بریدههایی از کتاب بوی گندم
۴٫۴
(۵۸)
بمان با من که من از تو ندارم راه برگشتی
بگو در عمق چشمانم به دنبال چه می گشتی
چه می خواهد دو چشمانت از این لیلای آشفته
نگاهم با تو می گوید هزاران حرف ناگفته
بمان با من که می ترسم از این شبهای بی اختر
بگردی گر همه عالم نیابی از من عاشق تر
بگو بی تابی همچون من بگو مجنونِ لیلایی
ببر یک شب مرا با خود به شهر شورِ شیدایی
بمان با من که دور از تو پریشان می شود حالم
به آتش می کشاند این جدایی ها پر و بالم
hossein m
گناهم عشق
راهم عشق
در شب تاریک ماهم عشق
می درخشد باز در چشم سیاهم عشق
داد از عشق
فریاد از جدایی
با صدای بی صدایی می کند این دل
پریشان است از عشقی
که هم درد است و هم درمان
ببار امشب تو ای باران
که اشک از چهره ام شویی
به رسم نیک دلجویی
بگو رازم نمی گویی
دختر دریا
درسفری دور و دراز است دلم ...سوز و گداز است دلم در پی یک راز که آن دلبر عاشق کش دمساز کجا رفت و کجا گشته نهان ماهِ شبِ تار.. که دل تنگ و حزین گشته و تب دار...نگارم برسانید که آن آتش پنهان شده در جان شده بیدار...
هنرمند هنردوست
آسمان دلگیر و غمناک
خاک باران خورده و پاک
شاخه ها را می تکاند
باد بی آرام بی باک
رقص باران روی شیشه
قصهٔ فرهاد و تیشه
می شود قلبم مصمم
عاشقت باشد همیشه
من نگاهم مانده بر در
باز رویای تو در سر
غنچه های آرزویم
می شود نشکفته پرپر
Yasin
تو را من آفریدم از گِلی ناچیز
اما روح خود را در تو پنهان کرده ام، انسان
برایت فصل ها را آفریدم
از بهارِ سبز تا پاییز
که هر گَه این نشان بینی
به یاد آری تو رستاخیز
Aysan
آرزویم این است
که بهاری باشی
شاد چون نغمهٔ شیرینِ قناری باشی
Aysan
همه جا در پی مرهم، روم اما تویی آن داروی دردی که من آن عشق بنامم
nardoon
چه بی اندازه شیرینی
چو قندی گوشهٔ قندان
|ݐ.الف
لحظه هایم همه بی رنگ تر از آینه هاست
و سکوتی سنگین
سایه انداخته بر خلوت من
joje_ordakkk1387
تو را من می شناسم، تو
همان همزاد مهتابی
تو آن رویای شیرینی
که من در خواب می بینم
تو مثل تک گلی هستی
که شب از شاخه می چینم
Jaber_313
می نشینم لب حوض
می شوم خیره به آن ماهی شاتوتی رنگ
با همه جور جهان
من ندارم سر جنگ
غصه هم می گذرد
مثل آن لحظهٔ شادی که گذشت
مثل آن قُمری سبزی که پرید
مثل آن آهوی شیرین که گریخت
از پریشانی دشت
غصه هم می گذرد
" رابو "
تو به اندازهٔ باران ِخدا زیبایی؟
Arezuwishi
باز کن پنجره را
تا پیامی که سپردم به گل قاصدکی وقت سفر
برساند به تو هنگام سحر
Arezuwishi
رویای شیرینم بیا، ای عشق دیرینم بیا
من جز تو در این آسمان ماهی نمی بینم بیا
ای معنی هستی بیا، پیمانهٔ مستی بیا
در جرم عشق و عاشقی با من تو همدستی بیا
با رنگ شیدایی بیا، ای قلبِ دریایی بیا
اندازهٔ رنگین کمان یارم تو زیبایی بیا
Arezuwishi
من جز تو در این آسمان ماهی نمی بینم بیا
Arezuwishi
شاید اینجا باشد
در همین نزدیکی
در دل ثانیه ها
شاید اینجا، ا کنون
یار در یک قدمیست...
Arezuwishi
و من آرام و غمگینم
تو را از دور می بینم
که می آیی..
بگو با من که می مانی
و آواز محبت را
برای قلب من هر لحظه می خوانی
Arezuwishi
من نگاهم مانده بر در
باز رویای تو در سر
غنچه های آرزویم
می شود نشکفته پرپر
Arezuwishi
نگو ای مهربان دلبر که از حالت خبر دارم
نمی دانی نمی دانی نمی دانی
که از جادوی چشمانت
دلی داغ از شرر دارم
و من با اختران شب
سخن ها تا سحر دارم
nardoon
بیا ساقی که دل یک جرعه از آن جامِ مستی ساز می خواهد
" رابو "
حجم
۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان