بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کآشوب | صفحه ۲۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کآشوب

بریده‌هایی از کتاب کآشوب

انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۴.۲از ۱۹۴ رأی
۴٫۲
(۱۹۴)
مقتل‌خوان دست جمعیت را بگیرد ببرد توی گودی قتلگاه. با هم دست ببریم خاک از دهان و چشم آقا پاک کنیم. از توی چشم آقا خون جمع کنیم. روی زخم پیشانی آقا دست بگذاریم تا خون فواره نکند.»
عضوی از قبیله لیلی ها
قتلگاه. با هم دست ببریم خاک از دهان و چشم آقا پاک کنیم. از توی چشم آقا خون جمع کنیم. روی زخم پیشانی آقا دست بگذاریم تا خون فواره نکند.»
عضوی از قبیله لیلی ها
پسر رو به مادرش می‌کنه و می‌گه یعنی ما بمونیم و آق‌علی‌یار رو تنها بذاریم؟ اینو هم طوری می‌گه که دستای مادرش شل می‌شن. حالا تو جای آق‌علی‌یار بگو حسین.»
عضوی از قبیله لیلی ها
اصلاً یکی بیاید روضه‌ی حال خود من را بخواند
عضوی از قبیله لیلی ها
اگر خواندنِ ناحیه را می‌گذارد برای فقط یک عصر در کل سال، من بی‌مقدمه، بی‌کنایه، بی‌وقت باید بروم داخل متن. داخلِ داخلش. مجبورم. کارم چنین اقتضا می‌کند. باید قدم‌های اکبر را بشمارم. زخم‌های «از ستاره بر تنش افزونِ» امام را شماره کنم. فاصله‌ی کمانِ حرمله تا گلوی اصغر را اندازه بگیرم. آن‌جا که در فیلم «روز واقعه» دشتِ پرجنازه در پلانی کوتاه می‌آید و می‌رود، من باید stop کنم ببینم تعداد اجساد چقدر است. باید بروم لای خیمه‌های سوخته. بدوم بالای تل. سرک بکشم پشت نخلستان. غبار جنگ که فرو نشست، سنگ‌ها را از زمین بردارم ببینم خون جاری می‌شود؟
عضوی از قبیله لیلی ها
می‌دانی حفظ باور چقدر دشوار است وقتی سر و کار آدم با خط‌کش و ترازو و ذره‌بین باشد؟ وقتی تو یک مستشرق مسیحی یا آکادمیسینِ دین‌پژوه نیستی، بلکه یک شیعه هستی، یک شیعه‌ی شیعه‌پژوه. وقتی هم پژوهشگری و هم سوژه‌ی پژوهشِ خودت. به قول خواجه «صعب کاری، بوالعجب روزی، پریشان عالمی» ست.
عضوی از قبیله لیلی ها
«جنس اعلی می‌خرم که سال‌ها برات بمونه و هر سال باهاش خونه‌ت رو حسینیه کنی.»
کاربر ۱۹۹۰۴۹۰
حاج‌علی آقا مثل تنگ بلور پر آبی بود که یک «یا حسین» برایش کافی بود تا بشکند و همه‌ی ظرفیتش اشک شود و سرازیر شود و بقیه از حال او به گریه بیفتند.
آبیِ آسمونی
محرم شب اول و آخر ندارد انگار. از وقتی شمشیر هلالش پیدا می‌شود و قامت می‌گیرد همه را قربانی خود می‌کند.
آبیِ آسمونی
«آماده می‌شوم که فراهم کنی مرا خرج عزای ماه محرم کنی مرا»
آبیِ آسمونی
وقتی تو یک مستشرق مسیحی یا آکادمیسینِ دین‌پژوه نیستی، بلکه یک شیعه هستی، یک شیعه‌ی شیعه‌پژوه. وقتی هم پژوهشگری و هم سوژه‌ی پژوهشِ خودت. به قول خواجه «صعب کاری، بوالعجب روزی، پریشان عالمی» ست.
آبیِ آسمونی
زره اندازه نشد پس کفنش را دادند کمترین سهمیه از سهم تنش را دادند گفت یعقوب تن یوسف من را بدهید گفت یعقوب ولی پیرهنش را دادند
kordelia
در هر گریزی به کربلا تکه‌ای از من جا مانده بود. رد ترس و درد و آرزوهای پنهانم روی خاک این بیابان افتاده بود. در هر نوحه هم من بوده‌ام هم جوان بنی‌هاشم. هم من بوده‌ام هم مرد علمدار و من هر سال عوض شده‌ام.
kordelia
اگر خواستی بر چیزی در این عالم گریه کنی، اگر خواستی بر ظلمی که به تو شده گریه کنی، اگر خواستی بر نداری گریه کنی، اگر دلت تنگ شده بود، بر حسین گریه کن.
kordelia
«دستگیری و نجات گمراهان کارِ حسین (ع) است
رعنا
«آقایان مردم ابوجهل و ابولهب نیستند. نفوس مستعده‌اند. اگر وضع دینداری مردم خوب نیست ما موفق نبوده‌ایم. اشکال از ما بوده.
رعنا
حدیثی از امام رضا می‌خواند. «من ترک السعی فی حوائجه یوم عاشوراء قضی الله له حوائج الدنیا و الآخره، و من کان یوم عاشوراء یوم مصیبته و حزنه و بکائه جعل الله عزوجل یوم القیامة یوم فرحه و سروره.»
م ج
زن همسایه سینی را گرفت جلویم. نذرش بود چای بدهد. سبک و ترد استکان را برداشتم. انگار مستحقش باشم. به دستش آورده باشم. به این چای هم مشرف شده بودم. به چای بعد اشک.
ترنج
زن‌ها سال به سال غصه‌های خودشان، مردشان، بچه‌شان را می‌آوردند این‌جا امانت می‌گذاشتند. خانه غصه‌ها را می‌گرفت و حتی اگر رفع‌شان نمی‌کرد دل زن‌ها را سبک‌تر که می‌کرد.
ترنج
زن‌ها دست می‌کردند توی مشکل‌گشاها. یکی‌اش را سوا می‌کردند. یواشکی ازم می‌پرسیدند «حاجت گرفتی؟» گوش‌ها مشتاق شنیدن قصه بود.
ترنج

حجم

۲۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۴۴,۰۰۰
۲۰%
تومان