاهای سوژه برای فرم پذیرفتن، برای تخصیص ایماژ به خود، برای سازگار ساختن خویش با این ایماژ و این ایماژ با خودش.
طلا در مس
با کند و کاو همهٔ آن حقایق و افزودن آن‌ها بر این واقعیتِ تازه‌مکشوف که او دفترم را محل سکونت دائمی و منزلش کرده بود و بی‌آنکه بدقلقی بیمارگونه‌اش را از نظر دور دارم، آری، با کند و کاو همهٔ آن حقایق، احساسی محتاطانه اندک اندک بر وجودم غلبه کرد. نخستین غلیان‌های روحی‌ام برخاسته از اندوهی بی‌غل و غش و شفقتی صادقانه بود؛ لیکن به همان نسبت که بیکسی بارتلبی بیشتر و بیشتر به تخیلم راه می‌یافت و قوت می‌گرفت، اندوه به هراس بدل می‌گردید و شفقت به انزجار.
طلا در مس
کنشِ پایه‌گذارِ رمان امریکایی، به مانند رمان روسی، دور کردن رمان از نظام برهان‌ها و انواع عقل‌ها بوده است و حیات بخشیدن به شخصیت‌هایی که در نیستی وجود دارند، تنها در خلأ بقا می‌یابند، از منطق و روانشناسی تخطی می‌کنند و راز خود را تا پایان حفظ می‌کنند.
Amir Hasany
نمی‌شود قطره‌ای از خون امریکایی را بر زمین ریخت بی‌آنکه خون کل جهان را بر زمین ریخت.
بامن‌بخوان
اغلب چنین پیش می‌آید که اصطکاک دائم با اذهان تنگ‌نظر، سرانجام پسندیده‌ترین نیات اشخاص گشاده‌دل‌تر را می‌فرساید
rain_88
امان از سعادت که در روشنایی نرد عشق می‌بازد تا ما گمان ببریم عالم شادمان است؛ اما تیره‌روزی در خلوت پنهان می‌شود تا ما چنین بپنداریم که نشانی از آن نیست.
تازه به دوران رسیده
آلبرت، نظر خود را « در توافق کامل » با آوِروس (Averroes) اظهار می‌کند
مسعود
با این حال، هر دو جهانی یکسان را تسخیر می‌کنند و چون اشباح در آن رفت و آمد می‌کنند (haunt)؛ از همین رو، درون این جهان انواع تناوب‌ها را شکل می‌دهند، درست به همان صورت که نوشتار ملویل، به مانند آثار کلایست، میان فرایندهای ساکن و تثبیت‌شده و روندهای شتابزده و جنون‌آسا در نوسان است: سبک، با زنجیرهٔ جمودها (کاتاتونیاها) و شتاب‌هایش ... این خصلت بدان دلیل است که هر دو قطب، هر دو گونه شخصیت، اهب و بارتلبی، « به این طبیعت اولیه تعلق دارند »، آن‌ها در این طبیعت مقیم‌اند، آن‌ها طبیعت مذکور را برمی‌سازند. همه چیز آن‌ها را در تقابل با یکدیگر قرار می‌دهند، مع‌الوصف، شاید آن‌ها شخصیت یا مخلوقی واحد باشند ـ اولیه، اصیل، لجوج، در منگنه یا در چنگ چپ و راست و مهرخورده تنها با یک علامتِ « مثبت » یا با یک علامتِ « منفی »: اهب و بارتلبی.
مسعود
آن‌ها فلج‌شده یا ماتِ مادرزاد ... به جای خواستِ نیستی، عدم هر گونه خواست، نیستیِ خواست (« منفی‌گراییِ » خودبیمارانگار) را ترجیح می‌دهند. آن‌ها تنها می‌توانند با تبدیل شدن به سنگ به بقا ادامه دهند، با رد کردنِ خواست و با رواداشتنِ خود در این تعلیق، از این قبیل‌اند: کِرِنو، بیلی باد و گل سرسبدشان، بارتلبی؛ و این دو گونه از هر جهت در تقابل با یکدیگرند ـ گروه نخست، خائنانِ بالفطره و گروه دوم، بالذاته خیانت‌دیده‌اند؛ گروه نخست پدرانی هیولایی‌اند که فرزندانشان را می‌بلعند و گروه دوم پسرانی رهاشده و بدونِ پدرند
مسعود
اینک، ما در وضعیتِ طبقه‌بندیِ شخصیت‌های بزرگ ملویل هستیم. در یک قطب، آن تک‌شیداها یا دیوهایی‌اند که اراده به نیستی به پیش می‌راندشان، آن‌هایی که به انتخابی هیولایی دست می‌یازند: اهب، کلاگرت، بَبو و ... اما در قطب دیگر، آن فرشتگان یا خودبیمارانگارانِ قدیس‌مآب‌اند، انسان‌هایی بالنسبه ابله، مخلوقاتی سرشته از معصومیت و خلوص، سرشار از ضعفِ ذاتی، لیکن در عین حال سرشار از زیبایی‌ای غریب.
مسعود
من ترجیح می‌دهم که نه فرمولِ شیمیایی یا کیمیاییِ بارتلبی است، اما می‌توان به گونه‌ای معکوس من خاص نیستم را مکملِ جدایی‌ناپذیر آن به شمار آورد.
مسعود
اگر حقیقت داشته باشد که شاهکارهای ادبیات همیشه نوعی زبان خارجی را درون زبانی که در آن نوشته شده‌اند، شکل می‌دهند، آنچه رگه‌ای از جنون است، چه دم روان‌پریشانه‌ای (psychotic) است که از این طریق به زبان، در کل، وارد می‌شود! روان‌پریشی، به شکلی مشخصه‌وار، « روندی » (procedure) را به کار می‌اندازد که با زبانی عادی، زبانی معیار، به شیوه‌ای برخورد یا رفتار می‌کند که به آن « شکلِ » زبانی بدوی و ناشناخته « می‌بخشد »، زبانی که شاید بهتر باشد فرافکنی یا تجسدی از زبان خداوند خوانده شود و زبان را، به عنوان یک کلیت، مغلوب ساخته و از پا درخواهد آورد.
مسعود
ابزار بقای او ترجیح دادنِ مقابله « نکردنِ » نسخه‌هاست، لیکن بدین منوال، رونویسی کردن را هم ترجیح « نمی‌دهد »؛ او مجبور بود که اولی را پس بزند تا بعدی را ناممکن سازد. این فرمول دو مرحله دارد و باید پیوسته قوای خود را با گذراندنِ مکرر و مکررِ مراحلی واحد تجدید کند. به همین دلیل است که وکیل دعاوی، هر بار و هر بار، این تأثرِ سرگیجه‌وار را می‌پذیرد که همه چیز دارد مرتباً از صفر آغاز می‌شود.
مسعود
هیچ چیز را به چیزی ترجیح نخواهم داد: نه خواستِ هیچ (nothingness)، بلکه بربالیدن و گسترش نوعی هیچیِ خواست ‫(the will). بارتلبی حقِ بقا را برده است؛ یعنی حقِ ساکن و سرپا ماندن در برابر دیواری کور. اگر از زبان بلانشو وام بگیریم، شاید بتوان گفت انفعال شکیبانهٔ ناب. بودن به منزلهٔ بودن و دیگر هیچ. او را وادار می‌کنند بگوید آری یا نه؛ اما اگر بگوید نه (به مقابله کردن نسخه‌ها، به دکانداری)، یا اگر بگوید آری (به رونویسی یا استنتاخ)، سریعاً مغلوب شده، بی‌مصرف شمرده خواهد شد و بقا نخواهد یافت. او تنها با چرخیدن در نوعی تعلیق که همگان را در فاصله نگه می‌دارد، می‌تواند بقا یابد
مسعود
این فرمول نابودکننده است؛ زیرا که امور ترجیحی را از میان برمی‌دارد، درست همان گونه که بی‌رحمانه هر گونه امر غیرترجیحی را از میان برمی‌دارد.
مسعود
به این نکته اشاره شده است که این فرمول، یعنی ترجیح می‌دهم نکند، نه تأیید است و نه نفی. بارتلبی « تن نمی‌زند، لیکن چنین هم نمی‌کند که بپذیرد، پیشروی کنَد و بعد در این پیشرفت فرو برود و بدین صورت، با پس‌کشیدنی ماهرانه از کلام، خودنمایی کند. »
مسعود
تأثیر این واحد ـ فرمول block)_ (formula صرفاً به زیر سؤال بردن و به چالش کشیدنِ آن چیزی نیست که بارتلبی ترجیح می‌دهد نکند، بلکه در عین حال، ناممکن ساختن چیزی است که در کار انجامش بوده است، چیزی که پنداشته می‌شد او ترجیح می‌داد انجامش را ادامه دهد.
مسعود
نیکولاس ریوئت توضیح می‌دهد که [جملاتی از این‌دست] مجموعه‌ای از متغیرهای دستوریِ معمول را پیش‌فرض می‌گیرد که نوعی فرمول غیرگراماتیکی به مثابهٔ حدِ (limit) آن‌ها خواهد بود: « او کردش را رقصید » حد عبارات به‌هنجارِ « او رقصید، او رقصش را رقصید، بنا کرد به رقصیدن و ... »
مسعود
در دل گفتم، آری، بارتلبی پشت پرده‌ات بمان و آسوده باش؛ دیگر ترا نخواهم راند
Omid Souri

حجم

۱۹۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۹۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان