بریدههایی از کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم
۴٫۱
(۲۵۶)
مادرم تعریف میکرد که بعد از جنگ، مردم در خانههایشان خوک و مرغ نگه میداشتند، یا توی وانِ حمامشان خاک میریختند و در آن هویج و کاهو میکاشتند...
علیرضا
خوب یادم هست که همه این ماجراها چطور شروع شد. یکی از همکارانِ روزنامهنگارم، درست قبل از آنکه بازنشسته شود، در نیمه سپتامبرِ ۱۹۸۹ از مرز اتریشـ مجارستان برگشت و درحالیکه از شدت هیجان اشک میریخت، برایمان تعریف کرد «مردم آلمان شرقی دارن هزارتا هزارتا از مرز رد میشن. فکر نمیکردم تا زندهم همچین منظرهای رو به چشم ببینم!» من هم فکر نمیکردم. در این گوشه دنیا آدم را همینجور بار میآورند، جوری که خیال کنی تغییر غیرممکن است. جوری بارَت میآورند که از تغییر بترسی، که وقتی عاقبت اولین نشانههای تغییر آشکار شد، به آنها بدگمان باشی، از آنها بترسی، چون همیشه دیدهای که هر تغییری فقط وضع را بدتر کرده. یادم میآید، اولین واکنش خود من به خبرهای تازه همکارم، البته بعد از خوشحالی، ترس بود، انگار زلزله شده باشد. بهشدت دلم میخواست فروپاشی رژیم سابق را ببینم، اما به همان شدت هم زمینِ زیر پایم داشت میلرزید. دنیایی که در آن بودم، دنیایی که خیال میکردم ابدی، استوار، و مستحکم است ناگهان داشت فرو میریخت. تجربه خوشایندی نبود.
elham
از کجا میتواند بداند که دموکراسی در یک کشور اروپای شرقی چه شکلی خواهد داشت.
IZARIST
زنانی که در برابر قانون با مردان مساوی بودند، دیگر چه نیازی داشتند که برای جلب رضایت مردان از آنهمه لوازم و ترفندهای آرایشی استفاده کنند؟
م . مصفا
او واقعیت را نادیده میگرفت، این واقعیت را که حق انتخابی وجود نداشت نادیده میگرفت
م . مصفا
گاهی طنز تنها راه غلبه بر فشار عصبیِ سرکوبشده است.
م . مصفا
هر جنگی، پیش از آنکه به صورت اتفاقی بیرونی آغاز شود، در درون خود ما زندگی میکند.
hamed318
اولینا و من، فقط به چیزهای خاص و آدمهای بخصوصی توجه میکنیم. دلیل عمیقتری دارد که ما نمیتوانیم فقر را نبینیم، که ما گداها را میبینیم، کارتنخوابها را، دزدهای خردهپا، مستها، بیمارها، و معتادها را میبینیم، و اینها همه اینقدر به ما برمیخورد و آزارمان میدهد. دلیلش این است که چشمی کمونیستی داریم.
امیر
سیستمی که فقط برای نگه داشتن کمونیستها در رأس قدرت ساخته شده و هر حرکت خودانگیختهای را (فرقی نمیکند که در حمایت از صلح باشد، یا محیط زیست، یا فقط در طلبِ شغل) تهدیدی برای حکومت تلقی میکندــ بهخوبی از پس خاتمه دادن به هر نوع اعتراضی برمیآید. معترضان را «اوباش» قلمداد میکند و به مجازاتی در خورِ همان اوباش میرساند.
امیر
راستش باید بگویم یکی دو بار با خودم فکر کردهام که به عنوان آخرین چاره، اداره پست و مخابرات را بایکوت کنم و مثلاً بروم سراغ کبوترِ نامهبر. اما همین که سه روز تلفنم خراب شد از این فکر منصرف شدم. در عوض تصمیم گرفتم سازمان پست و مخابرات را دور بزنم. چطور؟ این را دیگر فعلاً نمیتوانم بگویم.
خاک
در این گوشه دنیا آدم را همینجور بار میآورند، جوری که خیال کنی تغییر غیرممکن است. جوری بارَت میآورند که از تغییر بترسی، که وقتی عاقبت اولین نشانههای تغییر آشکار شد، به آنها بدگمان باشی، از آنها بترسی، چون همیشه دیدهای که هر تغییری فقط وضع را بدتر کرده.
Azam LatifZadeh
هر فضای عمومی مثل تابلویی تبلیغاتی است که پیامهای ناخودآگاهِ جمعیِ یک ملت را نمایش میدهد. خیلی چیزها را میتوان روی این تابلو دید: بیعملی، خشم، بیتفاوتی، ترس، تبعیض، تمایل به براندازی، اقتصاد بد، تعریفِ دگرگونشده خودِ کلمه «عمومی»، کلّ «وِلتَن شا اونگ» (ایدئولوژی) ملت ــ طیف کاملی از عواطف و تمایلاتِ انباشتهشده و بروزیافته.
Travis
بولوار که مرکز خرید شهر هم هست، خالی که بود هیچ، تاریک هم بود. شاید هم به نظر من اینطور آمد چون همان اتفاقی برایم افتاده بود که هر کس از «غرب» واردِ شهری در اروپای شرقی میشود برایش میافتد: تغییر ناگهانی نور محیط توی ذوقم خورده بود. از مرز که میگذری نور چنان یکباره کم میشود که یک لحظه بیاختیار از ذهنت میگذرد که یا برقِ شهر رفته، یا خطر حمله هوایی در کار است.
Travis
جادههای پردستانداز و کمنور، توالتهای کثیفِ رستورانها، بوی چرب و عجیب اتاقهای هتل، نمای رو به ویرانی ساختمانها، و خزهای که رفتهرفته دیوارِ ورودیِ ساختمانها، دیوارِ حیاطها، دیوارِ آشپزخانهها، و حتی دیوارِ حمامها را میپوشاند.
Travis
بعدتر، دیگر به سنی رسیده بودم که رأی نمیدادم، حتی تظاهر به رأی دادن نمیکردم، از این کار دست شسته بودم چون جز آداب و مراسمش، هیچ چیز دیگرش با عقل جور درنمیآمد.
Travis
آنها اجبارا باید به کمونیستها رأی میدادند، انگار که کمونیستها به رأی کسی هم نیاز داشتند!
Travis
ما آمادگی نداریم، گیجیم، و هنوز نه سازمانی داریم و نه جنبشی. شاید حتی میترسیم خودمان را فمینیست بنامیم. بسیاری از زنانِ اروپای شرقی جنبش فمینیستی را مترادفِ «جهانِ بدون مرد»، جهانِ لزبینها میدانند، که نه درکش میکنند و نه برایشان قابل قبول است.
Travis
انگار برای هر دو طرف، هم شهروندان و هم مقامات رسمی، این کاملاً عادی است که پستخانه یکی از زیرمجموعههای اطلاعات باشد، شعبه کوچک اطلاعات.
Travis
این نسلِ جدید بود که دشمنِ حکومت شد. خیلی ساده، آنها حاضر نبودند بپذیرند استانداردهای زندگیشان، به اسمِ ایدئولوژی که به آن اعتقادی نداشتند، و گُلوب نمادِ آن بود، روزبهروز پایین و پایینتر برود.
Travis
شاید کمونیسم به هر ضرب و زوری نانی و شیری به دست مردم رسانده باشد، ولی مسلما در کشورهای کمونیستی دست مردم از توتفرنگی کوتاه بوده است.
Travis
حجم
۲۰۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
حجم
۲۰۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان