بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سلوک شعر (نقد و تئوری شعر) | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سلوک شعر (نقد و تئوری شعر)

بریده‌هایی از کتاب سلوک شعر (نقد و تئوری شعر)

نویسنده:محمود فلکی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۱۱ رأی
۴٫۸
(۱۱)
فردوسی، زن را با اژدها برابر می‌داند
plato
در فاصلهٔ بین فرازِ حس و فرودِ زبان، چیزی پدید می‌آید (هرچه هست) که ما آن را «شعر» می‌نامیم.
plato
گمان نمی‌کنم هیچ ذهن پوینده‌ای مخالف مدرنیسم در شعر باشد. در جهان مدرن، نمی‌توان در پس قافله، با زنگ شتر و ابوعطا و با وزن و قافیه دل خوش داشت. هرچند جهان هنر امروز، پسامدرنیسم را هم تجربه می‌کند، ولی برای ما که هنوز مدرنیسم را نیز طی نکرده‌ایم، پله‌های مرتفعی پیش روی ما قد برافراشته است. برای مدرن‌بودن، بیش‌ازهمه بایستی نگاهی مدرن داشت و در رفتار با اشیاء و پدیده‌های زندگی، تازه و دگرگونه بود. هنر مدرن، واکنشی است برای طرد بردگی از سوی قدرت‌های چندگانه‌ای که بر او تحمیل می‌شود، خصلت هنر مدرن در حضور و وجود منسجم عناصر نهفته در آن است که شکلی نوین می‌گیرد، نه در شلختگی و پیچیدگی تصنعی. گفتنی است که مدرنیسم چیزی نیست که تازه در ادبیات شعری ما مطرح شده باشد. شعر نوین نیما یوشیج، آغاز نوعی مدرنیسم بود که چهره‌های برجسته‌ای مانند احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و دیگران را در پی داشته است. و امروز اگرچه عده‌ای مدرنیسم یا پسامدرنیسم را با لال‌بازی و پیچیدگی تصنعی اشتباه گرفته‌اند، ولی این به‌مفهوم تهی‌بودن شعر کنونی ما از نمونه‌های خوب شعر مدرن نیست. مدرنیسم همیشه با فراروی از پیشینه‌ها، با تحولات و دگرگونی‌های جهان مدرن، پیش و پیش‌تر می‌تازد و قلبش «تازه‌به‌تازه» و با آهنگ زمانه و حقیقت هستی می‌تپد.
Ahmad
در شعر شاعران کلام جادویی، زبان در حرکتی دوار و در پیوند با عاطفه و تصویر غایی شعر نمود می‌کند. در این شعرها، به‌ویژه در شعرهای پل سلان، ضرباهنگ گستاخانه بر علیه ابتذال واقعیت‌های روزمره و عواملی که انسانیت انسان را به تباهی می‌کشانند، کاملن حس می‌شود. درواقع، لزوم دگرآفرینی زبانی در خدمت شعر برای پل سلان، جهت رهابخشی شعر از مکالمه‌های ابتدایی و تکراری است که به شعر راه یافته‌اند. اما از حق نباید گذشت که در همین دفتر «لبریخته‌ها»، گه‌گاه با استثناهایی مانند نمونه‌هایی زیر برمی‌خوریم که حتا اگر گاه نامفهوم یا ناروشن جلوه نمایند، زیبایی‌های یک شعر ناب را در خود نهفته دارند: «در بذل مهربان تو، پهنای ماه/ دیگر شد» (ص ۱۰) «با تو بهار/ دیوانه‌ایست/ که از درخت بالا می‌رود» (ص ۴۵) «افتادم/ جایی که شیهه‌های ناتوان افتادند/ افتاده بودند از بار/ هر بار/ ستاره سرخ می‌شد از پیغام» (ص ۲۵) «با غم خاک / گاهی سرم به ماه می‌ماند / و کاسهٔ شکسته، شکل سرانجام می‌شود... .»
Ahmad
زیباترین و عالی‌ترین مفاهیم اگر با موازین و ارزش‌های زیبایی‌شناختی هنر و در شکل و ساخت هنری پرداخته نشود، هیچ‌گونه ارزش ادبی- هنری نخواهد داشت. به‌طور کلی باید گفت که با مفهوم‌گرایی، شعر ساخته نمی‌شود. شعر، حاصل نوعی «دیدار ناگهانی» و «بیداری ناگهانی جان» است که با پیش‌اندیشی بیگانه است. و حتّا از این حد هم پیش می‌روم و می‌گویم: می‌شود از فضای درخشان عام تصویری - واژگانی و زیبایی رمزآلود پاره‌ای از شعرها لذت برد، بی‌آنکه بتوان معنای مشخصی بر آن تراشید، مانند این مصراع شگفت‌انگیز از بیدل: بوی گُل، آینه‌ای بود که پنهان کردند و یا بیت زیر از بیدل: حیرت دمیده‌ام، گل داغم بهانه‌ای است طاووس جلوه‌زار تو، آیینه خانه‌ای است شعرهایی ازاین‌دست را با همهٔ گنگی و ابهام‌شان، می‌توان به‌عنوان شعر پذیرفت، زیرا که شعر نباید همیشه عریان و در نگاه نخست قابل هضم باشد. ابهام یا ایهام از عناصر سازندهٔ شعرند. گاه همان حس زیبایی پیوند بین واژگان و تصرف مقطعی خیال و حرکت‌های زبانی برای شعریّت شعر کافی می‌نماید؛ به‌شرطی‌که فضای تصویری و حسی و زبانی، از مبانی زیبایی‌شناختی شعر عاری نباشد و در حرکت طبیعی خیال، ناگهان آهن‌پاره‌های زنگ‌زده اخلال نکنند.
Ahmad
نوعی دیگر شباهت، شباهتی است که از رهگذر بیداریِ ناهشیاری جمعی پدید می‌آید که می‌توان آن را «شباهت اسطوره‌ای» نامید. بر پایهٔ انگارهٔ یونگ، تشابهات اسطوره‌ای در اقوام و فرهنگ‌های متفاوت ناشی از همسانی یا اشتراک ذهن بشریت است که از طریق ناهشیاری جمعی (یا مشترک) تا امروز تداوم یافته و یا در شکل‌های دیگر تکرار شده است. به‌همین‌خاطر خلاقیت یا تصاویرِ ذهنیِ انسان‌ها در هر عصری، نشئت‌گرفته از تخیل و تصاویرِ آغازین یا کهن بشری است. یکی از اشکال بازنمایی یا تکرار الگوهای کهن، تکرار نمادهای مشابه در اعصار گوناگون است؛ به‌مثل «روشنایی»، در آثار متفاوت در دوره‌های مختلف تاریخی، نماد امید و بهروزی و یا «تاریکی»، نماد تیره‌بختی و سیه‌روزی‌اند و... .
Ahmad
من در این تاریکی فکر یک برهٔ روشن هستم که بیاید علف خستگی‌ام را بچرد
plato
عشق در شعر اینان عبارت است از مقداری تمنا و مقداری سوزوگداز، و سرانجام سخنی چند دربارهٔ وصال که پایان همه‌چیز است، درحالی‌که می‌تواند آغاز همه‌چیز باشد.
plato
«موسیقی شعر پاره‌ای جدایی‌ناپذیر از شعر است و پیوند ذاتی با آن دارد... واگرداندن شعر به نثر و یا ترجمهٔ آن به نثر و زبانی عاری از موسیقی گویی جان آن را می‌ستاند و پیکر بی‌جانش را به ما می‌سپارد.»
plato
شفیعی کدکنی از میان شعرهای سپید، تنها پاره‌ای از شعرهای شاملو را به‌عنوان «شعر منثور» می‌پذیرد و با بی‌تفاوتی شگرفی همهٔ شعرهای شاعران دیگری را که از قید وزن و قافیه آزادند نادیده می‌گیرد.
plato
بدون زبان، اندیشه مفهوم نمی‌یابد. انسان به‌خاطر «زبانمند» بودن است که «اندیشمند» است
plato
شعر، «خواب» (رؤیای در خواب) است، زبان، «بیداری»؛ و بیداری هیچ‌گاه نمی‌تواند همهٔ خواب را زندگی کند.
plato
پس شعر ناب، شعری است که هنوز به گفته یا نوشته در نیامده است.
plato
هرچه زبان یک قوم یا شاعر محدودتر باشد، هستی را نیز محدودتر می‌کند یا می‌بیند.
plato
خصلت شعر یا هر هنری در بی‌مرزی آن است. شعر یا هنر نه دستورپذیر است و نه محدود به نمایش موضوع یا مضمونی معین. شعر یا هر هنری می‌تواند از خصوصی‌ترین و جزیی‌ترین مسئله یا پدیده و یا اشیاء تا بزرگ‌ترین رویداد بشری سخن بگوید
t
حُسنِ لیمویی آن آینه‌رو هم بد نیست
t
به مسئلهٔ استقلال طبیعت در بیان شاعری و یا یگانگی شاعر با طبیعت نگاهی می‌اندازم، تا موضوع روشن‌تر شود: بهترین پدیده از این حالت، شعر هایکو است. در شعر هایکو، نقش اصلی به‌عهدهٔ اشیا یا اجزای طبیعت است، که انسان نیز جزئی از آن است. در این نوع شعر، که از آیین «ذن» نشئت می‌گیرد، اشیا خود همچون وجود مستقل، نه مانند انسان، که برابر با انسان، و یا در یگانگی با انسان حرکت دارند؛ زیرا در این نگرش، انسان نیز چون هر شیء دیگر موجودیت می‌یابد و هیچ‌گونه برتری نسبت به سایر اجزای طبیعت ندارد؛ و درواقع، طبیعت و انسان از یک گوهرند، ازهمین‌رو، در شعر هایکو، منیتِ شاعر راهی ندارد
t
مهم‌ترین نوآوری نیما در چگونه نگریستن بود؛ یعنی با نگاه تازه‌ای که نیما به اشیا و جهان پیرامون انداخت، توانست به دگرآفرینی در پهنهٔ شعر دست بیابد و به شاعران پس از خود بیاموزد که می‌توان با فراروی از بینشِ سنتی، دگرگونه به هستی نگریست.
t
با دست‌های تو من لزج‌ترین شب‌ها را چراغان می‌کنم
t
این نوع عشق از زمان پیدایش عرفان، چهرهٔ ویژهٔ خود را یافته است. در شعر عرفانی با ارزش‌های تازه‌ای روبه‌رو می‌شویم که مهم‌ترین آن اوج‌گیری شأن انسان تا حد خداست. ان‌الحق (من خدایی) منصور حلاج، نشانگر تعالی منزلت آدمی است تا جایی که «به‌جز خدا نبیند.» در این مرحله است که عشق در شعر با ماهیت دگرگونه‌ای وارد زندگی شد و شاعر با پذیرشِ ارزش‌گذاری نوین، در سویهٔ زیباییِ انسان قرار گرفت، که همهٔ این‌ها در جای خود ستودنی است. اما باید توجه داشت که این عشق، پیوندی به عشق خاکی، زن زمینی و ملموس ندارد. عشق، عشقی آسمانی یا لاهوتی است. عشق به خورشیدی است که انسان ذره‌ای از آن است و هدف، رسیدن، یگانه‌شدن و یا «وصل» به آن خورشید است
t

حجم

۲۳۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۲۳۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۱۲,۵۰۰
تومان