بریدههایی از کتاب زمین بر پشت لاکپشت ها
۳٫۹
(۱۰۶)
زندانها نگهبانهایی داره که عقدهی قدرت دارن و فاسدن. درست مثل کادرِ مدرسه.
💮rosy💮
آسمون یهجوری کوچیکبودنت رو به رُخت میکشید که باعث میشد آرامش پیدا کنی، و یهچیز دیگهای هم فهمیدم که دیویس حتماً قبلاً میدونست: وارد مارپیچ که میشی، هرچی جلوتر بری تا بینهایت ادامه دارن و کوچیکتر میشن، اما هرچی بیشتر بهسمت بیرونش حرکت کنی، تا بینهایت بزرگ میشن.
samira
مردم طوری حرف میزنن که انگار خط واضحی بین واقعیت و تصورات ما وجود داره، اما اینطور نیست یا حداقل برای من نیست. چیزهایی که تصور کردم رو به یاد میآرم و چیزهایی رو که به یاد میآرم، تصور میکنم.
samira
«در زندگی به جایی میرسید که دیدن زیبایی جهان برایتان کافیست. نیازی نیست عکسش را بگیری یا نقاشیاش کنی یا حتا به بیادش بیاوری. خودش کافی است.»
تونی مورسیون
Parinaz
"قلب بشکن، اما عهد نه"
Parinaz
همه بلدن به چشم آدم نگاه کنن، اما کم پیش میآد کسی پیدا شه که دنیا رو دقیقاً همونجوری ببینه که تو میبینی.
کاربر ۲۱۰۲۱۵۲
عشق یه تراژدی یا شکست نیست بلکه یه موهبته.
عشق اولت رو بهخاطر میآری، چون بهت نشون داده و اثبات کرده که میتونی دوست داشته باشی و دوست داشته بشی، که هیچچیِ این دنیا ارزش عشق رو نداره و عشق جواب چرا و چگونه انسانشدن ماست.
farahani
بهش میگفتم که من و دیویس زیاد حرف نمیزدیم و زیاد بههم نگاه نمیکردیم، اما اینها مهم نبود، چون هر دو داشتیم به یه آسمون مشترک نگاه میکردیم که شاید خودش خیلی صمیمانهتر از نگاهکردن به چشم طرف مقابل باشه. همه بلدن به چشم آدم نگاه کنن، اما کم پیش میآد کسی پیدا شه که دنیا رو دقیقاً همونجوری ببینه که تو میبینی.
مریم
یهجوریه که انگار به درون خودم که نگاه میکنم، نمیتونم خودم رو پیدا کنم. یه مشت فکر و رفتار و شرایطم. خیلیهاشون هم انگار مال خودم نیستن. چیزهایی که بخوام بهشون فکر کنم یا انجامشون بدم نیستن و دنبال خودِ واقعیم که میگردم، هیچوقت پیداش نمیکنم.
مثل عروسکهای ماتریوشکای تودرتوی روسی. میدونی؟ اونهایی که توخالی هستن و بازشون که کنی یه عروسک کوچیکتر توشه و همینطوری ادامه میدی تا برسی به آخریش که از همه کوچیکتره و توش پره. اما در مورد من فکر نمیکنم عروسک توپُری داشته باشم. فقط همینجوری کوچیکتر میشم.
fahime
زندگیت، داستانی در مورد توئه، نه داستانی که خودت تعریف کنی.
البته تظاهر میکنی نویسندهی داستانت هستی. مجبوری. سر ساعت ۳۷: ۱۲ بعدازظهر که زنگ مدرسه بالای سرت به صدا درمیآد، به خودت میگی تصمیم گرفتم الان ناهار بخورم، اما حقیقت اینه که زنگ برات تصمیم گرفته. فکر میکنی نقاشی، اما درواقع بوم نقاشی هستی.
ناهید
هر فقدانی کاملاً بیسابقهست. هیچوقت نمیتونی درد کس دیگهای رو بفهمی. واقعاً نمیتونی. مثل اینکه میتونی پوست کس دیگهای رو لمس کنی، اما این به این معنی نیست که حالا میدونی زندگیکردن تو بدن اون چه حسی داره.
Zahrahy
بیشتر آدمبزرگها توخالی هستن. میتونی ببینیشون که تلاش میکنن خودشون رو پر کنن، با الکل یا پول یا خدا یا شهرت یا هرچیز دیگهای که میپرستن. و اینها باعث میشه از درون بپوسن و دیگه چیزی ازشون باقی نمیمونه جز همون پول، الکل یا خدایی که قرار بود، نجاتشون بده.
lily
عشق جواب چرا و چگونه انسانشدن ماست.
lily
«در زندگی به جایی میرسید که دیدن زیبایی جهان برایتان کافیست. نیازی نیست عکسش را بگیری یا نقاشیاش کنی یا حتا به بیادش بیاوری. خودش کافی است.»
تونی مورسیون
Eman Amini
زندگیت، داستانی در مورد توئه، نه داستانی که خودت تعریف کنی.
کاربر ۵۶۷۳۵۱۳
بدترین قسمت تنهابودن اینه که به تمام اون وقتهایی فکر میکنی که آرزو میکردی کاش همه دست از سرت بردارن. بعد که این کار رو کردن و به حال خودت رها شدی، میفهمی چندان از همنشینی با خودت راضی نیستی.
«دنیا گرد است. هرچه با کشتی دورتر شوی، به خانه نزدیکتر میشوی.»
تری پرچت
کاربر ۵۰۱۶۲۱۵
بدترین قسمت تنهابودن اینه که به تمام اون وقتهایی فکر میکنی که آرزو میکردی کاش همه دست از سرت بردارن. بعد که این کار رو کردن و به حال خودت رها شدی، میفهمی چندان از همنشینی با خودت راضی نیستی.
«دنیا گرد است. هرچه با کشتی دورتر شوی، به خانه نزدیکتر میشوی.»
تری پرچت
کاربر ۵۰۱۶۲۱۵
انسان میتواند کاری را که میخواهد انجام دهد، اما نمیتواند خواستهاش را انتخاب کند.
آرتور شوپنهاور
محسن
«میتوانم همهی چیزهایی را که درمورد زندگی آموختهام، در سه کلمه جمعبندی کنم: ادامه پیدا میکند.»
Judy☘️
«در زندگی به جایی میرسید که دیدن زیبایی جهان برایتان کافیست. نیازی نیست عکسش را بگیری یا نقاشیاش کنی یا حتا به بیادش بیاوری. خودش کافی است.»
Judy☘️
حجم
۲۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۲۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان